محمدرضا اولیا
محمدرضا اولیا، متولد سال ۱۳۳۱، معمار، مرمتگر و استاد دانشگاه ایرانی است.میراث فرهنگی ایران یعنی تجربهٔ تولید تفکر و نظریه در ساحت عمل و تبدیل آن به تجربهٔ تولید تمدن.
{…} آقای دکتر شاهی مسئولیت راهاندازی دانشگاه در یزد را بر عهده داشتند. {…} خدمت ایشان عرض کردم که اگر بخواهد در یزد رشتهای به غیر از رشتهٔ عمران و رشتهٔ نساجی تأسیس شود احتمالاً میتواند معماری باشد، چراکه این رشته میتواند در شهر یزد موضوعیت داشته باشد. باید بین رشتهای که میخواهد تأسیس شود و زمینهٔ آن سنخیتی وجود داشته باشد. از آنجایی که پیشنهاد رشتههای جدید باید در شورای گسترش دانشگاهها در وزارت علوم به تصویب میرسید به من گفتند که «حاضر هستی که شورای گسترش را مجاب کنی که این رشته تأسیس شود؟» گفتم: «کاری از دستم برآید در خدمتم».
روزی خبر دادند که هیأت شورای گسترش که حدود نه نفر بودند به یزد آمدهاند. قبل از آن سعی کردم با سوابق تحصیلی آنها آشنا شوم، بیشتر آنها عمران خوانده بودند. آنها را به مسجد جامع بردیم و صحبتهایی شد و طوری برای آنها توضیح میدادم که متوجه شدم آنها نمیفهمند که من چه میگویم. در واقع نمیخواستم روشنگری کنم. یکی از آنها سوال کرد اینهایی که میگویی یعنی چه؟ گفتم من هم نمیدانم و میخواهیم دانشکدهٔ معماری را راهاندازی کنیم تا بفهمیم و کشف کنیم که اینها چیست. به آنها اینطور توضیح دادم، گفتم: «همانطور که در کتابخانهای مانند کتابخانهٔ وزیری بخشی از معلوماتمان در آثار مکتوب مدون و ذخیره شده است، ما یک کتاب مصنوع هم داریم و آن همین ساختمانهای قدیمی است. یعنی به زعم بنده کل بافت تاریخی گسترهای است به وسعت یک کتابخانهٔ عظیم. ما کتابخانهای داریم که مکتوب نیست و مصنوع است به وسعت بافت تاریخی.
اگر از من بپرسید که میراث فرهنگی چیست، هرچند ممکن است تعاریفی را یونسکو یا افراد دیگری ارائه داده باشند، ولی به نظر من میراث فرهنگی ایران یعنی تجربهٔ تولید تفکر و نظریه در ساحت عمل و تبدیل آن به تجربهٔ تولید تمدن. حال نمیدانم که این تعریف با تعاریف دیگران میخواند یا نه. اگر ما بگوییم که این ملت متمدن بوده است، این تمدن در یک جایی تعین پیدا میکند و خودش را نشان میدهد. ما میگوییم ملتی بودهایم که هم قدرت تولید تفکر داشتهایم و هم قدرت ترجمهٔ آن تفکر به عمل را. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ چیدمان، ش ۱۰، سال ۱۳۹۴، به کوشش محبوبه آذرزاده و دکتر محسن عباسی هرفته)
ابتلای به مصرفگرایی عمدهترین عامل فرسایش بافت تاریخی است.
مرمت کردن یک فرهنگ است و حاصل یک نگرش فرهنگی. تعمیر در بسیاری از عرصههای زندگی مردم یزد تجلی داشته است. همهٔ ساکنین اصیل یزد به دیگ سنگی بندزده آشنا هستند. از طریق بند زدن بود که امکان استفادهٔ زیادتری از آن وسیله فراهم میشد. به یاد داریم حرفهای به نام چینی بندزنی داشتیم که تکه تکهٔ ظروف در هم شکسته را از طریق بند زدن با هم ترکیب میکردند و از طریق اتصال، شرایطی به وجود میآمد که مجدد امکان استفاده از ظرف را برای مدت بیشتری فراهم میکرد. متأسفانه این حرفه تقريباً فراموش شده است. یا حرفههایی مانند رفوگری که در حال حاضر نشانی از آنها نیست. در دوران گذشته لباس وصلهدار پدیدهٔ رایج بود و در واقع جامعه به فرهنگ قناعت پایبند بود و تجلی چنین بینشی از آمیزهای دینی سرچشمه میگرفت. فرهنگ قناعت در طیف گستردهای از زندگی مردم جاری بود.
از دوران تجدد به این سو به تدریج فرهنگ قناعت کمرنگ شد و فرهنگ مصرف به ویژه مصرف کالاهای وارداتی آن هم از غرب جایگزین شد. طبیعی است یک کالا که معماری هم نمونه ای از آن است باید دور انداخته شود و کالای جدید مصرف شود. انسان امروزی تبدیل به کسی شده که درآمد بیشتری کسب میکند تا کالای بیشتر مصرف کند و پول بیشتری به جیب سرمایهدار جهانی بریزد. تا زمانی که ما به این مسئله مبتلا هستیم هر چیزی که رنگ کهنگی داشته باشد باید کنار رود به جز اینکه دارای ارزش باشد. ابتلای به مصرف عمدهترین عامل فرسایش بافت تاریخی است. سیاست غیر مدبرانهای که در شهرسازی در دههٔ اخیر اعمال کردهایم متأثر از بینش سرمایهداری است، در حالی که بافت سنتی ما مؤثر از بینش فرهنگی بود. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ فرهنگ یزد، ش ۱۶، سال ۱۳۸۲)