هنرمند بودن به این معنی است که با موقعیتهایی سروکار دارید که میتواند شامل شرایط بسیار سخت انسانی باشد. من به اندازه کافی خوششانس هستم که در موقعیتی قرار دارم که میتوانم از طریق توسعهی موفقیتآمیز زبان یا مهارتهای خودم یا حتی نوعی خرد، بر آن شرایط غلبه کنم. اما میتوانم بگویم در نود و نه درصد موارد، انسانها آنقدر خوششانس نیستند. قدرت خود را طوری طراحی میکند که شما را در هم بکوبد. آنها اطمینان حاصل میکنند که موفق خواهند شد و تقریباً هیچکس نمیتواند از آن شرایط جان سالم به در ببرد؛ زیرا ما انسان هستیم. این موجودیت غیر انسانی به طرز هوشمندانهای برای نابودی انسانیت طراحی شده است. (در گفتوگو با Kaleem Aftab، منتشر شده در وبسایت The Talks، سال ۲۰۱۹)
برچسب: آگاهی
اگر شما بخواهید جامعهای را اصلاح بکنید اولین چیزی که باید در آن اتفاق بیفتد فهم و آگاهی است که باید مردم پیدا کنند. این آگاهی پایه و اساس است. بعد از این آگاهی مفهوم است. بعد از این مسئله شما باید چشماندازی بر اساس این آگاهی پیدا کنید و این چیزی است که ما در جامعه نداریم. ما آنقدر فکر فردای زندگی هستیم که دنبال چشمانداز نیستیم. و بینش را یک امر ایدئولوژیک میدانیم. فکر این هستیم فقط امروزمان بگذرد به فردا هم فکر نکنیم که چه میشود. {…} پایداری مسئلهاش مسئولیتپذیری است و {این} چیزی است که در جامعهٔ ما وجود ندارد و این مسئله در جامعهٔ ما ارزشمند نیست.
هیچکس در کشور فکر اصولی و پایهای نمیکند و این موضوعات در کشور به تفکری سوداگرانه منجر میشود که با ریزش پول بیشتر، بزرگتر و متکثرتر میشود و باعث میشود توسعهای به وجود نیاید و آیندهای برای مملکت به وجود نمیآورد. این مسائل خیلی جدی است، البته خیلیها حرفش را میزنند، وزیر خود منتقد است، ولی هیچکسی فکر نمیکند و کسی راه حل ارائه نمیدهد و برای جامعه و برای این راهکار پافشاری کند و به نتیجه برسد.
به هر صورت من فکر میکنم که ما باید به سمتی برویم که جلوی معماری کردن را بگیریم، یعنی معماری نکنیم. راه حل اولش این است که جلوی این هشتصد دانشکدهٔ معماری را بگیریم. مدارس دولتی را نگه داریم، دانشگاه آزاد را کمتر کنیم، یا این که کسانی که از این دانشگاهها بیرون میآیند در شرایط خیلی دشواری حق کار داشته باشند، اگر معلومات عمومیشان خوب باشد اشکالی ندارد، ولی اگر میخواند در کشور اثرگذار باشند، طراحی کنند، امضا کنند، ساختمانی بسازند، این مسئله به این راحتیها اتفاق نیفتد.
مسئلهٔ بعدی این است که جلوی ساخت و سازها و این تراکمفروش در شهرداریها گرفته شود. با دقت در موارد خاص مجوز بدهند. خیلیجاها این کار را میکنند. اگر شما یک خانهای در فرانسه داشته باشید که خراب بشود، ببینند که ارزش تاریخی ندارد، اجازه دارید عوضش کنید و در همان ارتفاع و همان مساحت بسازید. نمیتوانید فرانک گری، زها حدید و… بسازید. اگر خواستید که یک پروژهای اتفاق بیفتد، به اندازهای که استاندارد میگوید باید واحدهای کوچک را تجمیع کنید. باز هم اجازه دارید کمی بیشتر در آن زمین بسازید، اجازه ندارید که یک تکه زمین را بگیرید و یک برج عجیب بسازید. این قوانین باید عوض شود، جلوی این ساخت و سازها و ازدیاد جمعیت باید گرفته شود. (در گفتوگوی منتشر شده در کتاب «اندیشهٔ معماران معاصر ۴»، به کوشش علیرضا عظیمی و همکاران، سال ۱۳۹۵)
اولین ضامن بقای بافت تاریخی آگاهی عمومی است؛ اولین اقدام همهٔ کسانی که میخواهند در جهت حفظ بافت تلاش کنند این است که مردم را به ارزش آن چیزی که در بافت تاریخی دارند آگاه کنند. ولی طبیعتاً تا بخواهد این آگاهی فراهم شود و همه از این ارزش اطلاع پیدا کنند زمان طولانی و آموزش مستمری را میطلبد.
