همیشه وقتی بحث نقاشی میشود من این را مطرح میکنم که خیلی از رخدادهایی که در زمینهٔ هنرهای تجسمی ما رخ میدهد -که خوب هم انجام میشود- در پسزمینهاش یک نوع تصنع وجود دارد که انسان آگاه را دچار عصبانیت میکند. چگونه امکان دارد یکی در اینجا متأثر از جف کونز یا دامین هرست کار کند؟ دامین هرست هنرمندی است که ثمرهٔ به شدت صنعتی است که انقلاب صنعتی پشت سر گذاشته و از نظر سیاسی و اقتصادی ثمرهٔ یک جامعهٔ به طور کامل دموکراتیک است و میدانیم خیلی از کارهایی را که اندی وارهول در دههٔ شصت انجام داده برای جامعهاش تابو بوده ولی ما بدون هیچ دلیلی میآییم و پاپآرت کار میکنیم. این پاپآرت نیست. ما نمیتوانیم یک خوانندهٔ پاپ ایرانی را روی یک بوم بزرگ بکشیم و بگوییم این شد مثل مرلین مونروی اندی وارهول. امکان ندارد. چون هدفی که اندی وارهول از چاپ چهرهٔ مرلین مونرو با تکنیک سیلکاسکرین دارد به طور کلی با آنچه که اینجا تولید میشود فرق میکند. دلیل این که من اشاره به هنر والا میکنم تا به صحبتهای خودمان برسم این است که از یک مقطع تاریخی به بعد ایلوستراسیون {=تصویرگری} به شدت تحت تأثیر انقلابهای هنری بوده و سبکهای نقاشی روی ایلوستراسیون به شدت تأثیر گذاشته است.
من از میلتون گلیزر و پیتر وایس نام میبرم، ایلوستراتورها و گرافیستهای خیلی معروف، که بسیار تحت تأثیر زمان و مکان خود بودند. میلتون گلیزر در امریکا به شدت تحت تأثیر انقلاب پاپآرت بوده و یا وقتی پیتر وایس میآید «یلو سابمارین» بیتلز را کار میکند که از نظر بصری به کل دنیای ایلوستراسیون را تغییر میدهد و برای این که یکی از ما بیاید بشود میلتون گلیزر یا پیتر وایس اصلا امکانش نیست. برای این که ما آن پیشزمینه را نداریم. در تاریخ تصویرگری و گرافیک چند نفری بودند که دنیا را عوض کردند و پیدا کردن دیدگاهی جدید در این زمینه کار هرکسی نیست. اینها آدمهایی استثنایی هستند که هم قدرت اجرایی داشتند و هم فانتزی و ایدهپردازی. (در گفتگو با مرتضی زاهدی، منتشر شده مجلهٔ تندیس، ش ۲۵۰، سال ۱۳۹۲)