چرا مرتب از عدم معرفی هنر ملی و ایرانی در جهان معاصر حرف میزنیم، وقتی هنوز زمینهای برای رشد و تبلور هنرمند را در کشورمان ایجاد نکردهایم. این همه سنگ هنرهای سنتی و اسلامی را به سینه میزنیم، چرا هنوز دانشکدهای برای آن نداریم. تصور کنید یک نفر از اروپا یا آمریکا بخواهد در مورد همین هنر نگارگری که این همه داد میزنیم که مال ما ایرانیهاست تحصیل کند. آیا در ایران زمینهای برای تحصیل وی ایجاد کردهایم؟ آیا موزهای برای هنرهای سنتی ایرانی در کشور داریم که به عنوان مثال وقتی یک نفر به کشور میآید بتواند با شمایی از هنر معاصر ایران که ریشه در تاریخ دارد آشنا شود و بتواند دورههای مختلف هنر معاصر را ببیند.
الان میدانید چقدر تابلو از هنر اصیل ایرانی در گنجینه همین موزههای بنیاد یا موزه هنرهای معاصر تهران وجود دارد که هیچ کس نمیتواند آنها را ببیند. فکر کنید این آثار چقدر میتواند در زمینه رشد هنرمندان معاصر تاثیرگذار باشد. حال میدانید چرا این اتفاق میافتد؟ زیرا یک متولی دقیق و قدرتمند در زمینه مدیریت هنر معاصر ایران وجود ندارد. بخشی از آن برمیگردد به نگاه غیر متمرکزی که هر کسی در ایران به خود اجازه میدهد تا در زمینه هنرهای تجسمی صاحبنظر و رای شود. به عنوان مثال با رای خود نمایشگاه هنری در داخل و خارج از ایران بگذارد و از سویی دیگر هنرمندی را که شاید با آن معیارهایی که از آن یاد کردیم به عنوان نماد هنر ایرانی به جهان معرفی کند. فرهنگ و هنر برای اینکه رشد کند، باید متولی قدرتمند و با دستی باز داشته باشد که بتواند رشد کند. (در گفتگو با مهدی نورعلیشاهی منتشر شده در وبگاه جشنواره جهانی هنر مقاومت، سال 1395)