در بعضی شهرهای پیشرفتهٔ دنیا در این زمینه اگر شهروندانش ببینند کسی آجری را از دیوار بیرون میکشد، معترض میشوند چون احساس میکنند که با این کار به ارزشهای مشترک انسانی آنها تجاوز میشود. ولی متأسفانه هنوز در ایران این چنین نیست. اگر در محلهای در بافت قدیم شهر یزد شخصی خانهٔ خودش را تخریب کند و ساختمانی چهار طبقه با نمای سنگی بسازد، آهالی آن محله خیلی به او اعتراض نمیکنند و یا نمیتوانند اعتراض کنند.
تا زمانی که به ارزش این مکانها پی نبرده باشیم چنین اتفاقاتی خواهد افتاد. بارها این مطلب را عرض کردهام که امروز اگر شخصی به شما بگوید این کتاب کهنهٔ خطی مندرسی را که دارید به من بدهید من کتاب چاپی درجهٔ یک به شما میدهم، شما این کار را نخواهید کرد. یا اگر بگوید فرش کهنهتان را به من بدهید و در ازای آن فرش ماشینی درجهٔ یک نو به شما میدهم، قطعا شما این کار را نخواهید کرد. چون هر پیرزنی در هر روستایی هم درک کرده و فهمیده که این عتیقه است و ارزش عتیقه بیشتر از نو است. اما ما این موضوع را در مورد بناهایمان نمیفهمیم. درک نمیکنیم که این بنا عتیقه است وگرنه از این ساختمانهای نو که میتوان هزارها ساخت. همه میدانند که هر چیز منحصر، نادر و تکرارناشدنی گرانقیمت است. بافت قدیم شهر یزد دیگر تکرار نمیشود و شبیه ندارد. چرا الماس این قدر گرانقیمت است؟ به خاطر نادر بودنش. بافت قدیم شهری مثل یزد هم به الماس و طلا میماند، یعنی چیزی کم و نادر است و جهت کمیابی و ارزشهای نهفته در آن به خاطر بار فرهنگی فوقالعادهای که حمل میکند موجود بسیار بسیار ارزشمندی است و آنچه که موجب تخریب آن میشود عدم آگاهی مردم نسبت به ارزشهای آن است.
البته که اگر صرف نظر از مردم، مدیران جامع نیز نسبت به این قضیه ناآگاه باشند، با توجه به قدرت و تسلطی که دارند افکار برنامههایی را که متوجه ارزشمند بودن بافت نیست در بافت پیاده میکنند و حتما موجب تخریب میشوند. پس به طریق اولی واجب است که آنها هم به نحوی از این قضایا مطلع شوند. (در گفتوگوی منتشر شده در مجلهٔ چیدمان، ش ۱۰، سال ۱۳۹۴، به کوشش محبوبه آذرزاده و نیلوفر صالحی ابرقویی)
ما در ایران معمار مؤلف نداریم. موضوع مهم این است که ما باید به خودباوری برسیم و تجسس کنیم و تئوریای را داشته باشیم که چیزی به جز اتفاقات غرب باشد. ما متأسفانه جرئت نمی کنیم این سؤال را از خود بپرسیم. یکی از دوستان در مکگیل سؤال رساله دکتری خود را که اساتید تأیید کرده بودند با من در میان گذاشت. سؤال اساسی این بود که آیا راهی خارج از مدرنیته برای تحول و همسازی وجود دارد؟ یعنی با اینکه آنها خودشان مدرنیته را به وجود آوردهاند باز آن را مورد سؤال قرار می دهند. اما ما بر این باوریم که این سرنوشتی محتوم است. ایران در حال توسعه، همگرایی با غرب را مشابه مدرن شدن کرده است، در حالیکه غربگرایی با مدرن شدن بسیار متفاوت است. مفهوم مدرنیته یک گشایش عظیم اجتماعی، طبقاتی و اهمیت به فرد و محور قرار گرفتن انسان و کسب حقوق فردی است، که رشد ایجاد می کند، اما اگر قرار باشد ما مصادیق مدرنیته را به جای مفاهیم آن دنبال کنیم این مسئله تأسف برانگیز است.
