زها حدید به من نشان داد چگونه با منحنیهای غیرمتقارن کار کنم. او این کار را از نقاشیهای کاندینسکی آموخت. با این حال میخواهم تأکید کنم که من به یک نظم هندسی خاص محدود نمیشوم. بیان معماری باید در سازمان فضایی آن یافت شود. پس بناها میتوانند هم به شکل جعبه و هم به شکل حباب ظاهر شوند. بستگی دارد. موضوع فرم نیست. موضوع رها کردن معماری از ارجاعات سبکی است. من به هیچ یک از سبکها مقید نیستم. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت مجلهٔ Azure، سال ۲۰۲۳)
دسته: بن فن برکل
ما در عصر آیفون زندگی میکنیم، اما معماری و صنعت ساختمان هنوز در مرحلهٔ واکمن قرار دارد. من میخواهم با یواِنسنس {=استارتاپ فنآورانهٔ دفتر فن برکل} فنآوریهای نوآرانه را با محیط مصنوع به طور کامل ترکیب کنم و شیوهٔ زندگی و کار مردم و رسیدنشان از نقطهٔ آ به نقطهٔ ب را بهبود دهم. صرفاً خود سختافزار یا نرمافزار نیست که مرا جذب میکند، بلکه چگونگی کاربرد آن در معماری و طراحی شهری با هدف بهبود زندگی روزمره است {که به آن علاقهمندم}.
{…} من فنآوری در محیط مصنوع را در مقام یک معمار نظاره میکنم و {کار یک معمار} همواره از مردم آغاز میشود. به جای تمرکز صرف بر کارآیی یا بهینهسازی مصرف انرژی از طریق محیطهای سازگار حسی، من فرصتی عالی برای خلق بناها و شهرهایی را میبینم که نسبت به انسانها حساس، و {برای آنها} محسوس هستند.
من عمیقاً بر این عقیدهام که در آینده همهٔ دفاتر معماری تبدیل به دفاتر معماری-فنآوری (آرکتک) خواهند شد، اما فعلاً ناچاریم که راه را برای امکانپذیر کردن گسترش دانش و مهارتمان به آن سو هموار کنیم. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ CLAD، ش ۲، سال ۲۰۱۸)
من همیشه میگویم که معماری در پسزمینه است، به این خاطر که آنچه ما به منزلهٔ انسان انجام میدهیم، این که چطور زندگی میکنیم، این که چطور کار میکنیم و این که چطور تشریفات روزمرهمان را پیش میبریم بسیار مهمتر از خود معماری است. معماری باید نوعی از ساختار جامعه را پشتیبانی کند تا به یک ماشین اجتماعی تبدیل شود. برای من اندیشهٔ معماری منعطف و دارای کارکرد چندگانه تفسیری نوین از کارکردگرایی است. اگر شما در مقام معمار بتوانید چیزهایی که کارکردی هستند را با آنچه تجربی است ترکیب کنید آنگاه میتوانید نتیجهای فراتر از یک بنای کارکردی به دست آورید.
{…} برای مثال، شما معمولاً از آسانسور به منزلهٔ فضایی برای گردآوری مردم در کنار یکدیگر استفاده نمیکنید، چون آسانسور فضایی دلچسب نیست و مردم در آن به راحتی با یکدیگر سخن نمیگویند. اگر شما آسانسور را در گوشهای پنهان کنید و پلههای بیشتری در بنا تعبیه کنید آنگاه فضای مطلوبتری برای مردم به وجود میآورید. من آموختهام که مردم از کیفیت معماری بیشتر به منزلهٔ راهی برای ملاقات با افراد دیگر بهره میبرند و از این طریق بیش از پیش با یکدیگر گفتگو میکنند. شکل و ظاهر معماری به اندازهٔ تجربهٔ ما از آن اهمیت ندارد، این اعتقاد من است. (در گفتگوی با Ana Bogdan ، منتشر شده در وبسایت The Talks، سال ۲۰۱۶)