امروزه {…} با یک جستجوی ساده در اینترنت دربارهٔ یک اثر معماری که در حال شکلگیری است میتوان بسیاری نمونهٔ مشابه یا حتی عین به عین پیدا کرد. به خاطر همین خود به خود ما مؤلف نیستیم. من تقریباً اصلا معمار مؤلف سراغ ندارم، دستکم پس از انقلاب که اینگونه شده است. اما میتوانم کمی به پیش از انقلاب تکیه کنم. ما یا کارهای کپی داریم یا اندیشههامان کپی است. اندیشهٔ اصیل در معماری نداریم که یک معمار به عنوان معمار مؤلف با اندیشهٔ اصیل بتواند کاری انجام دهد. تقریباً که نه، تحقیقأ این را نداریم. در بهترین حالت اندیشهٔ آن کپی است اما پروژهاش کپی نیست که این را هم بسیار کم میتوان پیدا کرد. (در گفتگوی منتشر شده در کتاب «گفتگو با معماران»، به کوشش جلال حسنخانی و رامین جلیلهوند، سال ۱۳۹۸)
برچسب: تعامل با زمینه
ما همیشه ناچاریم که بنا را درون زمینهای قرار دهیم. این پرسشها که چگونه با زمینه رفتار باید کرد و چگونه باید از زمینهٔ موجود به زمینهٔ جدید بنا گذر کرد همواره جنبهٔ بسیار حساسی {از طراحی} است. به نظر من یکی از جوانب غمانگیز مدرنیزاسیون این است که در آن کوشش فراوانی برای تبدیل بنا به یک کالا وجود دارد. و روشن است که شیء آزاد {شیئی که وابسته به زمینه نیست} پیشاپیش به سوی کالا شدن خود در حرکت است. شیئی که با زمینهٔ خود اتحاد داشته باشد در برابر کالا شدن توان مقاومت دارد. و من فکر میکنم این موضوع هم برای بناهایی که داخل شهر هستند و هم برای آنهایی که خارج شهرند صادق است. هرچند در مورد چشماندازهای طبیعی این موضوع نمایش بیشتری دارد. (در گفتگو با Ingerid Helsing Almaas و Einar Bjarki Malmquist، منتشر شده در وبسایت architecture norway، سال ۲۰۱۱)
در معماری رابطه با زمینه حیاتی است. خانه یک واقعیت مشتق از جهان ما نیست. زمینه یا سیاق، چشمانداز، قلمرو، آسمان، همه بخشی از یک طرح هستند. در واقع اینها خود طرح هستند. کار معمار ساختن {بنا} در بستر نیست، کار او ساختن بستر است. خانه باید بخشی از جغرافی و خاک بسترش باشد. اگر نتوانیم زمینهٔ یک طرح را به سخن آوریم، یعنی حتی نتوانستهایم طراحی را شروع کنیم. (در گفتگوی منتشر شده در نشریهٔ Lobby دانشکدهٔ معماری بارتلت، سال ۲۰۱۵)
تکنیکها و ابزارهایی که امروزه در دسترس معماران قرار دارند آنان را از تقریباً تمام محدودیتهای مادی رها می سازند. معمار امروز جریان قرنها و گذر سبکهای مختلف را در اختیار داشته و میتواند نقشههای خود را از هر قارهٔ جهان انتخاب کند؛ اما باید به خاطر داشته باشد که در حال ساخت و ساز در فضای تهی نبوده و خانههای خود را همچون نقشههایی روی صفحهٔ سفید کاغذ، در فضایی خالی جای نمیدهد. وی در حال معرفی عنصری جدید به محیطی است که در تعادل خود برای مدتهای طولانی وجود داشته است. وی مسئولیتهایی دارد و خشونت علیه محیط با ساخت ساختمانهایی بدون ارجاع به آن، به مثابه ارتکاب جرم علیه معماری و شهرسازی است. (در مقالهای با عنوان «انرژی طبیعی و معماری بومی» در سال ۱۹۸۶، منتشر شده در کتاب «نظریهها و مانیفستهای معماری معاصر»، ترجمهٔ احسان حنیف، انتشارات فکر نو)
در معماری دو راه برای تعامل با زمینه یا سیاق بنا وجود دارد. راه نخست بیشترین هماهنگی ممکن است، به طوری که معمار با تاریخ، سنت و زیباییشناسایی اطراف بنا بیشترین همدلی را داشته باشد. از راه قیاس، تصور کنید که شهر تکهای پارچهٔ ابریشمی ارزشمند است. اگر میخواهید به طول پارچه بیفزایید یا جایی از آن را تعمیر کنید، میتوانید نقش تازهای را با استفاده از نخ و گرهی مشابه با آنچه که در پارچه به کار رفته است ببافید. در این صورت آنچه به پارچه افزودهاید در برابر آنچه از قبل موجود بوده غیر قابل تشخیص خواهد بود. اما روش دوم این است که پارچه را با بافهای استادانه و پیچیده از نخ طلا بیارایید، که منجر به دگرگونی و اعتلای پارچه خواهد شد. این همان روش من است. {…}
مادامی که هدف از خلق بنا افزودن ارزش به شهر باشد، نمیتوان معماری و شهرسازی را جدا از یکدیگر تلقی کرد. هنگامی که من بنایی را خلق میکنم، همیشه هم به زمینهٔ متصل به آن میاندیشم و هم به ساختار ژرف و پیچیدهٔ شهر. (در گفتگو با Tom Daniell، منتشر شده در مجلهٔ Interstices، سال 1995)