لبیوس وودز | Lebbeus Woods

لبیوس وودز، متولد سال ۱۹۴۰ و درگذشتهٔ سال ۲۰۱۲، معمار و هنرمند امریکایی بود.

مدرنیسم همان کلاسیسیسم بود در لباسی تازه.

لبیوس وودز

باید اقرار کنم که در تحصیلات معماریِ من عظمت {یا مونومانتالیته} و ماندگاری جزو پیش‌فرض‌ها بود، حتی در اواخر دورهٔ مدرن که در پس‌لرزه‌های تلاطم‌های اجتماعی و سیاسی و فن‌آورانهٔ مدرنیسم قرار داشت. من، در نتیجهٔ آن تجربه و پس از تفکر بسیار، به این باور رسیده‌ام که مدرنیسم جنبشی ناموفق بود، چراکه به وعده‌هایش در زمینهٔ تسهیل تحولات اجتماعی از طریق یک معماریِ تازه عمل نکرد. در عوض، مدرنیسم {همان} کلاسیسیسم بود در لباسی تازه.

جوهرهٔ روزگار مدرن -روزگار معاصر- بی‌ثباتی است. چیزها می‌گذرند، تکامل می‌یابند، آن هم به سرعت. به سختی زمانی برای جذب اسلوب تازه، یک تکنیک تازه، یک مکان تازه، یک موقعیت تازه وجود دارد پیش از این که به دست یک چیز جدیدتر منسوخ شود، چیزی که ما باید با آن سازگار شویم، بدون این که وقتی برای این کار داشته باشیم.

این نوع از بی‌ثباتی، که قبلاً انقلابی نامیده می‌شد و امروز به ندرت به آن توجه می‌شود، نوعی سازگاری و خلاقیت از ما می‌طلبد که از قوانینی بهره می‌برد که یک‌سره با آنچه تاریخ -کلاسیسیسم- قادر به مهیا کردنش است تفاوت دارد. کلاسیسیسم و {معماری} مونومانتال هنوز هم تا به امروز همراه ما هستند. {موزهٔ فرانک گری در} بیلبائو یک مونومان کلاسیک است. معماریِ بی‌ثباتی، معماریِ مدرنیتهٔ حقیقی ما، به ندرت تصور شده است، چه رسد به این که ساخته شده باشد. (در گفتگو با Sebastiano Olivotto، منتشر شده در وب‌سایت شخصی لبیوس وودز در سال ۲۰۱۰)

معماری باید رویدادهای اجتماعی را رهبری کند.
لبیوس وودز

به نظر من کافی نیست که معماری رویدادهای اجتماعی را دنبال کند، بلکه معماری باید رویدادهای اجتماعی را رهبری کند. {…} شما در مقام معمار و از طریق اجرای کنش‌های معماریانه بافت اجتماعی و بافت سیاسی جامعه را متحول می‌کنید. اینجاست که معماری انگیزاننده یا آغازگر یک تحول می‌شود.

این همان چیزی است که من همیشه مبلغش بوده‌ام، و البته این مشکل‌ترین کارها برای انجام دادن است. معماران ممکن است با خودشان بگویند: «خب… این کارفرمای من است و او اجازه نخواهد داد که چنین کاری انجام دهم» یا «من باید همان کاری را انجام دهم که کارفرمایم می‌گوید». برای همین است که من هیچ کارفرمایی ندارم. [می‌خندد] این حقیقت دارد. حداقل من می‌توانم ایده‌هایم را {بدون ترس از موافقت نکردن کارفرما} منتشر کنم و بعد ممکن است به طریقی همین ایده‌ها از صافی‌های مختلف عبور و به مرحلهٔ بعدی رسوخ کند. (در گفتگو با Geoff Manaugh، منتشر شده در وب‌گاه BLDGBLOG در سال ۲۰۰۷)

معماری کنشی سیاسی است.
لبیوس وودز

ساختن یک بنا سرمایه‌گذاری عظیمی از منابع مختلف است؛ {از جمله} پول، مصالح، منابع فکری و احساسی همهٔ کسانی که درگیر یک طرح ساختمانی خاص هستند. هرگاه یک گروه داشته باشید، بحث سیاست پیش می‌آید. برای من سیاست یک معنی دارد: چگونه اوضاع خود را تغییر می‌دهی؟ مکانیزمی که با آن زندگی‌ات را عوض می‌کنی چیست؟ این یعنی سیاست. این سوال یک سوال سیاسی است. موضوع مذاکره یا انقلاب یا تروریسم یا طرح‌ریزی قدم به قدم و محتاطانه است. همهٔ اینها ذاتاً سیاسی هستند. موضوع این است که مردم وقتی در کنار یکدیگر جمع می‌شوند چگونه اوضاع خود را تغییر می‌دهند.

همانطور که سال‌ها پیش نوشته‌ام، معماری ذاتاً کنشی سیاسی است. معماری ناچار است با ارتباطات میان مردم و این که آنها چگونه تصمیم به تغییر وضعیت زندگی خود می‌گیرند سر و کار داشته باشد. و معماری وسیله‌ای اساسی برای این تغییر است؛ زیرا معماری درگیر ساختن محیط زندگی مردم و روابطی است که در این محیط وجود دارد. (در گفتگو با Geoff Manaugh منتشر شده در وب‌گاه BLDGBLOG، سال ۲۰۰۷)