
کنت فرامپتون | Kenneth Frampton
کنت فرامپتون، متولد سال ۱۹۳۰، معمار، تاریخنویس و منتقد معماری اهل انگلستان است.بنایی که با زمینهٔ خود اتحاد داشته باشد در برابر کالایی شدن مقاومت میکند.
ما همیشه ناچاریم که بنا را درون زمینهای قرار دهیم. این پرسشها که چگونه با زمینه رفتار باید کرد و چگونه باید از زمینهٔ موجود به زمینهٔ جدید بنا گذر کرد همواره جنبهٔ بسیار حساسی {از طراحی} است. به نظر من یکی از جوانب غمانگیز مدرنیزاسیون این است که در آن کوشش فراوانی برای تبدیل بنا به یک کالا وجود دارد. و روشن است که شیء آزاد {شیئی که وابسته به زمینه نیست} پیشاپیش به سوی کالا شدن خود در حرکت است. شیئی که با زمینهٔ خود اتحاد داشته باشد در برابر کالا شدن توان مقاومت دارد. و من فکر میکنم این موضوع هم برای بناهایی که داخل شهر هستند و هم برای آنهایی که خارج شهرند صادق است. هرچند در مورد چشماندازهای طبیعی این موضوع نمایش بیشتری دارد. (در گفتگو با Ingerid Helsing Almaas و Einar Bjarki Malmquist، منتشر شده در وبسایت architecture norway، سال ۲۰۱۱)
برخلاف متخصصان سایر حوزهها، معماران مجبورند با واقعیت به صورت تمام و کمال مواجه شوند.
برخلاف متخصصان سایر حوزهها، معماران مجبورند با واقعیت به صورت تمام و کمال مواجه شوند. وقتی یک معمار بر روی یک پروژه کار میکند، هر پروژهای که باشد، واقعیت را به صورت تمامقد میبیند، چون در هر پروژه همیشه وضعیت و محدودیتهای بسیار واقعی در جریان است. بسیاری دیگر از حرفهها فقط با یک تکه یا بخش از واقعیت سر و کار دارند. (در گفتگو با Ingerid Helsing Almaas، منتشر شده در مجلهٔ Arkitektur N، سال ۲۰۱۱، بازنشر شده در وبسایت architecture norway)
از ویژگیهای معماری این است که انسان را از قدرت طرز تفکر خود بهخوبی آگاه میکند.
یکی از ویژگیهای معماری این است که انسان را از قدرت و تأثیر طرز تفکر (ایدئولوژی) خودش بهخوبی آگاه میکند، چون شما هنگام خلق چیزها بهشکل مستقیم با ایدئولوژی و جهانبینی خود مواجه میشوید. در حالی که در سایر عرصهها امکانپذیر است که بدون تردید کردن در ارزشهای موجود به فعالیت بپردازید، در معماری چنین چیزی غیر ممکن است. {بر خلاف معماران} دانشمندان سرشان گرم پیشرفت کردن است و معمولاً به رابطهٔ میان راهی که طی میکنند با آنچه در جامعه همچون یک کل رخ میدهد فکر نمیکنند. (در گفتگو با Brent Crittenden و Anders Henningsson، منتشر شده در مجلهٔ Oz، شمارهٔ 20، سال 1998)
مسئله این است که چگونه برای طبقهٔ متوسط خانهای بسازیم که از حیث طراحی مبتذل نباشد.
یکی از مشکلات امروز معماران از نظر من تقابل ناخوشایند میان ابتذال، از یک طرف، و نئوآوانگاردیسم از طرف دیگر است. از نظر من هر دوی اینها بد است. نئوآوانگاردیسم شبیه جدالی بیپایان به نفع اصالت است که مردم عادی در آن هیچ جایگاهی ندارند. و در طرف مقابل، پایین آوردن اصول زیباییشناسی به وجود یا عدم وجود سقف شیبدار باعث ایجاد ابتذال میشود، طوری که شما فقط دنبال ایجاد نشانههایی سطحی هستید تا طرحتان را راحت به مردم بفروشید. ابتذال و هنر پیشرو تقریبا دو سر متضاد یک بازه هستند.
در مدارس معماری هیچوقت به این موضوعات پرداخته نمیشود. مسئله این است که چگونه بنای مسکونی بسازیم که مثلا در عین حال که برای مردم متعلق به طبقهٔ متوسط معمولی در دسترس باشد، مبتذل نباشد. چرا طبقهٔ متوسط؟ برای این که همهٔ مردم عصر چندفرهنگی در نهایت و بهصورت برنامهریزی شده، تحت تاثیر جامعهٔ رسانهای ما، مدرنیزاسیون و تلویزیون، جزو طبقهٔ متوسط هستند. (در گفتگو با Ingerid Helsing Almaas نویسندهٔ وبسایت architecture Norway، سال 2006)