{در زمینهٔ آموزش معماری} امریکا آکادمیکتر است و رویکردش به معماری از نظر تئوری بسیار هوشمندانه است. تئوری در امریکا فوقالعاده است، هرچند گاهی بیش از اندازه آکادمیک است. در اروپا مدارس خیلی در دید نیستند، چون دانشگاهها تلاش میکنند به دانشجوها یاد بدهند چطور بسازند. این یک توهم است. تئوری من در رابطه با آموزش این است که همهٔ اطلاعاتی که شما به دانشجوها میدهید، آنها باید تجربه کنند تا بتوانند به دانش تبدیلش کنند. نه در اروپا و نه در امریکا این کار انجام نمیشود. در امریکا خیلی به جنبهٔ آکادمیک و تئوری توجه میشود. در اروپا تئوری وجود ندارد، دستکم به آن شکل هوشمندانه که در امریکا هست. مثلاً به کیپنس فکر کنید. من اینجا در اروپا هیچ کیپنسی نمیشناسم. دانشجوها در اروپا مسائل تکنیکی را یاد میگیرند که همان فاصله را از واقعیت دارد که تئوری در مدارس امریکا دارد. (در گفتگو با کامران بهمنی، منتشر شده در کتاب «روایتهای آوانگارد»، تألیف پویان روحی، سال ۱۳۹۴)
برچسب: دانشجویان معماری
من عمیقاً به نظام آموزشی {مبتنی بر} تفسیر نمونههای تاریخی متعهدم. {…} اما چگونه میتوانیم تاریخ را در فرآیند طراحی به کار ببریم؟ معتقدم از طریق ضمنی کردن و کشف آن در یک فرایند مفصل تفسیر. تو {= پیتر آیزنمن} تاریخ را در آتلیهات با آموزش به روشی مستقیمتر به ابزار تبدیل کردهای. تو یک استثنا هستی.
البته فکر میکنم امروز اتفاق دیگری در حال رخ دادن است که احتمالاً تو را بسیار بیشتر از بیسوادی {دانشجویان} نسبت به دانش تاریخ آزار میدهد. کامپیوتر قدرت بیاندازهای را در اختیار دانشجویان معماری قرار میدهد تا فرمها و ساختارها، و حتی فرمهای مهندسیشده، را {به سادگی} تولید کنند. با این وضعیت آنها آمادهاند که از سال دوم ورودشان به دانشکده وارد حرفهٔ معماری شوند. کدام یک از دانشجویان بیش از این صبر میکند؟ لااقل فیلیپ جانسون تا سال دفاع از پایاننامهاش صبر کرد تا خانهای در کمبریج بسازد. حالا دانشجویان هنوز نیامده میتوانند دست به ساختن بزنند. نیرومندی ابزار {کامپیوتری}ای که دانشجویان با آنها کار میکنند خامدستی آنها را از نظرها پنهان میکند. این ابزار به آنها اجازه میدهد که کار حرفهای بپردازند، در حالی که دانش بسیار کمتری {نسبت به آنچه باید داشته باشند} دارند. قبلترها، دانشجویان مثل اسفنج آمادهٔ جذب دانش بودند، شاید به این خاطر که ابزاری در دست نداشتند. حالا اما از پیش به ابزاری مجهز شدهاند که در خدمتشان است. (در گفتگو با پیتر آیزنمن، منتشر شده در مجلهٔ Log در سال ۲۰۱۳)
انسان اشرف مخلوقات خدا و خلیفة الله است، بنابراین آثاری که ارائه میکند هم نشان از این ویژگیها باید داشته باشد. در خلقت خداوند، هندسه تعریف نشده است بلکه در آن موازنه و توازن معنا پیدا میکند. این ما انسانها هستیم که با هندسه، کارمان را زیر سوال میبریم. جرئت میخواهد تا یک معمار بگوید هنگامی که کار میکنم از تعادل خارج نمیشوم، بنابراین امروز در ساختمانسازی، بیشتر مهندسی صورت میگیرد نه معماری. در حقیقت ما معماری را کنترل میکنیم.
دانشکدههای ما به دانشجویان معماری ما باید مقام انسان را تدریس کنند اما کار برعکس است، همه بر شکلگرایی تأکید دارند. نتیجهٔ کار هم ساختمانهای عجیب و غریب است. اشکال عجیب و غریبی که ما معمارها در میآوریم بعد از مدتی دل را میزند. وقتی ما عدم تعادل در کار ایجاد میکنیم فرمهای ما از حیز انتفاع ساقط میشوند. ما ایرانیها در ابداعات فرمهای معماری تکنولوژی بالایی داشتهایم. نمونهاش گنبد سلطانیه که ایتالیاییها برای ساخت کلیسا از آن اقتباس کردند. متاسفانه فرمگرایی به دانشجویان ما تدریس میشود و به درون و مقام انسان که باید در آن بنا زندگی کند، بیتوجهی میشود.
