همهچیز {در جهان} دارای امکانات بینهایت دانش {برای انسان} است و انسان بودن هم به همین معناست. ما به این باور رسیدهایم که ماشین در زمینهٔ دانستن از ما بهتر است. اکنون همه به این اعتقاد دارند. این مهمل است! ماشینها فقط میدانند که چطور عملیات انجام دهند، آنها نمیتوانند تصور کنند، آنها نمیتوانند آنچه تصور نشده است را تصور کنند. ماشینها نمیتوانند همچون ما فقط از طریق فکر کردن تا انتهای کهکشانها سفر کنند. پس چرا ما اینقدر مشتاقیم که مأموریت خویش به منزلهٔ خالق را انکار کنیم؟ این همان چیزی است که اذیت میکند. (در گفتوگو با Autumn Royal، منتشر شده در وبسایت Cordite، سال ۲۰۱۷)
برچسب: انسان
اساسا همهٔ ما {انسانها} موجوداتی اسطورهای هستیم. و ایدهٔ یک بنا که ما آن را معماری مینامیم به منتها اندازهای که ممکن است به ایدهٔ اسطورهای بودن انسان نزدیک است و به این حقیقت که معماری در واقع توسعهٔ بدن آدمی است و نه چندان متفاوت با لباسی که میپوشیم. بنابراین برای من معماری ظهور جسمانی و مادی و بازنمایی دقیق این است که انسان بودن چه معنایی دارد.
معماری همهاش دربارهٔ مذاکره با بستر بلافصل و محیط ماست، اما در سطحی دیگر معماری دربارهٔ این است که ما چگونه میتوانیم این ایدهٔ موجود یا جانور اسطورهای را با جهان ترکیب کنیم؛ این برای من استعداد معماری است. موضوع کنش معماری خلق فضاست، نه خلق یک ساختمان یا یک شیء. بله، معماری به فرم احتیاج دارد، فرم مهم است. اما برای من کشف این که هر مکان چگونه پژواک مییابد مهمتر است. من به این که معماری میتواند جهان را نجات دهد معتقد نیستم، اما معماری میتواند با گوهر یک فضای خاص طنین اندازد. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۶)
اندیشمند معاصر، شهید دکتر علی شریعتی، {…} انسان و خصلتهای روحی وی را توصیف میکند و فرار انسان از جهان تعلقات را منشأ زایش هنری میداند. انسان به دنبال گمشدهٔ خویش این سو و آن سو میرود، اما مظاهر جهان مادی، هیچ یک قادر به پاسخگویی نیاز معنوی وی نیستند. از این رو در پی گم گشتهاش از جهان مادی فاصله میگیرد و تنها میشود. در این فاصله گرفتن و پر برکشیدن، به تدریج به تجرید میگراید و در این تنهایی و تجرید، شور و شوق خود را در جستجوی آن محبوب محجوب، با زبان هنر توصیف میکند و این جوشش درونی سبب زایش هنری میشود.
{…} هنر نیز، همچون انسان، هر چه رنگ تعلق از خود بزداید و مجردتر شود، ارزشمندتر و ممتازتر میگردد و آثار هنری هم بر اساس رفتن از عینیت و مادیت به تجرد و ذهنیت، سیر رو به کمال خود را طی میکنند. مجسمهسازی و معماری در قالبهای سهبعدی مادی شکل میگیرند و به نسبت دیگر هنرها عینیتر و مادیترند. به عبارت دیگر، تعلقشان به جهان مادی، بیش از دیگر هنرهاست و در سابقهٔ تاریخیشان هم جزء اولین شیوههای بیان هنری هستند که بشر بدان دست یافته است. انسان نخستین از کنار هم گذاردن سنگها برای خود پناهگاه میساخت و ساختههایش در سه بعد طول و عرض و ارتفاع شکل میگرفت.
به تدریج انسان نگارگری آموخت و بر دیوارهٔ غارها نقشهای ابتدایی تصویر کرد. یعنی زمینه و بستر اثرش از سه بعد طول و عرض و ارتفاع به دو بعد طول و عرض، تغییر یافت. یک بعد حذف شد، یک درجه به تجرید نزدیکتر شد و یک رتبه از هنر قبلی خود ممتازتر گردید.
