دسته‌ها
ریوئه نیشیزاوا

ریوئه نیشیزاوا: ماکت‌ها و پلان‌هایی که از آنها همچون ابزار طراحی استفاده می‌کنیم در واقع تخیل معماران را محدود می‌کنند

بناها از دو عنصر بیرون و درون تشکیل شده‌اند، اما هنگام ترسیم پلان شما به شکل طبیعی بیشتر به درون فکر می‌کنید؛ مثلاً به سازماندهی و عملکردهای اتاق‌ها و محل قرارگیری اثاثیه. در طرف دیگر، هنگام کار کردن با ماکت‌ها {یا مدل‌های سه‌بعدی}، شما تمایل دارید که به بیرون بنا فکر می‌کنید؛ مثلاً فرم، اندازه، پوستهٔ بیرونی و رابطهٔ بنا با اطراف آن. به همین خاطر، وقتی شما طرحی را از طریق پلان و ماکت پیش می‌برید حس عجیبی پیدا می‌کنید که {گویی} می‌توان به شکل جداگانه به درون و بیرون اندیشید. البته این چیزی نیست که ما برای آن تلاش کنیم. من معتقدم که ماکت‌ها و پلان‌هایی که از آنها همچون ابزار طراحی برای اندیشیدن راجع به معماری استفاده می‌کنیم در واقع تخیل معماران را محدود می‌کنند.

من در یک نقطهٔ خاص به این نتیجه رسیدم که اگر به جای این ابزار طراحی از منظر تجربهٔ انسانی دربارهٔ معماری بیندیشیم درون و بیرون می‌توانند به شکلی بی‌نقص‌تر به یکدیگر مرتبط شوند. فارغ از این که یک بنا چقدر بسته یا باز است، وقتی مردم با آن بنا در شهر مواجه می‌شوند، به درون آن خواهند رفت، درگیر فعالیت‌های متفاوت خواهند شد و آخرسر از آن خارج می‌شوند. وقتی یک بنا را به این شیوه از منظر فعالیت‌های مردم در نظر آورید، می‌توانید ببینید که بیرون و درون در واقع در پیوستگی با همدیگرند. مبتنی بر این منطق، اکنون به این باور رسیده‌ام که اگر معماری را از منظر تجربه بشری ملاحظه کنیم، می‌توانیم همه چیز را از خیابان‌ها گرفته تا ساختمان‌ها و باغ‌ها را یکی بدانیم بدون اینکه به درون و بیرون به شکلی جدا بیندیشیم. (در گفت‌وگوی منتشر شده در وب‌سایت Window Research Institute، سال ۲۰۱۶)

دسته‌ها
لویی کان

لویی کان: بنای سیگرام یکی از بناهای زیبای جهان امروز است، اما راوی قصهٔ حقیقی معماری نیست

به نظر من بنای سیگرام به واقع یکی از بناهای زیبای جهان امروز است. این بنا با سیمایی کشیده و شکوهمند برپاست، ولی راوی قصهٔ حقیقی معماری نیست. این بنا چیزی سهل‌الوصول است، جنینی مرده است بر فراز نوعی سکو. معمارانی که به آن حسادت می‌کنند کافی است نمونهٔ نقره‌ای آن را بسازند تا هر فوت مربعش به جای هشتاد و هشت دلار دویست دلار قیمت بیابد.

به هر ترتیب، این بنا صادق نیست زیرا نیروی باد در آن هویدا نیست. نیروهای بزرگی در بنا پنهان شده است که نیروی باد را خنثی می‌کند. بنابراین، این بنا واقعیت وجود چنین نیروهایی را بیان نمی‌کند. نیروی جاذبه واجد اهمیت نیست و به آسانی محاسبه می‌شود. ولی فشار باد به سادگی قابل محاسبه نیست و برای مهار آن تمهیدات مفصلی لازم است.

تردیدی ندارم که اگر نیروی باد در این بنا بیان می‌شد حتی آدم معمولی نیز هنگام گذر از کنار آن بیش از امروز بدان می‌نگریست، حتی اگر این بیان خام‌دستانه بود. او می‌ایستاد تا دربارهٔ بنا بیندیشد. دربارهٔ این که چگونه برپا شده است و چگونه کار می‌کند. ولی دربارهٔ بنای امروز بسیار کمتر می‌اندیشد. در این بنا همان رویکردی تبعیت شده است که در مثال زرافه با گردن کوتاه ذکر شد. در این رویکرد هر چیز ناگزیر باید شبیه به تصور اولیهٔ طراح از آن به نظر برسد. در رویکرد دیگر شما به سادگی اجازه می‌دهید که هر چیز همان‌گونه که می‌خواهد به نظر برسد، همان‌گونه که طبیعتْ خارپشت را مجاز می‌دارد. در این رویکرد شما اجازه می‌دهید که هر چیز دربارهٔ خودْ چیزی به شما بگوید. دربارهٔ نیروهای حقیقی‌ای که می‌توان شیوه‌ای از زندگی را از آن استنتاج کرد. پس مهم است که چنین فرم‌هایی ظهور و بروز یابد.

نکتهٔ دیگر این است که من عمیقا معتقدم که بنا نباید ناتمام به نظر برسد. به باور من پایانی همچون شیء اره‌شده نمادی از جامعهٔ ماست، نوعی نگاه خسته به چیزها. ولی اگر به واقع به اهمیت معماری باور داریم، باید پایانی برای بنا در نظر بگیریم تا روشن باشد قصدی برای افزودن بر آن نیست و قرار نیست هیچگاه کسی چیزی بر فراز آن بنا کند. می‌دانیم که باید بنا را پایان دهیم. و اگر حس می‌کنیم که این پایان چگونه باید باشد، بسیار خوب است که بیانش کنیم. (در گفت‌وگوی پس از سخنرانی در اختتامیهٔ کنگرهٔ اترلو در سال ۱۹۵۹، برگرفته از کتاب «لویی کان؛ متون اصلی»، به کوشش رابرت تومبلی، ترجمهٔ محمدرضا رحیم‌زاده، مهنام نجفی، سیده میترا هاشمی)