پرویز تناولی
جز در زمان حاضر، هیچوقت مجسمهسازی از معماری جدا نبوده است.
مجسمهسازی را نمیتوان از معماری منفک دانست. درواقع این دو حیطه یعنی معماری و مجسمهسازی همواره با یکدیگر توأم بودهاند، از زمان یونان باستان تا امروز. روی این اصل، همیشه مجسمهسازی با بناسازی همراه بوده و گاهی در عملکردهای زیرستون و سرستون وجود داشته و گاه برای تزیینات به کار میرفته، بنابراین هیچ وقت مجسمهسازی به جز در زمان حاضر که تا حدود زیادی مستقل شده، جدا از معماری نبوده است. {…} درباره خودم میتوانم بگویم مجسمههای من همیشه مستقل بوده و از طرفی توانستهاند در معماریهای گونهگون نیز جای بگیرند، ولی اینکه مجسمههایم صرفا برای معماری خاصی ساخته شده باشند، نه اینطور نیست، اما اگر منظور این است که مجسمههای من بناگونه هستند با این حرف موافقم. بله، مجسمههای من مثل کارهای معماری با اشکال هندسی ساخته شده است. (در گفتگو با آزاده صالحی منتشر شده در روزنامهٔ شهروند، ش 702، سال ۱۳۹۴)
هنرمندان شاعرند.
من شاعر را غایت استعداد آدمی میدانم و بسیار علاقمندم که با شاعر، بیش از هر فرد دیگر، برخورد هنرمندانهای داشته باشم. شاعر تجسم آخرین مرحلهٔ آگاهی کامل است و به خصوص در حال حاضر فیلسوف زمانهٔ ما است. شاعر فردی است که همه چیز را لمس میکند، همه چیز را احساس میکند ولی نمیتواند چیزی را تغییر دهد. در واقع این شاعر است که با نگاه نافذ خود به همه چیز نگاه میکند و سعی میکند آن را در آثار هنری خود منعکس کند. منظور من از شاعر تنها افرادی که با نوشتن سر و کار دارند نیست. من در آثار هنری و مجسمههایم بر روی تم و شکل شاعر تمرکز میکنم. شاعر تا حد زیادی نمادی از هنرمندان است. من هنرمندان را هم شاعر میبینم. هنرمند در زمانه ما فقدان فلسفه را نشان میدهد و جای فیلسوف را نیز گرفته است. هنرمند از طریق انگیزههای نافذ و همچنین از طریق هنرش سعی میکند تمامی کارهای منفی و زشتی را که ما در ارتباط با زمین و محیط زیست انجام میدهیم نشان دهد. (در گفتگو با روشنک تقوی، منتشر شده در وبسایت بیبیسی، سال ۱۳۹۱)