
محمدرضا جودت
گفتار با معماران (۲)
مجموعهٔ گفتگو با معماران معاصر، قسمت دوم: گفتگو با محمدرضا جودت
نمیتوان دست به خلق زد مگر ابتدا زندگی کرد.
لحظهٔ خلق لحظهٔ عجیبی است. این را میتوان در تمام رشتههای هنری بازشناخت؛ از سینما تا شعر. حتی در دانش هم لحظهای که دانشمند در آزمایشگاهش مشغول کار است باز در موضوع مطالعهاش چنان غرق میشود که تمام چیزهای دیگر فراموش میشوند. مسئله، تقویت این لحظات در دانشجو است. تجربهٔ خود من این مسئله را تصدیق میکند. اگر یک نقاش بتواند زنجیرهایش را باز کند، خود تجربهٔ زندگیاش را بیان کند، دیگر لازم نیست که برای مخاطب دربارهٔ اثرش توضیح دهد. این مشکل را ما در تالار {قندریز} هم داشتیم. اصولاً نمیتوان دست به خلق زد مگر ابتدا زندگی کرد؛ اول زندگی، بعد هنر. یا اول زندگی، بعد معماری. تمام مشاهیر هنری مثل ونگوگ، ابتدا زندگی میکردند و در گام دوم برای بیان این زندگی به دنبال قالبی بیانی میگشتند. (در گفتگو با شروین طاهری و علی گلستانه در مجلهٔ تندیس، ش 345، اسفند سال 1395)
کمتر معلم معماری را میتوان یافت که بهجای تحمیل خود، راهنمای طرح دانشجو شود.
لحظهٔ خلق را نمیتوان آموخت. بحث خلاقیت خارج از هر دستورالعملی قرار میگیرد. هیچ نظام آموزشیای نمیتواند این لحظه را آموزش دهد. مکتب باهاوس تمام کوشش خود را بر همین مسئله متمرکز کرده بود. از 1919 تا 1926 که گروپیوس بهخاطر گرایش سیاسی از دانشکده استعفا داد هنوز دپارتمان معماری را برپا نکرده بود. چراکه معتقد بود دانشجویان هنوز آمادهٔ معماری نیستند. ایجاد کارگاههای متنوع و مختلف از تئاتر و سینما تا شیشهگری در این درسه برقرار بود تا دانشجو را آمادهٔ لحظهٔ خلق کند. هانس مایر وقتی رئیس باهاوس شد سرانجام دپارتمان معماری را گشود. امروزه تعداد انگشتشماری از مؤسسات آموزشی وجود دارد که میتوان این اتصال ویژه میان معلم و دانشجو را در آنها یافت. با وجود این که امکانات فراوان است اما دیالوگ خاصی که میان معلم و دانشجو برقرار میشود از کیفیت دیگری برخوردار است. این دیالوگ است که همهچیز را میسازد. {…} باهاوس اگرچه پروژههای اجتماعی را اجرا کرد (کوشید برای حفظ مدرسه با صنعت مناسباتی بسازد) اما هرگز تعریفی از هنر ارائه نکرد. گروپیوس نسبت به خلاقیت بسیار حساس بود. معتقد بود معلم حق ندارد به دانشجو بگوید چه بکند، بلکه باید کار دانشجو را هدایت کند. ابتدا ایدهٔ او را درک و در پرواندنش کمکرسانش باشد و سقف آن ایده را بنمایاند. اما در اینجا و در هیچکجای دیگر این شیوه رایج نیست. کمتر معلمی را میتوان یافت که آنقدر فروتن باشد تا بهجای تحمیل خود، تنها راهنمای طرح دانشجو شود. (در گفتگو با شروین طاهری و علی گلستانه در مجلهٔ تندیس، ش 345، اسفند سال 1395)
تنزل در کیفیت محیط شهری، پیامد وجود بحران در جامعه است.
تنزل در کیفیت محیط شهری، نتیجه مستقیم وجود بحران در خود اجتماع است. این مشکل بسیار گستردهتر از جزییات نگرانکننده موجود در محیط شهری، نظیر مشکل جمعآوری و دفع زباله، سر و صدا، بریدن درختان، تخریب ساختمانی که ارزش محافظت دارد، از بین بردن فضای سبز یا نابودی محله و ناحیهای در شهر است. به نظر میرسد این موارد علائم بیماری ریشهداری هستند و ریشه در تضادهای بین منافع خصوصی و صلاح عامه، بین ثروت و سعادت بین کمبود و انفجار جمعیت و جز آن دارند. (در مقالهٔ منتشر شده در وبگاه انجمن مفاخر معماری ایران، سال 1395)
مانع ما در راه ایجاد یک مکتب معماری، نا آشنایی دانشجویان با هنرهای تجسمی است.
مشکلی که باعث ایجاد اختلال در شکلگیری و قوام یک مکتب معماری در ایران شده ضعف در آشنایی با هنرهای تجسمی در میان دانشجویان بود و اگر دقت کنید این مسئله به دانشجوها برنمیگردد بلکه یک ریشهٔ عمیق اجتماعی دارد. یعنی اگر به چند سال پیش برگردیم که موزه هنرهای معاصر مجموعه باقیماندهٔ مینیاتورهای ما را به نمایش گذاشت، دیده میشد که با وجود آثاری اعجابانگیز این مجموعه ارتباطی با مردم برقرار نکرده بود. بلکه کل این مجموعه در میان صفحات کتابها و دربارها و جاهای خاص محفوظ بوده و در دسترس یک قشر محدودی قرار داشته و هیچ وقت ارتباط و آشنایی از نوع ارتباطی که مردم دیگر کشورها مخصوصاً کشورهای اروپایی یا برزیل در میان مردم ما با آثار هنری وجود نداشته است. این نقطه ضعف در همه رشتههای هنری ما وجود دارد؛ در سینما، تئاتر و غیره. تقریباً آشنایی ما به کاشیکاریها و تزئینات فضاهای مذهبی محدود میشود. ما خیلی کم با دانشجویانی برخورد داشتیم که اصولاً مسئله خلاقیت، رنگ، شکل و فرم در کارهایشان دخیل بودهاست. (در گفتگو با وبسایت معمارنت، سال 1391)