{…} من معتقدم که ما باید نحوهٔ تفکر فضاهای گذشته را در خانهها و محیطهای عمومیمان پیاده کنیم. به دانشجویان ما یاد میدهند که معماری انسانمحور را فقط نقاشی کنند اما اجرایی کردن آنها را یاد نمیدهند. در نتیجه آنها نقشهایی زیبا و خیالی طرح میکنند اما هیچگاه قابل اجرا نیست. وقتی هم از او دربارهٔ فلسفه طرحش میپرسی، چیزی برای پاسخ دادن ندارد چه رسد به کسی که میخواهد درباره آن قضاوت کند. فراموش نکنیم که همه ظرایف و نیازهای انسانی ما در معماری ایرانی، تعریف و جایگاه دارد و ما امروز باید با توجه به حوائجمان، به این تعاریف توجه بیشتری کنیم و آنها را به عرصه عمل بیاوریم. (در گفتگو با نورالدین آقاکوچک، منتشر شده در روزنامهٔ ایران، سال ۱۳۹۰)
دانشجویان معماری در معرض لحظاتی هستند که در آنها احساس گمگشتگی میکنند، اما چنین چیزی بسیار رایج است. خودم وقتی که دانشجو بودم چنین احساسی را تجربه کردهام. من همیشه به معماران جوان توصیه میکنم که صبور باشند. میگویم که سرانجام کار شما دستتان را خواهد گرفت و به مسیر خودتان خواهد برد. شما آنچه دوست دارید انجام دهید را بدون این که متوجه شوید انجام خواهید داد.
چیزی که باب {=رابرت ونتوری} همیشه به جوانان میگوید این است که کاملا متوجه آنچه دوستش دارید باشید و به آن احترام بگذارید. تلاش کنید که خود را در موقعیتی قرار دهید که منجر به انجام کاری شود که از آن لذت میبرید. البته گاه به ناچار مجبور هستید کاری که دوست ندارید را انجام دهید، اما چنین کارهای نامطلوبی باید به مثابه حواشی کاری باشد که شما خواستار انجام آن هستید.
در آخر، من و باب همیشه به افراد یادآوری میکنیم که معماران زندگی دشواری دارند. معمار نشوید، مگر این که واقعاً آرزوی معمار شدن داشته باشید. اگر معمار شوید لازم است هرچه به دست آوردهاید را برای معماری قربانی کنید. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت designboom، سال ۲۰۱۴)
اقتصاد مبتنی بر درآمدهای نفتی نوعی تنبلی عمیق را در جامعهٔ ایران به طور عام و در تحصیلکردههای ما به طور اخص رسوب داد. نتیجهای که امروز به عنوان مدرس معماری، به عیان آن را لمس میکنم این است که اساتید و دانشجویان ما جستجوگر نیستند، جستجوگر و نه «داده» جمع کن. در دهههای ۴۰ و ۵۰ برای فارغالتحصیلان دانشکدهٔ هنرهای زیبا و معماران خارجتحصیلکرده شرایط آمادهای وجود داشت، برای معمار ملیها و علموصنعتیها هم همینطور، پروژههای عمرانی فراوان و ساختمانهای متعدد و عظیم. بنابراین با مشغولیتهای حرفهایگری و درگیری در ساخت و ساز، فرصت تفکر، گفت و گو و کتاب خواندن کمتر ایجاد میشد. بازار مستغلات بیشتر مشغولیات معماران را تأمین میکرد. در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ معماران، شخصیتهای محبوب، متمول، خوشپوش و صاحبمنزلت در جامعهٔ ایران بودند و بر حسب نزدیکی به لایههای قدرت و ثروت تعداد و نوع پروژههایشان مشخص میشد، با علم به اینکه از رقابت و تخفیف و قاپیدن پروژه از یکدیگر در آن دوره در مقایسه با امروز کمتر خبر بود. حجم کارها و پروژههای عمرانی به برکت درآمد نفت شوق نظریهپردازی را نیز ایجاد نمیکرد. اگر بگردیم هم در زمینهٔ معماری و شهرسازی و هم در سایر زمیهها، پژوهشهای مرتبط با دوران پسانفتی ایران یا بسیار اندک و بسیار تخصصی است یا یافت نمیشود.
{…} چند نسل اول معماران فارغالتحصیل اولین دانشکدههای معماری ایران ارج اجتماعی داشتند ولی کم مینوشتند و کم میخواندند. نسبت تولید فکریشان به تولید ساختمانهایشان بسیار اندک بود. در آن زمان یک مجلهٔ هنر و معماری بود که در آن هم مرحوم عبدالحمید اشراق به زور و خواهش و تمنا از معمارها مقاله میگرفت و اگر در محتوای آن نوشتهها دقیق شوید، نوشتهها بیشتر به تشریح سطحی و کمی از پروژهها اکتفا میکردند. در حالی که شش شماره مجله آرشیتکت وارطان از مطالب تحلیلی و عمیقتری برخوردار بودند و در زمان وارطان از درآمد نفت هم خبری نبود. به خاطر در آمد نفت کل نسل حرفهای و متفکر و روشنفکر و اصناف ما تنبل بار آمدند. (در گفتگو با نشید نبیان، منتشر شده در مجلهٔ معمار، ش ۱۰۱، سال ۱۳۹۵)