فکر میکنم امروزه در معماری همه میخواهند نشان دهند که کارشان «پایدار» است. {اما} برای من، این همان کاری است که انجام میدم و همیشه انجام دادهام. من تلاش میکنم که ساختمایهها را به کارامدترین روش ممکن به کار گیرم، من تلاش میکنم آنچه در بستر پروژه در دسترس است ببینم، {تلاش میکنم} با کارفرما برای بهترین ساختمایهٔ ممکن برای پروژه مباحثه و جستوجو کنم. و البته ما به طراحی به روشی که مقدار زیادی انرژی برای گرمایش و سرمایش مصرف نکند فکر میکنیم. (در گفتوگو با Shumi Bose، منتشر شده در مجلهٔ PIN-UP، ش ۲۸، سال ۲۰۲۰، به نقل از وبسایت مجله)
برچسب: انرژی
مباحث مرتبط با پایداری، منابع و انرژی امروزه ورد زبان هر کسی است. ما نیز با پرسشهایی دربارهٔ شهر بدون کربندیاکسید درگیریم و از خود میپرسیم که معماری قادر است چه کاری برای کمک {به این وضعیت} انجام دهد. به جای بازسازی ریشهای شهرها، محتمل است که شاهد ابداعاتی خواهیم بود همچون سلولهای خورشیدی که میتوانید آنها را منطبق با موقعیت خورشید تنظیم کنید تا انرژی بیشتری جمعآوری کنید. اما شاید به موازات اینها پیشرفتهای بنیادینتری رخ دهد، جایی که بخشهایی از شهر ما چشماندازهایی از قرن بیست و یکم را تحقق بخشند. اگر نظر مرا بخواهید، این امر تنها از طریق زیرساختها ممکن است.
تغییرات بنیادین فقط از طریق اموری که باید به شیوهٔ سخت بیاموزیم سر میرسد. ما همین امر را در بحث راجع به نیروگاههای هستهای میبینیم: ما پیش از این نیز میدانستیم که امکان ندارد {انرژی مورد نیاز} دنیا را از طریق انرژی هستهای تأمین کنیم، حتی پیش از فاجعهٔ رخ داده در ژاپن، چرا که دفع دائمی {زبالههای} آن برای هزاران سال قابل تضمین نیست.
اما تغییری در اندیشه فقط زمانی رخ میدهد که چاقویی روی گلوی شما باشد و نیمی از گلویتان بریده شده باشد. آنگاه است که شما واکنشی از سر ترس خواهید داشت. رسم دنیا و سرشت انسان همین است: بیشتر واکنشگر است تا کنشگر. و به همین خاطر است که شهرهای ما به این شکل هستند؛ چون فشار به اندازهٔ کافی زیاد نیست تا چیزی را تغییر دهد.
اما این بر عهدهٔ ما معماران است که بکوشیم و تغییری ایجاد کنیم، چون ممکن است آنچه را که دیگران هنوز ندیدهاند -یعنی عناصر لازم برای تغییرات ممکن را- کمی زودتر بازشناسیم. با این حال ما دستورالعملی هم که بتوان آن را بیدرنگ تشخیص داد در دست نداریم. (در گفتگو با Hubertus Adam و J. Christoph Bürkle، منتشر شده در وبسایت ژورنال Places، در سال ۲۰۱۲)
یکی از بزرگترین چیزهایی که از کار کردن در دفتر ریچارد راجرز و دفتر نورمن فاستر برگرفتم اشتیاق و انرژی محض بود. این دو نفر واقعاً فکر میکردند که در حال تغییر دنیا هستند. دفتر آنها محیط بسیار الهامبخشی برای کار کردن بود.
هر دو آنها درگیر مسائل اجتماعی بودند. اگر به مرکز پمپیدو فکر کنید، {به این نتیجه میرسید} که این بنا احتمالاً آخرین بنای برجستهٔ رادیکال بود. از یک لحاظ بسیار رادیکالتر از موزهٔ گوگنهایم بیلبائو اثر فرانک گری. موزهٔ بیلبائو از حیث فرم رادیکال بود، اما مرکز پمپیدو نسبت به خود معماری و نسبت به جامعه و ایدهٔ دسترسی به بناهای فرهنگی رادیکال بود. (در گفتوگو با Magali Robathan منتشر شده در مجلهٔ CLAD، شمارهٔ ۳، سال ۲۰۱۷)
اگر شهرتان متراکم {و نه گسترده} باشد، شما همین حالا یک چهارم از کل انرژی شهر را صرفهجویی کردهاید، پس تغییرات اقلیمی کمتری در پیش دارید. و دلایل فراوان دیگری برای متراکم ساختن شهر وجود دارد، مثلاً نزدیکتر کردن مردم به یکدیگر. من هیچگاه متوجه نشدم که چرا معماری اینقدر از برنامهریزی شهری جداست. لازم است این دو حوزه با هم پیوند داشته باشند، چرا که کار هر دو صرفاً ساختن است، در دو مقیاس متفاوت.
