جامعه ما با آفت پختهخواری مواجه است. متاسفانه هموطنان ما – اگر بدشان نیاید – در تمام رشتهها بسیار پختهخوارند. چیزی به نام موسسه تحقیقاتی قابل قبول نیست و تصور بر این است که تحقیق پول ملت را هدر میدهد. این پختهخواری در همه رشتهها از جمله صنعت وجود دارد. در هنرهای تجسمی در ایران به غیر از چند نفر، همه کارها از جاهای دیگر کپی شدهاند مخصوصا از طریق اینترنت. {….} آنوقت کسی مانند جکسون پولاک ظاهرا رنگها را روی بوم میپاشد که هر بچهای میتواند این کار را انجام دهد. جکسون پولاک کارش را امضا نمیکند. به همین دلیل، هر کسی هرکاری که میکند میگوید کار جکسون پولاک است.در دنیا هم همینطور است و این شکل فقط در ایران نیست. پختهخواری که میگویم همین است. این آفت بزرگی است که جلوی پیشرفت را میگیرد و منتقدان فرهیخته بهایی به هنرهای تجسمی ما نمیدهند. برای اینکه آنها سرشان کلاه نمیرود و میدانند هر اثری کار چه کسی است و از کجا آمدهاست. همچنان که من به عنوان معلم در قضاوت در مورد شاگردانم، به آنها میگویم سر من نمیتوانید کلاه بگذارید. از روی هم کپی نکنید. الهام هم که میگیرید بگویید الهام گرفتم. این نکته بسیار مهمی است. بنابراین فردی که از دیدن هر کسی که دست به قلم ببرد و با رنگ روی بوم کار کند بسیار خرسند میشود، به همان اندازه هم متعصب میشود. اگر بیحساب و کتاب باشد، هر کس میتواند ادعای بیخودی کند و به دلیل اینکه مادر و خاله و دایی جانش خوششان میآید، خودش را هنرمند بداند. نقاش وقتی نقاش است که هنرمند باشد، در غیر این صورت یک تصویرگر است. {…} این شامل نقاشی – خط هم میشود. پس هر کس که خطش خوب شد، هر کسی که روی خط رنگ گذاشت و هر کسی که کمی کج نوشت و – نمیتوان به اثرش گفت نقاشی – خط. چنین کسی فقط از نقاشی – خط اسم آن را وام گرفته است. مثل شیرینی ناپلئونی است که اسم آن ناپلئونی است، ولی درونش ناپلئونی نیست. همه اینها پختهخواری است. (در مصاحبه با نویسندگان مجلهٔ رشد آموزش هنر، سال ۱۳۹۲)