اگر با دقت بیشتری روند مذکور را بررسی کنیم، میبینیم مجسمهسازی، معماری و نقاشی، دارای بسترهای مکانی هستند؛ یعنی هر سه بخشی از مکان را اشغال میکنند، با این تفاوت که مجسمه سازی و معماری سهبعدی هستند و نقاشی دو بعدی. و اصولاً کمتر از دو بعد در واحد مکان برای هنر قابل دسترسی نیست. {…} هنری که تنها در یک بعد قابلیت شکلگیری دارد هنر موسیقی است. بستر هنر موسیقی زمان است و از قیود مکانی رسته است. {…} پس از این مرحله شعر مطرح میشود که هیچ قیدی اعم از زمان و مکان نمیپذیرد. (در مقالهٔ «موسیقی و سیر تجریدی هنرها»، منتشر شده در مجلهٔ سوره، ش ۳، سال ۱۳۶۸)
انسان اشرف مخلوقات خدا و خلیفة الله است، بنابراین آثاری که ارائه میکند هم نشان از این ویژگیها باید داشته باشد. در خلقت خداوند، هندسه تعریف نشده است بلکه در آن موازنه و توازن معنا پیدا میکند. این ما انسانها هستیم که با هندسه، کارمان را زیر سوال میبریم. جرئت میخواهد تا یک معمار بگوید هنگامی که کار میکنم از تعادل خارج نمیشوم، بنابراین امروز در ساختمانسازی، بیشتر مهندسی صورت میگیرد نه معماری. در حقیقت ما معماری را کنترل میکنیم.
دانشکدههای ما به دانشجویان معماری ما باید مقام انسان را تدریس کنند اما کار برعکس است، همه بر شکلگرایی تأکید دارند. نتیجهٔ کار هم ساختمانهای عجیب و غریب است. اشکال عجیب و غریبی که ما معمارها در میآوریم بعد از مدتی دل را میزند. وقتی ما عدم تعادل در کار ایجاد میکنیم فرمهای ما از حیز انتفاع ساقط میشوند. ما ایرانیها در ابداعات فرمهای معماری تکنولوژی بالایی داشتهایم. نمونهاش گنبد سلطانیه که ایتالیاییها برای ساخت کلیسا از آن اقتباس کردند. متاسفانه فرمگرایی به دانشجویان ما تدریس میشود و به درون و مقام انسان که باید در آن بنا زندگی کند، بیتوجهی میشود.
{…} من معتقدم که ما باید نحوهٔ تفکر فضاهای گذشته را در خانهها و محیطهای عمومیمان پیاده کنیم. به دانشجویان ما یاد میدهند که معماری انسانمحور را فقط نقاشی کنند اما اجرایی کردن آنها را یاد نمیدهند. در نتیجه آنها نقشهایی زیبا و خیالی طرح میکنند اما هیچگاه قابل اجرا نیست. وقتی هم از او دربارهٔ فلسفه طرحش میپرسی، چیزی برای پاسخ دادن ندارد چه رسد به کسی که میخواهد درباره آن قضاوت کند. فراموش نکنیم که همه ظرایف و نیازهای انسانی ما در معماری ایرانی، تعریف و جایگاه دارد و ما امروز باید با توجه به حوائجمان، به این تعاریف توجه بیشتری کنیم و آنها را به عرصه عمل بیاوریم. (در گفتگو با نورالدین آقاکوچک، منتشر شده در روزنامهٔ ایران، سال ۱۳۹۰)
در طول سالها {کار حرفهای} معماری من از حیث سبک، ساختمایه و صورت یا فرم تغییر کرده است. تنها چیزی که ثابت مانده این است که معماری من برای انسان طراحی شده است. آثار معماریای که بدون انسان زیباتر به نظر میرسند فراواناند، اما من همیشه خواستهام معماریای را طراحی کنم که با حضور انسانها زیباتر به نظر برسد. هرگاه به معماری فکر میکنم آن را همچون بخشی از لباسی که باید گرداگرد انسان را فرا بگیرد در نظر میآورم. (در گفتگوی منتشر شده در وبسایت dezeen، سال ۲۰۱۴)
من میکوشم که از طریق معماری به موضوع انسان و طبیعت بپردازم. در این زمینه من بنیان یا شالودهای را به کار بردهام که همانا دیدگاه سنتی ژاپنی راجع به طبیعت است که من آن را جذب کردهام. ژاپنیها از دیرباز از «خویش» به مثابه چیزی همپای «طبیعت» تعبیر کردهاند. اگر درست درک کرده باشم، آنچه در این معنی نهفته است تلاش برای خالی کردن «خویش» و نزدیکتر کردن این «خویش» به «طبیعت» است. عبارت مصطلح ژاپنی «طبیعی زیستن» شرایط مطلوبی را در پیش روی ما مینهد که ما باید در آن شرایط به آرزو کردن بپردازیم. اندیشهٔ طبیعت عمیقاً در زندگی روزمرهٔ ژاپن ریشه دارد. زندگی و مرگ انسان بخشی از امور طبیعت است و هنگامی که انسان «طبیعتزده» شود، طبیعت او را جذب میکند و در نتیجه او «هیچ» میشود. من اعتقاد دارم که این شکل بودیستی هیچانگاری است که موجوکان نامیده میشود.
