امروز هرچه قابل ساختن باشد، ساخته خواهد شد، اما هیچ استدلال و یا توجیهی واقعی برای این که چرا باید چنین بناهایی ساخته شود وجود ندارد. مطمئناً دانش معماری به فراوانی وجود دارد، اما نقد واقعی کمیاب است، حتی در روزنامهها. هیچکس در پی فهم معنای اجتماعی یک ساختمان نیست. {از همین رو} تاریخدانان نسبت به دیگران فهم بهتری از معماری دارند. (در گفتگو با Edwin Heathcote، منتشر شده در وبسایت Financial Times، سال ۲۰۱۷)
برچسب: استدلال
من همچنان معتقدم که مجاورت و نزدیک بودن مردم به یکدیگر از پیشنیازهای اساسی یک زندگی دموکراتیک است. یکی از کارهایی که شهرها انجام میدهند این است که امکان برخورد (و سازش) برنامهریزیشده یا تصادفی مردم را در فضای مادی و واقعی فراهم میکنند. به نظر من ما هنوز آماده نیستیم که بخواهیم این نوع «واقعی» (این واژه را با تأمل انتخاب کردم) از تعاملات را با نوع مجازی و با واسطهٔ آن جایگزین کنیم. تعاملاتی که کاملاً در کنترل ما نیست و نوع بدتری است از بینش پدرسالارانه.
تأکید میکنم که این استدلال فقط من نیست. بسیاری از مردم این استدلال را به کار گرفتهاند و مطمئناً بخش بسیار مهمی از جنبش اشغال و بهار عربی پیرامون همین مسئله است؛ اثبات حق و قدرت مردمی که در یک فضا به شکل واقعی جمع شدهاند و به همین وسیله مدعی خواستههای یک جمعیت هستند. بیان بسامدی و متناوب حضور داشتن در یک مکان و این فرم اساسی از تجمع برای معنای جنبش حیاتی است. معنای جنبش به شکلی عمیق در حقیقت و عمل تجمع واقعی مردم ریشه دارد. (در گفتگوی با Dale Leorke، منتشر شده در مجلهٔ Space and Culture در سال ۲۰۱۴)
پیش از ظهور عصر صنعتی و مکانیزاسیون انسانها برای شکل دادن به محل سکونت خویش، منطبق بر نیازهای جسمانیشان، به منابع طبیعی انرژی و مواد موجود در محل متکی بودند. در طی قرنهای متمادی مردم در همه جا یاد گرفته بودند که با محیط و اقلیم اطراف خود ارتباط برقرار کنند. اقلیم ضرباهنگ زندگی مردم و همچنین محل سکونت و لباس آنها را شکل میداد. بدینسان آنها خانههایی میساختند که کم یا بیش در زمینهٔ تأمین خرداقلیم مورد نیازشان رضایتبخش بود.
{در آن روزگار} پاسخهای موفق به مسائل اقلیمی از طریق استدلال علمی و آگاهانه حاصل نمیشد. این پاسخها از طریق آزمونهای بیشمار و تصادف و تجربهٔ چند نسل از سازندگان به دست میآمد، کسانی که تجربههای موفق را به کار میگرفتند و آنچه شکست میخورد را طرد میکردند. (در مقالهای با عنوان «انرژی طبیعی و معماری بومی» در سال ۱۹۸۶)
من اغلب به همکاران جوان آتلیهام میگویم که احساساتی باشند و به بینش و شهود خود اعتماد کنند و در طی فرآیند طراحیشان، زودتر از موعد وارد مباحث منطقی و استدلالی نشوند. ممکن است که از طریق استدلالات منطقی جایگاه درک شهودی در طراحی از بین برود. لایهٔ متورمی ناشی از بحثها و گفتگوها وجود دارد که نتایج آنها در تلاش برای فهم یک معماری درست و در ارتباط با یک موضوع و سایت خاص اکثراً نتایج سازندهای نخواهد داشت.
البته تفکر بسیار مهم است، اما برای من تفکر یک خط است در حالی که احساسات و ادراکات شهودی ما را قادر میسازند که عمیقتر در فضاهای مرتبط با زندگی نفوذ کنیم. بنابراین در هنگام طراحی من در جستجوی بازخوردها و شهودیات عمیقتری میباشم که تا کنون در قالب کلمات ارائه نشدهاند. برای من احساسات بنیادین در هنگام طراحی یک ساختمان و تجربهٔ ساختمان واقعی یکسان میباشند. (در گفتگو با Mari Lending، منتشر شده در کتاب «احساسی از تاریخ» در سال ۲۰۱۸، ترجمهٔ مرتضی نیکفطرت و نیما کیوانی، نشر فکر نو)