
ایرج اعتصام
ایرج اعتصام، متولد سال ۱۳۰۹، معمار و استاد دانشگاه ایرانی است.هر هنرمند باید روح هنر را درک کند سپس بر اساس مکنونات خودش آن را بیان کند.
هر هنرمندی باید روح هنر را درک کند و سپس بر اساس مکنونات خودش آن را بیان کند. معماری هم دقیقا همینطور است. اگر قدر معماری کهن ایرانی را دانستیم و آن را کپی نکردیم و به آن احترام گذاشتیم، همچنین آن را عمیقاً بررسی و روحش را درک کردیم در عین حال اگر با مدرنترین تکنیکهای دنیا هم آشنا باشیم، آنگاه میتوانیم نوعی معماری به وجود بیاوریم که هم جهانشمولی دارد و در دنیا مورد قبول واقع میشود و هم روحیهٔ ایرانی را یقیناً در خود خواهد داشت. (در گفتگو با اسماعیل آزادی، منتشر شده در کتاب «اندیشهٔ معماران معاصر ایران»، جلد اول، سال ۱۳۸۹)
تقلید ظاهری تحت عنوان «معماری سنتی» جز تحقیر معماری گذشتهٔ ما نیست.
بهجز نمونههای معدود موفق و خوب معماری مدرن در کشور ما واکنش عمومی با درک غلط و بهکارگیری ناشیانهٔ معماری مدرن متاسفانه باعث پذیرش معماری مبتذل «بساز بفروشی» شد که در تمام ایران بدون توجه به جنبههای اقلیمی و فرهنگی ما بهطور گسترده ادامه یافت و هنوز هم برای جایگزین کردن آن با فعالیتی که امروزه در جهت اشاعه و رعایت جنبههای اقلیمی، فرهنگی و سنتی میشود راه درازی در پیش داریم.
البته یک نکتهٔ بسیار مهم را هم باید توجه داشت که منظور از رعایت جنبههای اقلیمی و فرهنگی و سنتی به هیچوجه تقلید ظاهری و «کپی برداری» از معماری گذشته نیست. بلکه درک فضاها، ترکیب احجام، نحوهٔ بکارگیری و تلفیق مصالح، طرز برخورد با مسائل اقلیمی و صدها موارد و نکات دیگر است که در معماری گذشتهٔ ما باید عمیقا بررسی و شناخته شود تا آنچه را طراحی میکنیم بدون آنکه کپیبرداری از گذشته باشد خصوصیات مثبت معماری قدیمی ما را در برگیرد. تقلیدهای ظاهری تحت عنوان بهاصطلاح «معماری سنتی» جز تحقیر معماری با ارزش گذشتهٔ ما نیست. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ آبادی، ش 3، زمستان سال 1370)
یکی از معضلات مهم ما توقف طرحهای هر مسئول توسط مسئول بعدی است.
معضل خیلی مهم {در ایران} این است که بسیاری از تصمیمات در بدنهٔ دولت با عوضشدن یک مدیر بهراحتی عوض میشود. در حالی که در دیگر کشورها اگر طرحی تصویب شود، آن طرح با تغییر شهردار و مدیریت شهری، ملغی نمیشود. اما در ایران مثل آبخوردن این کار را میکنند؛ یعنی طرحی را که یک مسئول تا نقطه مشخصی ادامه میدهد، در صورت برکناری از مدیریت، مسئول بعدی آن را متوقف و طرح جدید جایگزین میکند و ضرورت اجرای یک طرح نیمهکاره را احساس نمیکند. این سیکل معیوب و ناقص است؛ در حالی که مدیریتهای ما باید به قدری سازمانیافته باشد که طرحها با تغییر یک معاونت یا مدیر کل عوض نشود. نمونهٔ بارز این رویه را در شهر برلین، پایتخت آلمان میتوانیم ببینم که در آن حاشیه یک دیوار آن را به دو قسمت غربی و شرقی تقسیم میکرد و به یک محله فساد از لحاظ زندگی اجتماعی تبدیل شده بود. یکی از اساتید دانشگاه فنی برلین، اجرای طرح احیای این منطقه را بر عهده گرفت و درنهایت، با سیستمی هماهنگ، آن منطقه را به یکی از مناطق بسیار گران شهر تبدیل کرد که امروز بسیاری از شهروندان خواهان سکونت در آن هستند. اجرای این طرح 12 سال طول کشید و هر چهار سال شهردار و انجمن شهر عوض شد؛ اما خود طرح تغییر نکرد و در این مدت نحوهٔ اجرای آن عوض نشد. (در گفتگو با نویسندهٔ وبگاه صما (صدای مهندسی ایران) در سال 1394)
هر بلایی که بر سر شهر تهران آمده بر سر شهرهای دیگر نیز میآورند.