با این حال من احساس میکنم که چنین دیدگاه سنتی راجع به طبیعت به خودی خود کفایت نمیکند. خودت بهتر میدانی که ما دیگر در ژاپن سنتی زندگی نمیکنیم. آنچه در گذشته به عنوان یکی شدن با طبیعت مطلوب مینمود، اکنون از واقعیت بس دور افتاده است. همانگونه که تمدن و فرهنگ دگرگون شدهاند، طبیعت نیز شده است. محیطی که من در آن زندگی میکنم از برخی جنبهها همان محیطی است که تو در آن زندگی میکنی. من فکر میکنم در چنین دورانی رابطهٔ میان انسان و طبیعت باید بیچون و چرا دگرگون شود. (در نامهای به پیتر آیزنمن در سال ۱۹۸۹، ترجمهٔ حمید خادمی، منتشر شده در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ۴۶ و ۴۷، سال ۱۳۷۷)
در توسعه شهر تهران اساساً انسان محوریت نداشته است. بهطورمثال خانه قدیمی بروجردیها در کاشان را نگاه کنید! خانه بروجردیها اتاق، شاهنشین، مطبخ و حیاط دارد؛ در کنار اینها طویله هم دارد. درون طویله وسیله نقلیهشان قرار میگرفته است؛ نقشی که امروز پارکینگها ایفا میکنند همان نقشیاست که طویله در آن دوره داشته است. بیشتر اهالی شهر تهران اکنون در مجموعههایی زندگی میکنند که باید پارکینگ داشته باشد؛ یعنی شهرداری سازندگان ساختمانها را ملزم میکند که به ازای هر واحد، یک پارکینگ بسازند؛ بنابراین در حال حاضر طراح یک مجتمع مسکونی بنا بر سیطره کمیت بر ضوابط و مقررات، ابتدا باید مسئله پارکینگ را حلوفصل کند تا بعد جای ستونها مشخص شود. جای ستونها که مشخص شد ارتباط عمودی مثل پلکان و آسانسور مشخص میشود. بعد از این همه، تازه میتوان وارد طراحی خانه شد. اگر معکوس رفتار کنید و آخر از همه بروید سراغ پارکینگ، نشانه این است که از طراحی، چیزی نمیدانید و ضوابط و مقررات را نمیشناسید؛ مثل این میماند که در خانه بروجردیها ابتدا طویله را ساخته باشند و بر اساس آن بقیه خانه را. {…} معماری امروز ما طویلهمحور است؛ در گذشته انسانمحور بود. طویله در طراحی خانه آخر از همه قرار داشت اما در حال حاضر باید اول باشد.
{…} در دنیا فقط ما نیستیم که از اتومبیل استفاده میکنیم؛ همهجا از اتومبیل استفاده میکنند اما ساختمانهایی که ساخته میشود واجد کیفیت است و بر اساس پارکینگ طراحی نشده. همان حال خراب، ما را به سمتی برده است که تسلیم اتومبیل و اقتضائات آن شویم. اتومبیل در نظر ما تعریف خاصی دارد که بنا به آن تعریف با آن مواجه میشویم. به طور مثال در یک بافت تاریخی میگوییم باید طوری خیابان را طراحی کرد که خودروی آتشنشانی بتواند داخل خیابان شود؛ پس عرض کوچه باید همان اندازه شود؛ در صورتی که همین موضوع آتشنشانی و تکنولوژی جدید خاموشکردن آتش، پدیدهای نیست که فقط به ما اختصاص داشته باشد. بروید ببینید در شهر رم چطور با این موضوع برخورد کردهاند. آیا کوچههای تاریخی را تخریب و تعریض میکنند؟ (در گفتوگو با سمیرا وکیلی، منتشر شده در روزنامهٔ همشهری، سال ۱۳۹۷)