به نظر من هر پروژه سرآغاز یک ماجراجویی است و فاش میگویم که هیچوقت از این که به کدام سمت در حال حرکتم آگاه نیستم. من با یک ایدهٔ از پیش تولید شده کارم را شروع نمیکنم. همیشه امید دارم که مکان، تجربه و آدمهایی که در آن لحظه دور و برم هستند هرکدام چیز کاملا منحصر به فردی رو کنند که به پیشبرد پروژه کمک کند. این نوع ظرافت و عدم تشابه همچون یک جور حمله علیه اندیشه همسانسازی عمل میکند. در ادامهٔ همین مسائل، چیزی وجود دارد که وضعیت را حتی وخیمتر کرده است: پیشرفت فناوری اطلاعات. امروزه دستورالعملها و راهنماییهای مورد نیاز برای پدید آوردن هر گونه پروژهای به راحتی در دسترس است. در نتیجه شما میتوانید ساختمانی را بر اساس این ضوابط از پیش تعیین شده در عرض چند ساعت طراحی کنید. مهم نیست که این بنا مسکونی باشد یا اداری یا یک مرکز خرید. شما از چیزی که از قبل وجود دارد انتخاب میکنید، چند چیز کوچک را تغییر میدهید و به همین سادگی کار طراحی تمام میشود. متاسفانه هیچ استثنا و حد وسطی وجود ندارد. تفکر و برنامهریزی و یا عشق در این جور طراحیها وجود ندارد. این نوع طرحها ماشینی و بیروح هستند. (در گفتگو با Elena Cué منتشر شده در روزنامه هافینگتن پست، سال 2016)