
عبدالرضا زکایی
عبدالرضا زکایی متولد سال ۱۳۱۹ معمار ایرانی است. بنای مجلس شورای اسلامی مشهورترین اثر اوست.معماری نحوهٔ زندگی است؛ وقتی نحوهٔ زندگی تغییر کند معماری هم تغییر میکند.
معمار تابع سفارش کارفرماست. قصری در اسپانیا ساخته شده به نام قصر الحمرا که به یکی از فرمانداران عرب مربوط بوده است. اسلام حدود هفتصد سال در این کشور حکومت کرد. این حاکم سفارش میدهد قصرش شبیه همان تعاریفی باشد که قرآن از بهشت ارائه میدهد. قرآن را به زبان اندلس ترجمه میکنند و به معمار میگویند این را بساز. یعنی آن حاکم سفارش فیزیکی به معمار میدهد. در بهشت آبها در جریان و درختان زیبا پر از شکوفه و میوه هستند، حوریان بهشتی در آن میچرخند و … . معمار همین ایده را با معماری ایرانی، اسپانیایی و مراکشی تجسم میکند. چندین معماری ایرانی هم در آن کار میکردند. حاکم چهار زن داشته که برای هرکدام از آنها چهار پاویون پر از گلوریحان ساختهاند، سالنی برای گردهمایی این چهار همسر، از کنار تمام پلهها جوی آب گذر میکند، به جای حوریان مجسمههای زیبا در قصر گذاشته شده است. کارفرما سفارش را داده و پی کارش رفته است.
معماری، به فضا کشیدن لایفاستایل فرد، شهر و عملکرد آدمهاست. معماری نحوهٔ زندگی است. وقتی نحوهٔ زندگی تغییر میکند، معماری هم فرق میکند. زمانی که ما دوران پدرسالاری داشتیم و همه بچهها، نوهها و نتیجهها در یک جا زندگی میکردند، پس دورتادور خانه اتاق بود و در وسط حیاط و حوض آب و ساختمان اصلی از پدربزرگ که هم خرج خانواده را میداد و هم دستورات را صادر میکرد. وقتی این شیوهٔ زیست عوض شد، معماری ما هم عوض شد. (در گفتگو با افسانه شفیعی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۴)
پیشنیاز معماری اسلامی اسلامی بودن زندگی و اقتصاد و آزادی است.
همانموقع که {در یکی از خیابانهای تهران} اجازه میدهید یکی 12 طبقه بسازد و یکی پنج طبقه، یعنی به یکی اجازه دادید و به یکی نه، خودش غیراسلامی است. میخواهید اسلامی باشد همه را یک اندازه دهید. در خیابان ایکس بگویید این تعداد طبقه، در یک خیابان دیگر بگویید آن تعداد. مگر اسلام چی میگوید؟ یکی از حرفهای اسلام چیست؟ عدالت. برابری. برابری یعنی همین. چرا به یکی اجازه میدهند؟ برای اینکه بیشتر پول میدهد و شهر را خراب میکند. شهرداری تهران را میفروشد. این از فجیعترین کارهای است که در این مملکت اتفاق میافتد. خیابان میفروشد، کوچه میفروشد، کوه میفروشد. حالا شما چگونه میتوانید از معماری ایرانی- اسلامی حرف بزنید؟ چگونه میتوانید ریشهیابی کنید؟ برنامه بریزید و برنامه را به کسانی بدهید که شهر را میفروشند! که چه کنند؟ اینها که مجری برنامه نیستند، اینها مجری بودجه سالانهشان هستند. هزاران نفر سراغ من میآیند که دفترم را بکوبم و شراکتی برج بسازم میگویم نه. ولی میبینم دور تا دور دفتر من پروانه گرفتهاند و ساختمانسازی میکنند. حجاب زندگی من از بین رفته است. یک جا پرده کشیدم، فردا باید یک چادر هم آن طرف بسازم. {…}
برای اینکه در شهری معماری اسلامی داشته باشید، باید زندگی اسلامی کنید. نحوه زندگی نقطهعطف تمام حرفهای من است. در تهران باید اقتصاد اسلامی، آزادی اسلامی و زندگی اسلامی داشته باشید تا معماری اسلامی هم بسازید. حال سؤال این است که آیا من میتوانم زندگی اسلامی داشته باشم؟ میتوانم در خانهام اندرونی و بیرونی داشته باشم و میهمان ابتدا به تالار میهمانخانه راه پیدا کند و محارم از اندرونی وارد تالار پذیرایی شوند؟ اصلا چنین پولی دارم؟ پس باید بروم در یک آپارتمان پنجاه متری که آشپزخانه آن هم اُپن است. آشپزخانه اُپن یک پدیده وارداتی است که خود اروپاییها بهسختی از آن استفاده میکنند و مال خانههای بهشدت ارزانقیمت و بیمصرف است. (در گفتگو با افسانه شفیعی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، ۱۳۹۴)
در هیچکجای دنیا معماری وسیلهٔ کسب درآمد نیست.
بهتر است در مورد ایران صحبت نکنیم. تهران زشتترین پایتخت دنیاست. بله، ساختمانهای خوبی هم در آن ساخته شده است اما غالب آنها بیرویه و بدون نظارت دقیق ساخته شدهاند. در واقع این بناها بدون نگاه به اینکه آیا همخوانی و هویتی متناسب با هویت ایرانی دارند، بنا شدهاند. در هیچکجای دنیا معماری وسیلهٔ کسب درآمد و بیزینس نیست. مثلاً در پاریس شاهد رشد نهایت چهار درصدی قیمت خانه هستیم اما در تهران این رقم در طول یک سال گاه به صد در صد نیز میرسد. چنین افزایش قیمتی زمینه خوبی را فراهم میآورد که بسیاری از افراد حتی با داشتن کوچکترین اطلاعاتی در مورد خانه و ساخت و ساز وارد چرخه اقتصادی چنین عرصهای شوند. نتیجه چنین رویکردی این است که شاهد بروز بلبشویی در حوزه معماری که جزئی از هویت فرهنگی ماست، هستیم.
البته این بلبشو حاصل یک فرایند تاریخی است و همانطور که عرض کردم از نقض سیاستهای هر دوره نظام حکومتی توسط نظام حکومتی پس از خود آن نشات میگیرد که حتی عرصه معماری را نیز آلوده خود میسازد. خاطرم هست زمانی در مورد عالیقاپو از سوی یک استاد معماری خارجی تحقیق صورت گرفت که من نیز در آن پروژه شرکت داشتم. آنجا در مورد تغییر ماهیت این عمارت در هر دورهای از صفویه تا پهلوی صحبت شد. مسئله اینجاست که چنین عمارتی که زمانی مقر اصلی سلاطین صفوی بوده، در زمان پهلوی اول تبدیل به اسطبل برای نگهداری اسب شد. ملاحظه میکنید که این تغییر و نقض سیاستها در هر دوره تا چه اندازه توانسته است معماری را قربانی خود کند. (در گفتگوی منتشر شده در وبگاه هنرآنلاین، ۱۳۹۷)