به نظرم کلاً آموزش معماری در ایران طی 40 سال اخیر خیلی موفق نبوده چون نتوانسته موج و یا پایه قرص و محکمی را ایجاد کند. به طور کلی معماری ما که باید از معماری قبل انقلاب جلوتر میرفت، نه تنها جلوتر نرفته، بلکه کمی عقبتر نیز رفته است. {…} البته ممکن است در فنونی بهتر شده یا یک سری تکنولوژیها را وارد کرده باشیم، ولی به طور کلی معماری ما جلوتر نرفته است. شما اگر به یکی دو ساختمان دولتی که توسط معماران خوب طراحی میشود، توجه کنید، متوجه این امر میشوید. یعنی جایی که معماری باید ماندگارترین باشد، کیفیت معماری آنها در حد متوسط رو به پایین است. دلیلش این است که تمام اقتصاد ما به سمت ساختمانسازی آمده است و نه معماری. الان همه سعی میکنند ماکسیمم طبقاتی که میتوانند را در مناطق مسکونی بسازند که این ماکسیمم به محلات ما آسیب زده است. در دهه 60 و اوایل دهه 70، تهران یک شهر دو و نیم طبقهای بود ولی الان به یک شهر 5-6 طبقهای تبدیل شده است چون اجازه داده شده بناهای قدیمی خراب شوند و به جای آنها ساختمانهای چند طبقه ساخته شود. طبق یک مصوبه به نام “برج باغ” به همه اجازه داده شد برجهای بلند بسازند. به نظرم این مصوبه فکر شده نبود چون باید برای این کار مکانسنجی میشد. الان برجهای بلند کنار ساختمانهای کوتاه است و مشکلاتی را برای ساختمانهای کوتاه به وجود آورده است. عدهای برای اینکه ساخت و ساز بیشتری انجام بدهند، از معماری زیبا دست شستهاند. اینها برای زیبا شدن معماری ساختمان حتی حاضر نیستند از یک متر مربع آن بگذرند چون هر متر مربع برای آنها ارزش بالای اقتصادی دارد. در واقع زیبایی ساختمانها فدای مسائل مالی شده است. (در گفتگو با وبگاه هنرآنلاین، سال 1397)
برچسب: آشفتگی
آشفتگی: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع آشفتگی قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
ما صاحب تمدنی کهن هستیم. درحالحاضر بعضی از این تمدنها چالاک و سرزندهاند و به یاری دستاوردهایشان در همفکری با جهان در پیشبرد هرروزه تمدن بشری، نقش مهمی ایفا میکنند. این تمدنها دانشمندان، فناوران و هنرمندان بزرگ بسیاری دارند که دیگران با الگو قراردادن آنها معیارهای خیر، خوبی و زیبایی را درمییابند و تصورات و توقعات خود را از کامیابی، تکامل و اعتلا با دستاوردهای آنها بهبود میبخشند. اما در بعضی از جوامع کهن، نوعی کندی و بلاتکلیفی حاکم است و فناوران، دانشمندان و هنرمندان پیشرو کماند. الگوهای مردم نازلاند و ارتفاع پروازهاي فکری و معرفتی کوتاه است. بیشتر مردم آسانگیر و بیسلیقهاند. هیچ شوقی برای حرکت به سوی آینده بهتر ندارند. در گذشته به سر میبرند، اما به دلیل کمی فعالیت ذهنی، حتی حق گذشته را هم بهخوبی ادا نمیکنند. در معماری هم وضع به همین منوال است. بسیاری از دستاندرکاران ساختوساز ما تشخیص درستی از زیبایی ندارند، اکثر بناهای جدید از زیبایی بیبهرهاند. شاید به سبب این همه ساختوساز زشت، بعضی به فکر افتادهاند که معماری جدید، معماری بدی است و اصولا ناهماهنگ و زشت است و هر چه زیبایی است، در قدیم خلاصه شده است، اما این تصور درستی نیست. جامعه ما در شرایطی است که هنرمندان خلاق و مردم زیباشناس، در آن کم شدهاند یا به حساب نمیآیند.
بیشتر آنها که از معماری قدیم تقلید میکنند، کارهای زشت و حتی کاریکاتورواری را تولید میکنند؛ اکثر بناهای مذهبی که بدون هیچ خلاقیتی فقط با تقلید از تعدادی نشانههای قدیمی طراحی و ساخته میشوند، مخلوط ناسازی از فضاهای ناقصی است که حتی با نازلترین آثار قدیمی هم نمیتوان آنها را مقایسه کرد. این نشان میدهد مشکل در سبک جدید یا سبک سنتی نیست. مشکل در نبود سازندگان خلاق و استفادهکنندگان شایسته است. (در مقالهٔ «زمان و زبان» در روزنامهٔ شرق، سال 1395)
بزرگترین مسئلهٔ شهرداریها، عدم شفافیت ضوابط از پایهترین ردهها تا بالاترین مسئولیتهاست. قانون شفاف و مشخصی که قابل اجرا باشد و کسی هم نتواند از آن عدول کند وجود ندارد. مشکلات دیگری چون خرید قانون هم وجود دارد که اینجا دربارهاش صحبتی نمیکنم. تصور میکنم مشکل عمده از سیستمهای بالادستی اقتصاد است، نه فقط در خود شهرداری. درواقع شهرداری هم در تلاطم و موج دیگر نهادها قرار میگیرد. خود شهرداری هم اگر بخواهد مقاومت کند، دچار یکسری مشکلات جانبی خواهد شد.