ما میتوانستیم آخرین و بهترین تکنولوژی را نداشته باشیم اما مستقل بر پای خود معماری مطلوبی را ارائه دهیم. اگر روزی نفت ما را نخرند ما نابود میشویم. جمعیت کشور نسبت به جمعیت تاریخی آن چند برابر شده و بیشتر منابع طبیعی خود اعم از جنگل، آب، معادن و حتی هوا را از دست دادهایم در حالی که توقعات جامعه بسیار بالا رفته است. حتی اگر فکر کنیم معماری مدرن به ما فرصتها و امکاناتی برای حفظ خود از بلایای طبیعی میدهد، این مسئله تنها در صورت دقتهای فنی اجرایی پاسخ خواهد داد. اگر اصلاح فرهنگی صورت نگیرد نه تنها این دقتها به وجود نمیآید، حتی تکنولوژی بدون آگاهی هم جلوی این بلایا را نمیتواند بگیرد. (در گفتگوی منتشر شده در کتاب «گفتگو با معماران»، به کوشش جلال حسنخانی و رامین جلیلهوند، سال ۱۳۹۸)
امروز همهجا معماران خوب متعددی وجود دارد. قبلاً میگفتم فلانی و بهمانی معماران خوب مورد علاقهٔ من هستند، اما حالا هرجا که بروی و در هر کشوری که به آن سفر کنی معماری خوب در حال انجام است؛ چه در آسیا، چه امریکای جنوبی و یا اروپا و ایالات متحد. به نظر من اکنون از حیث وجود معماری با کیفیت و همچنین فرصتهای فراوانی که برای معماران خوب وجود دارد دوره و زمانهٔ خوبی است. اگر کسی کار معماری خوب انجام دهد مردم او را پیدا میکنند. حالا مردم نسبت به بیست یا سی سال پیش بیشتر به معماری علاقهمند هستند. حالا رسانههای عمومی بیشتری دربارهٔ معماری وجود دارد، {در نتیجه} آگاهی عمومی نسبت به معماری بیشتر شده و مردم علاقهمند شدهاند. شما سفر میکنید و به هرجا که میروید چه کار میکنید؟ به معماری نگاه میکنید. نه لزوماً معماری معاصر، اما معماری است که به شما راجع به فرهنگ میگوید. (در گفتگو با Anna Winston، منتشر شده در وبسایت dezeen، سال ۲۰۱۶)
من چارهٔ دنیا را جز یکپارچگی نمیبینم اما در حال حاضر دنیا به سمت تفکیک شدن پیش میرود و هر کسی به راه خودش میرود که من فکر نمیکنم این دوام بیاورد، اما در هر صورت این اتفاق در حال رخ دادن است. من معماری ایرانی را مانند یک فلسفهٔ اکولوژیک نگاه میکنم، نه فلسفهٔ مصالح. موضوع من این است که معماری چطور با اقلیم خودش سازگار است. حالا ممکن است یک معمار شیلیایی یا ژاپنی هم این تفکر را داشته باشد. مهم آن دیدگاه است و حالا اینکه حاصل آن چه خواهد بود، مانند پاسخهای مختلف یک سؤال است که مطرح میشود.
