امروزه {…} با یک جستجوی ساده در اینترنت دربارهٔ یک اثر معماری که در حال شکلگیری است میتوان بسیاری نمونهٔ مشابه یا حتی عین به عین پیدا کرد. به خاطر همین خود به خود ما مؤلف نیستیم. من تقریباً اصلا معمار مؤلف سراغ ندارم، دستکم پس از انقلاب که اینگونه شده است. اما میتوانم کمی به پیش از انقلاب تکیه کنم. ما یا کارهای کپی داریم یا اندیشههامان کپی است. اندیشهٔ اصیل در معماری نداریم که یک معمار به عنوان معمار مؤلف با اندیشهٔ اصیل بتواند کاری انجام دهد. تقریباً که نه، تحقیقأ این را نداریم. در بهترین حالت اندیشهٔ آن کپی است اما پروژهاش کپی نیست که این را هم بسیار کم میتوان پیدا کرد. (در گفتگوی منتشر شده در کتاب «گفتگو با معماران»، به کوشش جلال حسنخانی و رامین جلیلهوند، سال ۱۳۹۸)
برچسب: انقلاب
معماری فقط هنر یا تخصصی که باید سفارش و تقاضا داشته باشد، نیست. معماری سبک زندگی را رقم میزند و مطبوعات و رسانههای مرتبط به این موضوع هم وظیفهشان در همین راستا تعریف میشود. مطبوعات باید سلیقه تولید کنند. مطبوعات باید مبادی زندگی شهری و ارزشها را به مخاطبان و جامعه شهری نشان دهند. قبل از انقلاب، نشریات آرشیتکت، معماری نوین و دیگر مجلاتی که بسیار وسیع با تیراژ زیاد از آمریکا، فرانسه، ایتالیا و انگلستان به ایران فرستاده میشدند، این موضوع را حمایت میکردند. امروز باید دنبال این سؤال باشیم که اکنون فضای معماری معاصر و بهتبع آن سبک زندگی در شهرها، چطور از سوی نشریات بررسی میشود. (در میزگردی با موضوع رسانههای معماری، با حضور محمد محمدزاده، احمد زهادی و سعید برآبادی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۶)
اگر بخواهیم نظری اجمالی بر نقاشی، به ویژه نقاشی شکل گرفته در دوران انقلاب داشته باشیم، میتوان گفت: دوران پرشور انقلاب و زیر سوال رفتن فرهنگ متمایل به غرب قبل از انقلاب و متحول شدن نگرش ایدئولوژیک روی بیشتر نقاشان تربیت شده در آن دوران اثر گذاشت و آنها نسبت به هنر متعهد و به جامعه مسئول بار آمدند. در نتیجه نمیتوان شخص و یا اشخاص مشخصی را تاثیرگذار دانست و تنها همین بس که اولین تعریف من از نقاشی تعهد در قبال جامعه و زبان نقاشی بود و این که برای چه و با که حرف میزنم. اعتقاد دارم هرکس با کمی احساس مسئولیت در آن دورهٔ پرشور قرار میگرفت، نسبت به جامعه، هنر و جایگاه هنرمند بیتفاوت نبود. در نتیجه هیچ منت و یا احساس برتری بر سر کسی و یا چیزی ندارم. اعتقاد من این است؛ هنر و هنرمند نسبت به جامعه مسئول است. از آن تغذیه میکند و باید با تمام وجود نسبت به مسایل آن متعهد باشد. البته دامنهٔ این بحث بسیار گسترده است. در مقاطع مختلفی از تاریخ، هنرمندانی وجود داشتند که شاید از دید عام، تنها به گل و محیط خانه و یا فیگورهای برهنه میپرداختند. اما در درون، تحولی بسیار بزرگ را در ساختار نقاشی ایجاد و خدمت بسیار بزرگی را نسبت به هنر کردند. به هر جهت با قاطعیت میتوانم بگویم هنر نسبت به جامعه تعهد دارد. اما قابلیت انعطاف بسیاری را هم داراست و جایگاه آن از شعار به دور است و هنر شعاری و در خدمت تبلیغ در هر زمینهای دوران کوتاهی از تاریخ را فرامیگیرد و مرگ آن زودرس است. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ چیستا، ش ۱۶۲ و ۱۶۳، سال ۱۳۷۸)
هر تحول و هر انقلاب و هر حرکتی، چه سیاسی، چه اجتماعی، چه اقتصادی بیشک در امر معماری تاثیرگذار است. به لحاظ اقتصادی باید گفت اقتصادیات مهمترین نقش را در معماری بازی میکنند. باید بودجه کار ساختمانی مهیا باشد تا بتوان آن را اجرا کرد وگرنه بدون تامین کافی مالی، کار معماری لنگ خواهد شد. در فرانسه یک اصطلاح عامیانه وجود دارد که میگویند: «وقتی ساختمانسازی از دست برود، همه چیز از دست میرود.» یعنی شاخص پویایی اقتصاد کشورها در میزان ساختمانسازی است که در آن مملکت جریان دارد.
