محمد احصایی
سید محمد احصایی، متولد سال ۱۳۱۸، نقاش، گرافیست و خوشنویس ایرانی است.الفبای فارسی نسبت به الفبای لاتین جای بیشتری برای کار کردن و خلاقیت دارد.
ملتی هستیم که بیشتر با کلمات و مفاهیم سر و کار داریم تا تصویر و از قضا جهان هم به همین سمت پیش میرود. اگر کتابهای گرافیک را باز کنید، آثار بسیار خواهید دید که تنها با خط نوشته است بخش مهم هر کار گرافیکی را خط تعیین میکند. کلمه فرم و شکلی جادویی دارد که مخاطب را به خودش جلب میکند و برای خالق اثر هم جالبتر است. من زمانی که با خط کار میکنم بیشتر ارضا میشوم تا با تصویر. باید اضافه کنم که الفبای ما، به خاطر شکل ویژهاش، جای بیشتری نسبت به الفبای لاتین برای کار کردن و خلاقیت دارد. متأسفانه به این موضوع -هم گرافیستها و هم دانشجویانمان- از این جهت که دشوار است، به آن نمیپردازند. آنها میپندارند که چون نمیتوانند کار کنند، پس کاربردی هم ندارد، در حالی که حروف لاتین در شکلهایی چون مربع، دایره و مثلث خلاصه میشوند و بسیار سادهاند.
با خط ثلث یا شکسته نستعلیق شما میتوانید بینهایت برخورد زیباییشناسانه داشته باشید. کدام خط در دنیا (به جز خط چینی) وجود دارد که میتواند عواطف انسان را این قدر زیبا بیان کند. خط شکستهی نستعلیق خطی بسیار استثنایی و ویژه است. جالب است کشورهایی که با الفبای اسلامی کار میکنند، تقریبا حتی میتوانند نستعلیق را اجرا کنند که خط ملی ایرانیان است ولی به طور شگفتانگیزی اصلاً طرف شکسته نمیروند و تواناییاش را ندارند. من نمیدانم چه سرشتی در ایرانیان بوده که این خط را با این زیبایی ابداع کرده و مینویسند. (در گفتوگو با حمیدرضا قلیچخانی، منتشر شده در کتاب ماه هنر، ش ۷۱ و ۷۲، سال ۱۳۸۳)
جامعه ما با آفت پختهخواری مواجه است. متاسفانه هموطنان ما – اگر بدشان نیاید – در تمام رشتهها بسیار پختهخوارند. چیزی به نام موسسه تحقیقاتی قابل قبول نیست و تصور بر این است که تحقیق پول ملت را هدر میدهد. این پختهخواری در همه رشتهها از جمله صنعت وجود دارد. در هنرهای تجسمی در ایران به غیر از چند نفر، همه کارها از جاهای دیگر کپی شدهاند مخصوصا از طریق اینترنت. {….} آنوقت کسی مانند جکسون پولاک ظاهرا رنگها را روی بوم میپاشد که هر بچهای میتواند این کار را انجام دهد. جکسون پولاک کارش را امضا نمیکند. به همین دلیل، هر کسی هرکاری که میکند میگوید کار جکسون پولاک است.در دنیا هم همینطور است و این شکل فقط در ایران نیست. پختهخواری که میگویم همین است. این آفت بزرگی است که جلوی پیشرفت را میگیرد و منتقدان فرهیخته بهایی به هنرهای تجسمی ما نمیدهند. برای اینکه آنها سرشان کلاه نمیرود و میدانند هر اثری کار چه کسی است و از کجا آمدهاست. همچنان که من به عنوان معلم در قضاوت در مورد شاگردانم، به آنها میگویم سر من نمیتوانید کلاه بگذارید. از روی هم کپی نکنید. الهام هم که میگیرید بگویید الهام گرفتم. این نکته بسیار مهمی است. بنابراین فردی که از دیدن هر کسی که دست به قلم ببرد و با رنگ روی بوم کار کند بسیار خرسند میشود، به همان اندازه هم متعصب میشود. اگر بیحساب و کتاب باشد، هر کس میتواند ادعای بیخودی کند و به دلیل اینکه مادر و خاله و دایی جانش خوششان میآید، خودش را هنرمند بداند. نقاش وقتی نقاش است که هنرمند باشد، در غیر این صورت یک تصویرگر است. {…} این شامل نقاشی – خط هم میشود. پس هر کس که خطش خوب شد، هر کسی که روی خط رنگ گذاشت و هر کسی که کمی کج نوشت و – نمیتوان به اثرش گفت نقاشی – خط. چنین کسی فقط از نقاشی – خط اسم آن را وام گرفته است. مثل شیرینی ناپلئونی است که اسم آن ناپلئونی است، ولی درونش ناپلئونی نیست. همه اینها پختهخواری است. (در مصاحبه با نویسندگان مجلهٔ رشد آموزش هنر، سال ۱۳۹۲)