به نظر من عکاسی حوزهٔ نقاشی فیگوراتیو را بهکلی و به صورت بسیار مثبتی تغییر داده است. مثلاً ولاسکز را در نظر بگیرید که چند صد سال پیش تصویری از دربار را کشیده است. او در واقع یک زمان و موقعیت خاص با آدمهای خاصی را به سادگی فقط ضبط کردهاست. در حالی که امروز یک هنرمند واقعا درجهیک مجبور خواهد بود از همان موقعیت، بازیای خلق کند. او میداند که ضبط کردن صحنه میتواند توسط یک دوربین فیلمبرداری انجام شود، به همین دلیل آن بخش از فعالیتش بر عهدهٔ چیز دیگری قرار داده شده و تمام چیزی که هنرمند امروز با آن سر و کار دارد این است که از طریق نقاشیاش پنجرهای به احساس و درک مخاطب بگشاید. علاوه بر این، من فکر میکنم امروز انسان متوجه شده که وجود او تصادفی است و موجودیت پوچ و بیهودهای دارد، او فهمیده است که باید این بازی را بدون هیچ دلیلی به پایان برساند. {…} امروز سرتاسر هنر به نوعی سرگرمی تبدیل شده تا حواس آدمیزاد را از خودش پرت کند؛ و شما ممکن است بگویید که همواره همین بوده اما چیزی که تغییر کرده این است که حالا سراسر دنیای هنر سراسر سرگرمی است، و چیزی که مرا جذب میکند این است که حالا کار برای هنرمند سختتر از قبل شده چون مجبور است در این بازی هرچه بیشتر عمیق شود تا بلکه به موفقیتی دست پیدا کند. (در گفتگو با دیوید سیلوستر در سالهای 1963 تا 79، منتشر شده در وبسایت The Guardian، سال 2007)
دستهها
فرانسیس بیکن: امروز سرتاسر هنر به نوعی سرگرمی تبدیل شده تا حواس آدمیزاد را از خودش پرت کند
امروز سرتاسر هنر به نوعی سرگرمی تبدیل شده تا حواس آدمیزاد را از خودش پرت کند؛ و شما ممکن است بگویید که همواره همین بوده اما چیزی که تغییر کرده این است که حالا سراسر دنیای هنر سراسر سرگرمی است.