ابراهیم حقیقی

ابراهیم حقیقی، متولد سال ۱۳۲۸، گرافیست، عکاس و استاد دانشگاه ایرانی است.

هنر در مدارس ما همیشه به عنوان یک تفریح و سرگرمی مطرح بوده است.

ابراهیم حقیقی

آموزش هنر در مدارس ما یک فرع است و به آن به عنوان درسی که نوآموزی می‌باید آن را بیاموزد نگاه نمی‌شود. هنر همیشه در مدارس به عنوان یک تفریح و سرگرمی مطرح بوده است. حتی اگر معلمی هم در این زمینه داشته باشند، تنها تمرین‌های بسیار ساده و ابتدایی نقاشی را انجام می‌دهند؛ بدون این که در مورد آن آموزشی ببینند. اکثراً در ساعات هنر یا معلم ندارند و یا کاری می‌کنند که دانش‌آموزان کمتر شلوغ کنند. این روند به همین شکل ادامه پیدا می‌کند تا دوران دبیرستان.

در دوران دبیرستان هم چه قبلاً و چه حالا به یاد ندارم که درسی به نام هنر و یا حتی تاریخ هنر داشته باشیم. بسیاری از مشکلاتی که در دانشگاه‌ها با آن مواجه می‌شویم در این دوره‌ها قابل جبران هستند. در دوره‌ی دانشگاه می‌توانیم استفاده‌ی بیشتری از زمان بکنیم و دروسی مانند تاریخ هنر و حتی مبانی را که زمان‌بر و اجباری هستند، دانشجو قبلاً در دوره‌ی دبستان یا دبیرستان آموخته باشد. (در گفت‌وگو با فرشاد رستمی، منتشر شده در مجله‌ی رشد آموزش هنر، ش ۱۶، سال ۱۳۸۷)

دانشجویان هنر را باید تک‌تک فهمید.

ابراهیم حقیقی

در این سی سال که {در دانشگاه} حضور داشتم {…} از روز اول شرط کردم که من هیچ‌گاه حضور و غیاب نمی‌کنم. به دانشجو می‌گفتم اگر علاقه‌مند هستید در کلاس حضور پیدا خواهید کرد اگر نیستید بیهوده آمده‌اید. بیایید بگویید برای چه آمده‌اید. می‌دیدم سن‌شان بالاست، می‌گفتم آمده‌اید که حقوقتان بالا برود؟ می‌گفتند بله، کارمند هستیم، آمده‌ایم که رتبه بگیریم. از آنها خواهش می‌کردم که اگر دلشان نمی‌خواهد تشریف نیاورند. گفتم نمرهٔ قبولی شما تضمین شده است. ورقهٔ حضور و غیاب را سفید تحویل می‌دادم یا همه را حاضری می‌زدم.

از نگاه دانشگاه من کلاهبرداری می‌کردم اما بقیهٔ دانشجویانم را نجات می‌دادم. که یک عده بیهوده نمی‌آمدند که وقت تلف کنند، تمام آن نود درصد باقی‌مانده علاقه‌مند بودند و روزها تا ساعت هشت شب می‌نشستند، کار می‌کردند و بیرون هم نمی‌رفتند.

آموزش هنر با حضور و غیاب و دستورات از بالا فرق می‌کند. آموزش هنر با دانشجو و هنرجو تک‌به‌تک است، کلاس بیش از پانزده نفر نباید باشد، با تک‌تک آنها باید حرف زد. با روحیات‌شان باید آشنا شد. در طول این سی سال باید تمام خلقیات دانشجویانم را می‌فهمیدم. ازدواج کرده؟ نامزد دارد؟ فرزند دارد؟ فرزند شهید است؟ جبهه رفته؟ چه آسیب‌هایی دیده است؟ کار می‌کند؟ چه کار انجام می‌دهد؟ چه حقوقی دارد؟ وقتی دیر می‌آید چرا دیر می‌آید؟ با خانواده‌اش دعوا کرده؟ از خانواده پنهان کرده که دیر می‌آید؟ اینکه اینقدر علاقه دارد کجا و چه چیز را پنهان می‌کند که می ترسد بروز کند؟ پول دانشگاه خود را چگونه تأمین می‌کند؟

من اگر اینها را نمی‌دانستم نمی‌توانستم با یک‌یک آنها مثل نزدیک‌ترین شخص به عنوان یک امانت‌دار ارتباط برقرار کنم و آنها را رشد دهم. دانشجویان هنر را باید تک‌تک فهمید، دستشان را بگیریم تا او را یک طبقه بالا ببریم. اصلاً جمعی نمی‌شود حرف زد. یک چیزی را روی تخته‌سیاه فرمول نوشت و همه آن را از بر کنند و فردا بیایند. (در گفت‌وگو با حمیدرضا صالحیه یزدی، منتشر شده در مجلهٔ چیدمان، ش ۶، سال ۱۳۹۳)

نقاشی مدرن ایرانی پنجاه‌ساله شده، اما هنوز عموم مردم مفهوم این نقاشی را متوجه نمی‌شوند.
ابراهیم حقیقی

زمانی که ما به مدرنیته پرتاب شدیم، بسیار ذوق‌زده و شتاب‌زده حرکت‌مان را به هر سو آغاز کردیم، مدرنیت‌هایی را که در حقیقت از اروپا کشف و وارد کرده بودیم بی آنکه بنیان‌های اصلی‌اش درون فرهنگمان باشد. ظواهر را کسب می‌کنیم و این ظواهر هم آثار و نتایج خودش را مدام به دنبال می‌آورد. مثلاً اگر دارای روزنامه‌ای با حروف سربی، چاپخانه و… می‌شویم، ظاهر و قالب قضیه را داریم اما از تمام ظرفیت‌های آزاداندیشی و آزادمنشی که مطبوعات باید با خودش بیاورند، بی‌بهره‌ایم. ابتدا باید آزاداندیش و آزادمنش باشیم که بتوانیم مطبوعات آزاد داشته باشیم. چقدر در دوران رضاشاه روزنامه توقیف شده. چاپخانه آماده بود یعنی ابزار آماده است اما تفکر آماده نیست. {…} به نقاشی بر می‌گردم، مثلاً تحصیل‌کرده‌های نقاشی که دانش نقاشی را دارند نقاشی مدرن را می‌فهمند و لذت می‌برند اما همین امروز که پنجاه سال از نقاشی‌های مدرن ایرانی گذشته است، عموم مردم به طور کلی هنوز مفهوم درست این نقاشی‌ها را متوجه نشده‌اند و به عنوان نقاشی‌های اجق‌وجق نام می‌برند. پس هنوز فرهنگش جا نیفتاده، هنوز هم پرفروش‌ترین آثار نقاشی تابلوهای مناظر و گل و بلبل و میوه و پیرمرد چپق به دست و… است. (در گفتگو با فرزاد ادیبی، منتشر شده در ویژه‌نامهٔ روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۰)