من معلمم، نقاشم، شعر میگویم و داستان مینویسم. دوست دارم که ادبیات، موسیقی و نقاشی با هم برقصند، در تماس باشند. در لحظه با توجه به همه اینها کار میکنم. میتواند این نقد باشد. نقد الخاصی باشد. نقد الخاصی همان طراحی الخاص است. همان نگاه الخاص است. میتواند نگاه هر نقاشی که نقاشی میکند باشد، چون ذهن او همراهش است: حالا به شکل نقد یا توضیح. البته ممکن است بعدها آدم برگردد به کارهای خودش و به خودش بگوید چقدر دری وری گفتهام و زیادهروی کردم و اینها چه ربطی به هم دارند. اینها از نظر من هیچ ایرادی ندارند. این اخلاق من است. من در حرف زدنم، در معلمی کردنم هم در لحظهای که در مورد طراحی حرف میزنم یکدفعه ممکن است یک داستان از عبید زاکانی تعریف کنم. اینها از ذهن من گذشتهاند و من آن چیزی را که از ذهنم میگذرد میخواهم صمیمانه با مخاطبم در میان بگذارم. این فکر من است. تجربه زندگی من است که طراحی یعنی این. طراحی میتواند این طوری باشد که خودم را نقد کنم یا یکی از شعارها را هر چیزی را. عدهای هستند که میگویند اگر هنرت و فکرت تجریدی نباشد، آبسترهٔ آبستره نباشد سیصد سال از مرحلهٔ هنر امروزی عقب است. هستند کسانی که تعبیرات این شکلی دارند، من همیشه با اینها دعوا دارم که چرا این طور حرف میزنید. ما میتوانیم هنوز هم رمانتیک باشیم. من می گویم این عشق و رمانتیک بودن در طول زمان حفظ شده و دوباره هم تکرار میشود. به همین دلیل در کارهایم با خودم حرف میزنم و با خودم که حرف میزنم یک چیزهایی هم مینویسم. (در گفتگو با علی مطلبزاده نویسندهٔ روزنامهٔ اعتماد، سال 1386)