من میکوشم که از طریق معماری به موضوع انسان و طبیعت بپردازم. در این زمینه من بنیان یا شالودهای را به کار بردهام که همانا دیدگاه سنتی ژاپنی راجع به طبیعت است که من آن را جذب کردهام. ژاپنیها از دیرباز از «خویش» به مثابه چیزی همپای «طبیعت» تعبیر کردهاند. اگر درست درک کرده باشم، آنچه در این معنی نهفته است تلاش برای خالی کردن «خویش» و نزدیکتر کردن این «خویش» به «طبیعت» است. عبارت مصطلح ژاپنی «طبیعی زیستن» شرایط مطلوبی را در پیش روی ما مینهد که ما باید در آن شرایط به آرزو کردن بپردازیم. اندیشهٔ طبیعت عمیقاً در زندگی روزمرهٔ ژاپن ریشه دارد. زندگی و مرگ انسان بخشی از امور طبیعت است و هنگامی که انسان «طبیعتزده» شود، طبیعت او را جذب میکند و در نتیجه او «هیچ» میشود. من اعتقاد دارم که این شکل بودیستی هیچانگاری است که موجوکان نامیده میشود.
با این حال من احساس میکنم که چنین دیدگاه سنتی راجع به طبیعت به خودی خود کفایت نمیکند. خودت بهتر میدانی که ما دیگر در ژاپن سنتی زندگی نمیکنیم. آنچه در گذشته به عنوان یکی شدن با طبیعت مطلوب مینمود، اکنون از واقعیت بس دور افتاده است. همانگونه که تمدن و فرهنگ دگرگون شدهاند، طبیعت نیز شده است. محیطی که من در آن زندگی میکنم از برخی جنبهها همان محیطی است که تو در آن زندگی میکنی. من فکر میکنم در چنین دورانی رابطهٔ میان انسان و طبیعت باید بیچون و چرا دگرگون شود. (در نامهای به پیتر آیزنمن در سال ۱۹۸۹، ترجمهٔ حمید خادمی، منتشر شده در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ۴۶ و ۴۷، سال ۱۳۷۷)