سیاست، البته با این دید و این امید که سیاست کشورها در جهت رفاه جامعه قدم بردارد، بیشک روی مقوله معماری تاثیرگذار است. سیاست دولتها با اقتصاد ارتباط پیدا میکند. با چه سیاستی چه مسیر اقتصادیای در یک جامعه پیش گرفته شود که ساختمانسازی رونق پیدا کند. پس هر نوع تحول سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک خط مشی خاصی را به معماری دیکته میکند. فرض کنید یک وقت جامعه یک جامعه کارگری است و دولت متعهد است که برای گروهها و طبقات وسیع کارگران و زحمتکشان ساختمانسازی کند، مثل شوروی سابق. در این حالت نوع ساختمانسازی و معماری شکل خاصی بهخودش میگیرد. یک موقع سیاستی هست بر مبنای سیستم سرمایهداری که در نتیجه یک سبک معماری دیگری را ایجاب میکند که به کلی با آن قبلی فرق دارد، مثل آمریکا و اروپا. یک موقع یک سیاستی براساس دید و سلیقه یک دیکتاتوری خاصی عمل میکند که آن نیز شکل بهخصوصی بهخودش میگیرد؛ نمونه بسیار گویای آن در زمان هیتلر و موسولینی در آلمان و ایتالیا بود که بر پایه ایدئولوژی فاشیسم با زور میخواستند یک سبک خاصی از معماری را که اصطلاحا به معماری فاشسیم معروف شد را تجویز کنند که البته به دلیل اینکه این سبک معماری خودجوش نبوده و از بطن جامعه برنخاسته بود، بنابراین پایدار نبود و با سقوط فاشیسم از بین رفت. آنها میخواستند معمار طوری طراحی و اجرا کند که مکتب نازیسم و فاشیسم را منعکس کند. پس میبینیم که معماری با تمام مسایل و تحولات یک جامعه ارتباط پیدا میکند و به عبارت دیگر، زبان گویای حالات روحی و فکری یک جامعه است. (در گفتگو با علی فراستی در سال ۱۳۷۲، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۱)
به نظرم کلاً آموزش معماری در ایران طی 40 سال اخیر خیلی موفق نبوده چون نتوانسته موج و یا پایه قرص و محکمی را ایجاد کند. به طور کلی معماری ما که باید از معماری قبل انقلاب جلوتر میرفت، نه تنها جلوتر نرفته، بلکه کمی عقبتر نیز رفته است. {…} البته ممکن است در فنونی بهتر شده یا یک سری تکنولوژیها را وارد کرده باشیم، ولی به طور کلی معماری ما جلوتر نرفته است. شما اگر به یکی دو ساختمان دولتی که توسط معماران خوب طراحی میشود، توجه کنید، متوجه این امر میشوید. یعنی جایی که معماری باید ماندگارترین باشد، کیفیت معماری آنها در حد متوسط رو به پایین است. دلیلش این است که تمام اقتصاد ما به سمت ساختمانسازی آمده است و نه معماری. الان همه سعی میکنند ماکسیمم طبقاتی که میتوانند را در مناطق مسکونی بسازند که این ماکسیمم به محلات ما آسیب زده است. در دهه 60 و اوایل دهه 70، تهران یک شهر دو و نیم طبقهای بود ولی الان به یک شهر 5-6 طبقهای تبدیل شده است چون اجازه داده شده بناهای قدیمی خراب شوند و به جای آنها ساختمانهای چند طبقه ساخته شود. طبق یک مصوبه به نام “برج باغ” به همه اجازه داده شد برجهای بلند بسازند. به نظرم این مصوبه فکر شده نبود چون باید برای این کار مکانسنجی میشد. الان برجهای بلند کنار ساختمانهای کوتاه است و مشکلاتی را برای ساختمانهای کوتاه به وجود آورده است. عدهای برای اینکه ساخت و ساز بیشتری انجام بدهند، از معماری زیبا دست شستهاند. اینها برای زیبا شدن معماری ساختمان حتی حاضر نیستند از یک متر مربع آن بگذرند چون هر متر مربع برای آنها ارزش بالای اقتصادی دارد. در واقع زیبایی ساختمانها فدای مسائل مالی شده است. (در گفتگو با وبگاه هنرآنلاین، سال 1397)
فرهنگ شهرنشینی امری است که یک روزه به دست نمیآید، بلکه به زمان نیاز دارد تا به تدریج هضم و جذب شود تا بتوانیم خود را با آن تطبیق دهیم. وقتی این تغییر ایجاد شد دیگر فرقی نمیکند که در کدام محله باشید بلکه این تدریج خیلی اهمیت دارد. در دنیای امروز ما شاهد تحولات و جابجاییهای اجتماعی و اوج آن «انقلاب» هستیم و در حالی که تعداد کثیری از مردم از حاشیه به متن شهر یا از متن شهر به بخش شمالی شهر آمدهاند اما هنوز با فرهنگ شهرنشینی آشنایی کامل ندارند. (مصاحبهٔ منتشر شده در کتاب اندیشهٔ معماران معاصر ایران، سال ۱۳۸۹)