در ساختار شهری ما، اصولاً سیستم براساس پول برنامهریزی میشود، نه قانون. کسی که سرمایه را در دست دارد، قانون را تنظیم میکند. به همین جهت، بیشتر از آنکه به شهردار برگردد به سیستمهای کلان اقتصادی برمیگردد. ارگانهای زیادی هستند که در ساخت و ساز شهرداری دخالت دارند. وقتی که بازار ساخت و ساز، به گونهای میشود که شهرداری قدرت آن را ندارد که مثلاً یک باغ را به پروژهای مسکونی تبدیل نکند، پس خود به خود شهردار هم مدیر خیلی کارآمدی نمیتواند باشد. اگر به گونهای شود که مسکن و ساختمان، از سیستم پولی و اقتصادی به شکلی که در حال حاضر است، کمی فاصله بگیرد و سرمایه در ارگانهای مختلقف بتواند حضور پیدا کند، و خانه از حالت سرمایهایش خارج شود، آن موقع راحتتر میتوان به طرحهای عامالمنفعه، طرحهای اجتماعی، طرحهای جامع و حتی طرحهای شهری پرداخت. ولی به جهت اینکه برای هر یک متر زمین، شهرداری باید پاسخ دهد که چرا این قیمت است و چرا باید آنقدر تراکم پرداخت کند، این قدرت را هم خود شهرداری ندارد که بگوید اینجا باید باغ بماند، و تفکیک و تخریب نشود. (در گفتگو با خبرگزاری ایلنا، سال 1396)
وقتی جوان بودم و معماری میخواندم در دنیایی زندگی میکردم که پیشرفت، مدرنیته و آینده همگی پیش روی ما بود و ما تلاش میکردیم که این سیستم را رو به جلو ببریم. اما الان نمیدانم در آینده اصلا معمار به آن مفهومی که امروز میشناسیم وجود داشته باشد. امروزه همه چیز از هم گسسته شده، نظام اقتصادی، نظام فنی، نظام فکری جامعه. معماری فقط ساخت و ساز نیست بلکه دست و پنجه نرم کردن با مشکلات پیچیده است. به همین دلیل هم است که فکر میکنم مدارس معماری امروز باید به دانشجویان کارآفرینی بیاموزند. باید به آنها مهارتها و امکاناتی آموزش داد تا بفهمند چه کاره میخواهند بشوند. روشهای آموزشی زمان ما دیگر کهنه شده و باید این روشها با اصولی جایگزین شوند که به دانشجویان کمک کند به طور گستردهتری دربارهٔ حرفهٔ معماری و شغل آینده خود فکر کنند. (در گفتگو با جسیکا مایرس نویسندهٔ وبسایت دیزین، سال 2016)
شهر باید طراحی داشته باشد، نه فقط یک ساختمان، بلکه محله و خیابان هم باید دارای طراحی اصولی باشند تا مثلاً به یکباره یک برج در کنار یک ویلای مسکونی ساخته نشود و حق و حریم آن مورد تجاوز قرار نگیرد. این نوع معماریای که اکنون در تهران وجود دارد، نوعی معماری فاشیستی و ارتجاعی است که بر اساس آن پولی داده میشود تا برجها بالا بروند.
