
سید محسن حبیبی
سید محسن حبیبی، متولد سال ۱۳۲۶ و درگذشتهٔ سال ۱۳۹۹، پژوهشگر، نویسنده و استاد معماری و شهرسازی اهل ایران بود.سنت امری جاری است و دائم در حال معاصر شدن است.
ما وقتی در چهارچوب زبان فارسی و راه و رسم این سرزمین از سنت سخن میگوییم سنت برایمان یک امر جاری است، وگرنه منسوخ تلقی میشود. یعنی یک امری است که گذشته را به حال آورده و آن را معاصر کرده است. مثلاً هنوز در ایران سنت است که با کفش وارد خانه نمیشویم. حتی در خانههای مدرن هم این سنت جاری است و کسی با کفش وارد نمیشود. ژاپن هم این سنت را دارد، کسی با کفش وارد خانه نمیشود. و این سنت امروزی شده است. ما امروزه حتی در آپارتمانهای کوچکی که میسازیم جایی را برای پذیرایی یا مهمانخانه داریم. {…} و بهترین چیزهایمان را هم معمولاً در آنجا میگذاریم. چون اگر روزی مهمان بیاید آنجا باید مقام بگیرد و آن فضا باید دیده بشود. بنابراین بهروزش کردهایم.
هنوز برای ما این سنت {…} هست که وقتی میخواهیم به دوستی خیلی احترام بگذاریم او را به خانهمان دعوت میکنیم. اما اگر در فرنگ دوست بسیار خوبی داشته باشم، من او را به یک رستوران یا یک کافه دعوت میکنم و این خیلی هم زیباست. ولی در اینجا برای من حتماً مهم است که آقای دکتر کیافر باید بیاید خانهٔ من. بنابراین سنت جاری است و راه و رسم است. برای همین هم من از اصطلاح سنت شهرسازی و سنت معماری صحبت میکنم. این راه و رسمی است که از قدیم میآید و خودش را معاصر میکند، خودش را به حال میآورد وگرنه منسوخ میشود یا کنار گذاشته میشود.
به عنوان مثال امری که از بالا اعمال شده و از پایین پذیرفته شده تغییر لباس در دوران رضاشاه است. این تغییر پذیرفته شد و الان دیگر مردان عبا و لباده نمیپوشند. این شد راه و رسم لباس پوشیدن. پس من بر این نکته تأکید دارم که از واژهٔ سنت به معنی اشاره به گذشته استفاده نمیکنم. از نظر من سنت امری است که جاری است و دائم در حال معاصر شدن است. (در گفتگو با علی کیافر در سال ۱۳۹۵، منتشر شده در کتاب «آتشگهی در خواب آتشها»)
باید متوجه این باشیم که از دانشکدهٔ هنری چه توقعی داریم. آیا دانشکدهٔ هنری جایی است با شاخصترین هنرمندان یک سرزمین که قرار است در مدت زمان مشخصی هر کسی را که به آن وارد شد، تحت تأثیر تعالیم خود به هنرمند تبدیل کند؟ چنین ذهنیتی در هیچ جای جهان هم وجود ندارد، حتی لزوماً هنرمندان شاخص هم در دانشکدهها نیستند، که البته آن دلایل متنوعی دارد. هرچند ما در هنرهای زیبا، حداقل در بعضی از رشتهها، شاخصترینهای کشور را هم داریم.
اما اصلاً مسئله چیزی دیگری است؛ در بهترین دانشکدههای هنری جهان هنرجویان بیش از آن که از استاد و امکانات و… بیاموزند، از فضای دانشکده میآموزند. معتقدم دانشکدهٔ هنرهای زیبا دارای این فضاست و به دلیل دارا بودن این فضا معتبر است. ضمن این که دانشجویان، پیش از آن که از گفتار استادان و دیگران بیاموزند، از رفتار آنها میآموزند. این رفتار در فضای هنرهای زیبا در مراودات دانشجویان رشتههای مختلف وجود دارد. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ تندیس، ش ۱۶۳، سال ۱۳۸۸)
هرگاه به تاریخچهٔ شهرها و زندگی محلهای آن بنگریم، متوجه میشویم که محله همواره به عنوان عنصر تنظیم روابط شهروندی نقشی فعال و موفق داشته است. عناصر این نظم بخشی میتوانند افراد مسنی بوده باشند که در مقابل درب خانه یا مغازه رفت و آمد و به اصطلاح سلام و علیک محله را تماشا میکنند و به روشهای کاملاً مرسوم، زیادهرویها را گوشزد میکردند و نیز میتوانند مجموعهٔ کسبه محل یا صاحبمنصبان و ریشسفیدهای محل باشند که هم تعیینکننده حدود و هم حافظ فضای مدنی محله بودهاند.
