معماری برای من پاسخ به پرسشی است که هیچگاه مطرح نشده است. فراتر از هر چیز، معماری ایستادگی در برابر سیستم، ایستادگی در برابر جهانیسازی کالبدی است که روح مکان، زمینه و تفاوت میان آدمها را ارج نمینهد و از مردم هر نقطه از دنیا میخواهد که همهشان مثل هم زندگی کنند، در فضاهایی که بیش از اندازه کوچکاند. (در گفتوگوی منتشر شده در ضمیمهٔ مجلهٔ domus، ش ۱۰۶۳، سال ۲۰۲۱)
دسته: ژان نوول
یکزمان ما باور داشتیم که در آینده همهچیز ممکن خواهد بود و میتوانیم بدون همهٔ چیزهای اطرافمان کار کنیم و از انکار مطلق هر گونه ارجاع به گذشته لذت ببریم. امروز، وقتی به طرح توسعهٔ لوکوربوزیه برای مرکز پاریس نگاه کنید، فقط میتوانید کمی وحشت کنید که او قصد داشت نیمی از پاریس -نزدیک نوتردام و اطرافش- را تخریب کند و بلوکهایی از برجهای بلند را همهجا قرار دهد.
لوکوربوزیه خالق استثنایی بناها به منزلهٔ ابژههای معمارانه و هنرمند بزرگ حوزهٔ هنرهای تجسمی بود. با این حال او همچنان در سطح نظری بهسادگی قابل نقد است. (در گفتوگو با Alain Elkann، منتشر شده در وبسایت مصاحبهکننده، سال ۲۰۲۰)
نخستین وظیفهٔ معمار چیزی است که من آن را کاتالیز مینامم؛ به عبارت دیگر، منظورم این است که کار معمار قرار دادن چیزها در جای خودشان است. وقتی کاتالیزور وجود داشته باشد معمولاً همه چیز با یک جرقهٔ کوچک تحقق پیدا میکند. پس از آن، این وظیفه {برای معمار} وجود دارد که همهٔ آن عناصر موجود را، که در غالب اوقات با یکدیگر در تناقض هستند، به شکلی موزون ترکیب کند. شما در مقام معمار باید تلاش کنید که {میان عناصر متضاد} وحدت یا همکاری برقرار کنید. (در گفتگو با Elena Cué، منتشر شده در وبسایت هافینگتون پست، سال ۲۰۱۵)
شاید بتوانید مجموعه واژگان مشخصی در کار من ببینید که حاصل ناخودآگاه من است. اگر وسواس استفاده از چیزی را داشته باشم، آن چیز نور خواهد بود، اما هر بنا زمان و مکان خودش را دارد. معماری محصول خواست و آرزوی کارفرماست. معمار نباید رنگ، تکنیک یا ساختمایهٔ خاصی را بدون در نظر گرفتن گزینههای دیگر و فهم معنای عمیق هر مکان {به کارفرما} تحمیل کند. (در گفتگو با Vincent Noce منتشر شده در وبسایت The Art Newspaper، سال 2017)
به نظر من هر پروژه سرآغاز یک ماجراجویی است و فاش میگویم که هیچوقت از این که به کدام سمت در حال حرکتم آگاه نیستم. من با یک ایدهٔ از پیش تولید شده کارم را شروع نمیکنم. همیشه امید دارم که مکان، تجربه و آدمهایی که در آن لحظه دور و برم هستند هرکدام چیز کاملا منحصر به فردی رو کنند که به پیشبرد پروژه کمک کند. این نوع ظرافت و عدم تشابه همچون یک جور حمله علیه اندیشه همسانسازی عمل میکند. در ادامهٔ همین مسائل، چیزی وجود دارد که وضعیت را حتی وخیمتر کرده است: پیشرفت فناوری اطلاعات. امروزه دستورالعملها و راهنماییهای مورد نیاز برای پدید آوردن هر گونه پروژهای به راحتی در دسترس است. در نتیجه شما میتوانید ساختمانی را بر اساس این ضوابط از پیش تعیین شده در عرض چند ساعت طراحی کنید. مهم نیست که این بنا مسکونی باشد یا اداری یا یک مرکز خرید. شما از چیزی که از قبل وجود دارد انتخاب میکنید، چند چیز کوچک را تغییر میدهید و به همین سادگی کار طراحی تمام میشود. متاسفانه هیچ استثنا و حد وسطی وجود ندارد. تفکر و برنامهریزی و یا عشق در این جور طراحیها وجود ندارد. این نوع طرحها ماشینی و بیروح هستند. (در گفتگو با Elena Cué منتشر شده در روزنامه هافینگتن پست، سال 2016)
در حال حاضر وضعیت معماران بسیار به یکدیگر شبیه است. زیرا دیگر هیچ کدام از آنها در تصمیمگیریهای اساسی شهر نقشی ندارند. من فکر میکنم از لحظهای که شما نمیتوانید دربارهٔ مواردی همچون منظر، رنگ، روابط یک ساختمان با ساختمان دیگر یا سیاق یک بنا تصمیمگیری کنید، کار خاص و هیجانانگیزی هم از شما برنخواهد آمد. برای همین معماران به انجام کارهای کوچک خودشان سرگرم هستند. (در گفتگو با روزنامهٔ The guardian، سال 2015)
مهم است که بدانیم هر جایی در یک مرحله از مراحل تحول به سر میبرد، اما باید متوجه اهمیت تداوم جغرافیایی و تاریخی آن مکان نیز باشیم. من پروژههایی که ایدهشان تبدیل و اصلاحات است را به پروژهایی که قرار است از سیاق و زمینهٔ خود منقطع شوند ترجیح میدهم. من اهل سادهانگاری نیستم. من همیشه آرزو دارم پروژههایی سرشار از سادگی، ظرافت و ژرفا انجام دهم. پروژههایی که روح مکان، شهر یا روستایی که پروژه در آن واقع شده، ساختمانهای پیشین اطراف پروژه را حفظ کند و به خواست مردم احترام بگذارد. (در مصاحبه با وبسایت Designboom، سال 2007)