طراحی و شهرسازی مثل میدانها و پلهایی که در قرون گذشته انجام شدهاند دارای معنویت و احترام خاصی است. آنوقت امروز ما در قرن بیست و یکم بلد نیستیم آنگونه طراحی کنیم. متأسفانه مهندسان جوان فاقد تجربهاند و کارها عمق ندارد. (در گفتگو با سهیلا نیاکان نویسندهٔ مجلهٔ بخارا، سال 1384)
تهران یک شهر دلالی است. همه به دنبال دلالیاند. کسی به فکر تولید مادی و معنوی نیست. وقتی تولید نباشد، شهر دیگر زنده نیست. روحیهٔ دلالی شهر را مرده میکند. اما عاملی که در واقع این روحیه را مضاعف میکند فروش تراکم است. این عامل طی هفت، هشت سال اخیر به وجود آمد که پدیدهای کاملاً استثنایی بود. شهر برای خودکفا شدن، آن هم در شهری که بساز و بفروشی رواج میگیرد، از این مسئله استفاده کرد {تا} کسی که میسازد بیشتر سود کند. در نتیجهٔ دادن پروانهٔ ساخت بنا با تراکم بیشتر صادر شد. شهروندان معمولی که در شهر حق حیات دارند و حقوق انسانی دارند به علت نداشتن سرمایه و پول کافی از زندگی محروم شدند. برج آمد و شهروند ساده را در سایه انداخت. بافت شهر عوض شد. شما حالا ساختمانهای بلند و کوتاه را در کنار هم میبینید. فروش تراکم فاجعهای بزرگ بود. وقتی از شهردار وقت سوال میشد که علت فروش تراکم چیست میگفتند که ما نمیتوانیم جاده بکشیم، وضعیت رفتگران را درست کنیم، به آنها خانه بدهیم و بیمه کنیم و آبرسانی کنیم و زباله و … . همهٔ اینها منوط به تأمین سرمایهٔ لازم است که باید از جایی تأمین شود. رسیدن به این نیازها به قیمتی گران تمام شد. به شهری نابهنجار رسیدیم. اما باز مشکل این نبود، بلکه مسئله از جایی حاد شد که شما در همهجای دنیا یک کنترل روی ساخت و ساز و مسائل ارتفاع و مصالح و شکل ساختمان دارید، اما اینجا هر ساختمانی برای خودش یک مدل کوچک است که کاری به ساختمان چپ و راست ندارد. روبنا و نمای یک سختمان سنگ تراورتن است، دیگری آجر سهسانتی است، کنارش یک برج ۲۵ طبقهٔ بتنی است و در کنار اینها یک ساختمان یکطبقهٔ ویلایی. هیچکس هم نمیگوید که این ناهنجاری بصری چه حالتی به وجود میآورد و چگونه بر روی مردم فشار وارد میکند. کیفیت فضا و معماری کاملاً از بین میرود. این دردهای ویروسی تهران فعلی است. (در گفتگو با امید روحانی نویسندهٔ مجلهٔ بیدار، سال 1380)
تنزل در کیفیت محیط شهری، نتیجه مستقیم وجود بحران در خود اجتماع است. این مشکل بسیار گستردهتر از جزییات نگرانکننده موجود در محیط شهری، نظیر مشکل جمعآوری و دفع زباله، سر و صدا، بریدن درختان، تخریب ساختمانی که ارزش محافظت دارد، از بین بردن فضای سبز یا نابودی محله و ناحیهای در شهر است. به نظر میرسد این موارد علائم بیماری ریشهداری هستند و ریشه در تضادهای بین منافع خصوصی و صلاح عامه، بین ثروت و سعادت بین کمبود و انفجار جمعیت و جز آن دارند. (در مقالهٔ منتشر شده در وبگاه انجمن مفاخر معماری ایران، سال 1395)
من با اسناد و قرائن بسیاری می توانم بگویم که در بیشتر ساخت و سازهایی که در مملکت ما انجام می گیرد اعم از خصوصی و غیر آن، معمار نقشی ندارد. در باقی موارد هم آنها وظیفه ی معمارانه ی خود را انجام نمی دهند. وضعمان خیلی خراب است. (در گفتگوی منتشر شده در ماهنامهٔ شهر و ساختمان، سال 1384)
من با این شیوهٔ شهرسازی و گودالباغچه ساختن از میدانهای مهم موافق نیستم. ما برای میدان محمدیه طرحی دادیم ولی الان آنجا یک خروجی اضطراری مترو قرار دادند. آنجا میدان باسابقه و تاریخی است که به اسم میدان اعدام هم شناخته میشود. ما گفتیم که در مقابل مرگ و اعدام بیایم نماد جاودانگی و زندگی قرار دهیم ولی الان وسط میدان قرار است خروجی اضطراری قرار دهند. {…} خالیکردن چهارراهها و میدان ها از مردم، کار وحشتناکی است و در مورد چهارراه ولیعصر هم اتفاق افتاد. من با شهردار آن منطقه که معمار هم بود حرف زدم و گفتم این خیابان نماد یک زندگی شهری و مدنیت بوده است ولی الان شهر و میدان تاریخی ولیعصر تبدیل به یک سوارهرو شده است. اگر شهر بخواهد زنده و پویا باشد باید مردم حضور داشته باشند. ما با دست خود اولویت را به ماشینسواری میدهیم و میگوییم چرا شهر آلوده است. وقتی امکان پیادهروی را سخت میکنیم مردم را تشویق به سمت سفر و خرید ماشین میکنیم. این سیاست مردم را به سمت سواره شدن و همچنین خودروهای تکسرنشین پیش میبرد. (در مصاحبه با روزنامهٔ شهروند، سال 1395)
خانهٔ خوشطرح خانهای است که خیلی راحت باشد. من از آنهایی نیستم که سلیقهٔ خاص و مینیمالیستی داشته باشم. نمیتوانم اینطور زندگی کنم. خانهٔ من باید پر از چیزهایی از قبیل نقاشی، مجسمه، آباژورهای طرح ماهیام، مبلمان کاردبوردی و تعداد زیادی کتاب باشد. من نمیتوانم در خانهٔ فارنزورث (خانهٔ شیشهای میس) زندگی کنم. (در مصاحبه با والاستریت ژورنال، سال 2011)