من در تابلوهایم زندگی میکنم. چون زندگی هست به ناچار حالت اصلی میماند و جنبههای مختلفاش دیده میشود. از این نظر هم، کار من خیلی قابل لمس است. تابلوهای من برای زینت سر بخاری نیست با وجود اینکه کارهای من اکسپرسیون زیادی دارند، اکسپرسیونیست نیستم. من هیچ نوع کوششی ندارم که اکسپرسیون بدهم، اکسپرسیون خودبهخود به وجود میآید. هنر باید آنقدر اسپونتانه [spontané/خودانگیخته] باشد مثل شاشیدن. هر وقت احتیاجات بود میروی. یک هنرمند متعالی آنچنان کسی است که دنیای ناگاه خود را آنقدر آزاد بگذارند که تجلی کند. ولی دنیای آگاهش آنقدر با دانش باشد که این تجلی را مهار کند. مثل مولوی: تمام مهار شده است و بینهایت آزاد. اکسپرسیونیستها سعی دارند که اکسپرسیون بدهند. (در گفتگو با بهمن دادخواه، م. آزاد، مهرداد صمدی و سیروس طاهباز منتشر شده در مجلهٔ آرش، ش 9، سال 1343)