من هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم، خوشحالم که میتوانم یک روز دیگر دنیا را ببینم. مثل سالوادور دالی هم خودشیفته نیستم که هر روز از بودن خودش و عنوانش احساس غرور میکرد. پشتکار و روحیه برای کار را هم از پدرم به ارث بردم. فکر میکنم جایی مابین تردیدهایم بین همهی تشویشهایی که وجود دارد و عنان حب و بغضی که این روزها از دستانمان رها شده، جریان دارم. ما از یک طرف با آدمها درگیریم و از طرف دیگر با کل هستی و باید تکلیف خودمان را با این جهان مشخص کنیم. برای کسی که کار هنری میکند، بهتر است جایی بین همهی این چیزها، فراغت بال هم داشته باشد و طبیعی است که هر چیزی در جهانِ پیرامون ما را تحت تاثیر قرار دهد. برای من هم هنر زبانی است که می توانم به وسیلهی آن حرفم را بزنم و بدون شک مسایل اجتماعی در ناخودآگاهم جاری است و این تلخی از جایی میآید که هیچ وقت مرا نسبت به دردهای بشر بیتفاوت نگذاشته است.(در گفتگو با مهرنوش علیمددی منتشر شده در مجله تندیس، شماره ۲۷۹، سال ۱۳۹۶)