درست آن است که هر شهری متناسب با خصوصیات اخلاقی، فکری، احساسی و فرهنگ شهروندان خود ساخته شود، ولی واقعیت آن است که اهمیت این اصل به طور روزافزون کمتر شده است. مسئله این است که امروز همهٔ شهرهای ما در حال شبیه شدن به هم هستند و هرچند برخی افراد هنوز هم تا حدودی نسبت به شهر خود تعصب دارند، اما این موضوع عمومیت ندارد و یک حالت بین شهری در بین شهرهای کشور رواج یافته است.
امروز شهرها از لحاظ فضاهای شهری، ترافیک، ساختمانسازی و… مشابه هم میشوند و سیستم در حال تبدیل به یک سیستم همگانی است و تهران هم تبدیل به نمونهای شده که از همه چیز آن از مترو گرفته تا رنگ در مغازهها و… در سایر شهرها کپی میشود. در واقع هر بلایی که سر شهر تهران آمده، سر شهرهای دیگر هم میآورند.
درواقع اگر بخواهیم اصالتی را هم به شهرها نسبت بدهیم، در گذشته جا مانده و با گسترش شهرها هرچه جلوتر آمدهایم، این تضادهای داخلی و شباهتهای بین شهری بیشتر شده و اینها واقعیتهای تلخی است. مثلا ترافیک تهران فرقی با ترافیک اصفهان ندارد. هر دو شهر از این نظر دچار معضل هستند، یا پارکینگ ندارند و از زایندهرود و شیخبهایی اصفهان فقط یک اسم باقی مانده است.
هنوز هم مرجع اصلی معمارانِ ما مجلات معماری خارجی است.
تقلیدهای سطحی و نابجا چه در معماری «عشق به فرنگ» که پس از سفر ناصرالدین شاه به اروپا متداول گردید چه معماری «شبه اکسپرسیونیستی آلمانی» و شهرسازی «شبه دههٔ بیست اروپا» که در زمان پهلوی اول و پس از اعزام هیئتهای دانشجویی به آلمان و بعضی از کشورهای اروپایی متداول شد و به معماری مدرن و شهرسازی به اصطلاح «منشور آتنی» و در همریختگی افکار و سبکهای معماری تحت تاثیر تحولات دههٔ شصت به بعد اروپا و آمریکا در دوران پهلوی دوم رسید عملا اروپا و آمریکا را به «دستگاه فرستندهٔ سبکها» و ایران را به «دستگاه گیرندهٔ سبکها» تبدیل کرده است.
حتی امروز که «انقلاب اسلامی» را «انقلاب ارزشها» نام نهادهاند هنوز مرجع اصلی معماران ما مجلات معماری و شهرسازی خارجی است که از آنها به طور تقلیدی بهرهگیری سطحی شده و در عمل شاهد ملقمهای از انواع سبکهای التقاطی مدرن و پستمدرن و رومی و غیره هستیم. (در مقالهٔ «بررسی تطبیقی معماری و شهرسازی معاصر ایران با اروپا»، سال 1374)
جهانی شدنِ معماریِ ما به هیچ وجه به معنای نابودی معماری ایرانی نیست.
جهانی شدن معماری به هیچوجه به معنای نابودی معماری ایرانی نیست. ارتباطات نمیتواند از بین برنده باشد. اشکال اصلی که در ذهن ما از جهانی شدن ایجاد شده این است که فرهنگ غالبی به وجود میآید و ما هم قدرت نداریم و هر چه میگوید باید انجام دهیم. اگر ما خودمان را به این صورت در مقابله با جهانی شدن قرار بدهیم مثل این است که بگوییم «هر چیزی که معماری جهانی به ما میگوید و میآموزد را نباید انجام دهیم چون ما خودمان معماری خوب و درخشانی از گذشته داریم و همان را کپی میکنیم». در حالی که این تقلید به همان اندازه به معماری ما ضرر میزند که مقاومت کردن در مقابل جهانی شدن. (مصاحبهٔ منتشر شده در کتاب اندیشهٔ معماران معاصر ایران، سال ۱۳۸۹)