بازبینی صورتمسئلهای که کارفرما به شما ارجاع میکند همیشه به نظر من بسیار راهگشاست. به خصوص امروزه که در کشور ما انگیزههای اقتصادی پروژهها بسیار پر رنگتر از انگیزههای کیفی آن هستند. به این علت که سیستم به هر صورت به روشی کمی با مسائل روبه رو میشود. شهرداری پهنههایی را برای پروژهها تعریف میکند و کارفرما حداکثر آن متراژ را از شهرداری میخرد. معمولاً پروژهها در شب عید کلید میخورد چون تراکم قرار است در سال آینده گران شود و بدبختانه نقشهای هم به سرعت برای جواز آن تهیه میشود و خیلی وقتها مجبوریم با اعداد و ارقام احمقانه و غلطی که در صورتمسئله گنجانده شده کار بکنیم.
پس واقعیت این است که باید در صورتمسئله شک کرد. گروههای اقتصادی کارفرما معمولاً تحلیل میکنند که در چه شرایطی کارفرما بیشترین سود را دارد. ولی چون نگاه معماری ندارند تحلیلهای شان بعضاً سرتاپا غلط است و این کار ما را سخت میکند، چون مجبوریم با تحلیلهایی کیفی به مبارزه با اعداد و ارقام ریالی برویم. تحلیلهای کیفی ما توانایی این را دارد که سود پروژه را بیشتر کند. معمولاً تمامی این تحلیلها لازم هستند ولی در نتیجهگیری نهایی میبایست تحلیلهای کمی و کیفی روی هم انداخته شوند و بعد از آن تصمیمگیری شود. به هر صورت به این شکل نیست که بگویند با ارائهٔ صورتمسئله بشود به سرعت طراحی کرد، وقتی به پروژههای دفترمان نگاه میکنم، هر جا موفق شدهایم ایدهٔ جالبی بدهیم، فقط به این علت بوده که موضوع و صورتمسئلهٔ اصلی پروژه را تشخیص دادهایم. یعنی اگر ما زمان طراحی را به صد قسمت تقسیم کنیم شاید فکر کنید اغراق است که ۸۵ درصد آن متعلق به تحلیل و تمرکز روی صورتمسئله و تدوین استراتژی است، چون شما همزمان با این کار ناخودآگاه طراحی هم میکنید و در صورت تشخیص درست، طراحی در زمان بسیار کوتاهی شدنی میشود. (در میزگردی با عنوان «در تکاپوی کیفیت» در مجلهٔ معمار ، ش ۹۲، سال ۱۳۹۴)