بنابراین برای من این موضوع که من یک معمار ایرانی هستم اصلاً مطرح نیست. ما در جهان معماران ایرانی زیادی داریم که بسیار موفق هستند و ایرانی بودنشان را هم انکار نمیکنند. من هم همینطوری هستم. من معماری هستم که در جهان کار میکنم. اقلیم من ایران است اما جهانی فکر میکنم. دیدگاه من این نیست که بگویم چون در این ساختمان از مصالح آجر استفاده شده پس ایرانی است. در انگلستان و آلمان هم آجر وجود دارد. اگر من در ایران از آجر استفاده میکنم، از دیدگاه اکولوژیک استفاده میکنم و میگویم شاید آجر جوابگوی بهتری برای این نما باشد. اگر مصالح دیگری بود که معیارهای اکولوژیک من را جواب میداد شاید از آن استفاده میکردم. وظیفه یک معماری که کارش را جدی میگیرد این است که به کارفرما بگوید عایق کردن ساختمان یک اولویت است که فراتر از سود تو میرود زیرا جزو وظیفه همزیستی ما با جامعه است. بنابراین این یک اولویت است و ما نمیتوانیم از آن بگذریم.
ممکن است کارفرما بگوید من پول ندارم که این کار را انجام بدهم. در آن صورت معمار باید یک راهحل دیگری پیدا کند و آنجا است که نوآوری به وجود میآید. آن نوآوری میتواند از مملکتهای دیگر وارد ایران شود و یا خودمان در مصالح ساختمانی شروع به نوآوری کنیم و نوآور باشیم که در حال حاضر نوآور نیستیم. شاید تنها مصالح ساختمانی که تولید میکنیم و نوآوری خودمان را در آن میآوریم، آجر باشد. بسیاری از شرکتهای آجرسازی فهمیدهاند که باید یک نوآوری در آجر به کار ببرند و به همین خاطر در حال حاضر از شکلها و رنگهای مختلف آجر استفاده میکنند که اختراع خودشان هم نیست اما حداقل دارند به این سو حرکت میکنند و با معماران گفتوگو میکنند. در صنعت سنگ هم این اتفاق رخ میدهد. صنعت و معماری باید با یکدیگر گفتوگوی نزدیک داشته باشند و بتوانند برای شرایط اقلیمی این مملکت نوآور باشند.
فلسفهٔ من اینطور نیست که بگویم چون از آجر استفاده میکنم پس کار من معماری ایرانی است. نیازی هم به تعریف معماری ایرانی نمیدانم. نمیتوانم بگویم چون این ساختمان ستون دارد یا از آجر استفاده کرده پس معماری ایرانی است. تعریف من آن آگاهی است که اکولوژیک است. (در گفتگوی با سمیه باقری، منتشر شده در وبسایت هنرآنلاین، سال ۱۳۹۸)
من دو نوه دارم که به دیدارم میآیند. بالای خیابان دفتر ما کافهای هست که {همراه با آنها} به آنجا رفتیم. در گوشهای از فضای آنجا پر از آدمهایی بود که با سازهایشان موسیقی مینواختند. آنجا احساس بسیار عالی {تعلق به} اجتماع وجود داشت. اگر میخواهی کاری کنی که یک مکان را بهتر کنی، میتوانی کمک کنی که یک اجتماع {در آن} تشکیل شود. وقتی یک اجتماع شکل میدهی میتوانی باعث شوی مردم پختهتر شوند، میتوانی آنها را دربارهٔ مسئولیتهایشان آگاهتر کنی، و آنها را آگاهتر کنی تا ناچار شوند که دست از کشتن یکدیگر بردارند.
ما همه زندگی میکنیم، همه تعامل میکنیم، و همه عاشق میشویم. پس وقتی شما فرصت این را داری که جایی را شبیه به این طراحی کنی، به این فرصت دست پیدا کردهای که تلاش خودت را برای تشکیل اجتماع مردم بکنی. نباید فکر کنی که این خواب و خیال است. این خیلی خیلی واقعی است. معمار باید همین کار را بکند. وظیفهٔ شما در مقام معمار این است که به اجتماع خدمت کنی. هیچ وظیفهای جز خدمت کردن نداری. ما {همواره} مزخرفاتی راجع به زیبایی به هم میبافیم، اما وظیفهٔ ما در واقع این است که به اجتماع خدمت کنیم و سهممان را به آن ادا کنیم. این فرصت در اختیار ماست که اجتماعی بهتر بسازیم. (در گفتگو با Michael J. Crosbie منتشر شده در وبسایت ArchNewsNow، سال ۲۰۱۷)