ببینید آنچه میگویم را نباید ابداً از دید نوستالژیک نگریست. منظورم اصلاً بازیابی روابط سنتی نیست، بلکه منظورم این است که تجمع جغرافیایی انسانها در سطح محله میتواند خود تا حدود زیادی خودگردان باشد و در این فعالیت خودگردان است که زندگی و مدنیت اجازه حضور مییابند.
{…} حق انتخاب، حق تعیین روابط اجتماعی و حدود و ثغور آن، مقدمهٔ مشارکت مردمان است و در روند این مشارکت است که حیات مدنی شکل میگیرد و زندگی به معنای واقعی آن اجتماعی میشود و نیز مسئولیتپذیری پدید میآید. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ گفتگو، ش ۱۳، پاییز ۱۳۷۵)
فضا قبل از اینکه با ساختمان تعریف شود، قبل از اینکه با مکان تعریف شود، با ارتباط تعریف میشود. این ارتباط است که به مکان معنا میدهد و این ارتباط است که منجر به واقعه میشود و واقعه است که خیابان شاهرضا را به انقلاب تبدیل میکند. در واقع فضای شهری فضای ارتباطی است. در مقیاس جهانی، به این فضای واقعی فضای دیگری افزوده شده و آن فضای شبکه است. یعنی ارتباط از نوع دیگری شکل گرفته است که حتی نمیتوان آن را مجازی خواند. وقتی یک فرد از اتاقش، از خصوصیترین محل، با جهان ارتباط برقرار میکند در واقع یک شبکهٔ اجتماعی به وجود میآید که مطالبهٔ شبکهٔ فضایی را میکند. ارتباط شبکهای ـ یا به عبارتی ناملموس ـ تمنای فضایی را دارد که در آن لمس شود. نسل شما و نسل بعد که این ارتباط را استفاده میکند، میخواهند این فضای ناملموس را به ملموس تبدیل کنند. به عبارتی این فضای ارتباط را به فضای تماس بدل کنند. تماسی که با پنج حس قابل دریافت باشد. {…} این فضای ارتباطی را ما هنوز درک نکردهایم. در واقع ما هنوز City Planning میکنیم، اما چیزی که در واقع رخ میدهد Urban Planning است. در وضعیت کنونی باید بتوانیم ارتباطات را برنامهریزی کنیم، نه به معنای فنی آن، بلکه به معنی مکانی و فضایی آن. (در گفتگو با مینا رضایی، نویسندهٔ مجلهٔ جستارهای شهرسازی، ش 46، پاییز و زمستان 1395)
اگر {در شرایط فعلی کشور} دیدگاه تاریخی نداشته باشیم، در آینده همان آشفتهبازاری که الان {به آن} رسیدهایم تشدید خواهد شد. در واقع وجود یک دیدگاه تاریخی به معنای عشق به گذشته و یا حسرت گذشته نیست، بلکه برای این است که بدانیم چه عواملی ما را به وضعیت و شرایط فعلی رسانده است. با کمک آن خواهیم فهمید که به کجا خواهیم رفت. در حقیقت با استفاده از دیدگاه تاریخی و شناخت دیروز میتوانیم امروز را تبیین کنیم و فردای بهتر را به تصویر بکشیم. لذا اگر ندانیم که چرا در چنین شرایط و موقعیتی قرار داریم قادر به تخمین و برآوردی صحیح از فردای خود نخواهیم بود و گرفتار روزمرگی و نفی تاریخ خواهیم شد. شهری هم که گذشتهٔ تاریخی نداشته باشد و فاقد حافظهٔ تاریخی باشد شهری خواهد بود که همیشه حالت کارگاهی دارد و حیات مدنی و حیات اجتماعی در آن شکل نخواهد گرفت و ما شاهد یک مجموعهٔ بزرگ و گستردهٔ مسکونی خواهیم بود که فاقد ویژگیهای شهری است. (در گفتگو با حبیب جباری، نویسندهٔ مجلهٔ کتاب علوم اجتماعی، ش 39 و 40، سال 1379)