{…} اگر شما قصد دارید که شهرک یا حومهٔ جدیدی برای یک شهر بسازید، بایستی آن را داخل شهر بسازید، نه بیرون از آن. من محاسبههایی برای دولت انجام دادهام، که نتیجهشان این است که ما برای ده سال آینده در شهرهایمان فضای کافی برای همهٔ نیازهای سکونتی در اختیار داریم {و نیاز به گسترش شهرها نیست}. و من از علاقهمندان واقعی شهرها هستم. تعدادی کتاب دربارهٔ شهرهای متراکم و چیزهایی از این قبیل نوشتهام. استدلال به نفع تراکم از نظر تغییرات آب و هوایی امری مهم است. (در گفتگو با Deane Madsen منتشر شده در وبسایت Architectural Record، سال ۲۰۱۸)
تعریف معماری در قالب یکی دو جمله با توجه به ابعاد گستردهٔ آن بسیار دشوار است. آن هم در انتهای قرن بیستم که به نظر میرسد تمامی راههای ممکن پیموده شده و نکتهای باقی نمانده که ذهن بشر به کنکاش در آن نپرداخته باشد. ولی با تمامی سبکها و نظریات ارائه شده در جهت گسترش فرهنگ معماری باز هم همان مسئلهٔ قدیمی به عنوان سؤال مطرح است: ایجاد رابطهٔ فضایی نوین بین پدیدههای مختلف مفاهیم معماری در دورههای کلاسیک، مدرن، پستمدرن، دیکانستراکشن و معاصر، هر یک به دنبال رفع نقص دیدگاه قبلی با ارائهٔ راه حل فضایی جدید به وجود آمدهاند. معماری کلاسیک با الگوهای فضایی سه بعدی خودش و سازماندهی سلسلهمراتب فضایی، راه حل ارائه میداد. این سلسلهمراتب فضایی برای معماری مدرن که در شرایط اجتماعی اقتصادی سیاسی دیگری زندگی میکردند، دستوپاگیر و بیمورد جلوه کرد. پس آن را کنار گذاشته، فضایی یکنواخت و بدون سلسله مراتب را جایگزین آن کردند، یکنواختی فضای معماری مدرنیسم برای معماران پستمدرنیست ملالآور شد. پس برای ایجاد فضایی ناهمگون، الگوهای معماری قبل از دوره مدرنیسم را این بار بدون سلسلهمراتب و منطبق با نیازهای زمان رها کردند ولی فضای جدیدی را ارائه نکردند، دیکانستراکشنيستها از این کار بیحاصل به تنگ آمده آن را برهم زدند و فضای جدیدی به وجود آمد، ولی سیستمی ارائه نشد. اکنون معماران معاصر به دنبال ارائهٔ سیستمی جدید هستند که فضای تولید شده توسط آن، سیستم قضایی جدید ناهمگون و بدون سلسلهمراتب بوده، توانایی توصیف و حل و فصل مسائل انسان معاصر را داشته باشد.
به هر حال وظیفهٔ معماری، ایجاد فضاهای جدیدی است که قبلاً سابقه نداشتهاند، زیرا تنها فضاهای نو هستند که تولید انرژی میکنند و تأثیرگذار هستند و از آنجا که معماری فینفسه موضوعیت دارد، دارای مفهومی آبستره است که به طراح امکان این را میدهد که جدا از مقولات دیگر به خود معماری بپردازد و حیات مستقل آن را حفظ نموده و تداوم بخشد. (در گفتگو با مریم امینی، منتشر شده در مجلهٔ سوره، ش ۷۲، سال ۱۳۷۶)
با آنکه هنر سفالگری در کشورهای دیگر جهان نیز مانند کشور چین و ژاپن و اروپا و سرخپوستها بسیار سابقه دارند و در بعضی از جهات از کشور ما نیز پیشرفت بیشتری داشتهاند، پس از مطالعهٔ عمیق به جرئت میتوان ادعا کرد که در هیچکجای دنیا معماری خاک و معماری بومی طاق و گنبدها به پای پیشرفت ایران نرسیدهاند. ایران بدون اغراق امروزه میتواند به همهجای جهان هنر و مهندسی معماری خاک را صادر کند. حتی به کشورهای با سابقهٔ تاریخی بزرگ مثل چین و مصر و آفریقای مرکزی و آمریکای جنوبی. {…} نبوغ فنی و هنری معماران و هنرمندان ایران در نفوذ به رموز مصالح و انرژیهای طبیعی، اشکال هندسی و رنگها و بافتها و فضاها چنان عمیق بوده که من باور دارم در خون هر ایرانی شعلهٔ آفرینش با ارکان خاک و آب و باد و آتش جریان دارد. چون این ارکان در شعر و ادب ایران از آیین باستانی زرتشت گرفته تا دین مبین اسلام افق وسیعی در روح ایرانی گشوده است. در عین حالی که دست ماهرانهٔ استادکارانش قالی بافتهاند و یا خمیر گل را شکل دادهاند زبانشان و دلشان پر از نام خدا، عشق و آتش بوده است. (در گفتگو با علیاکبر خرمشاهی، منتشر شده در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش 7، سال 1369)