اگر به دفتر ما نگاه کنید، میبینید که ما تمام ابزارها را در اختیار داریم. اما این ایده که یک پروژه چه میتواند باشد، قبل از استفاده از ابزار وجود دارد. این جای بحث دارد. چون زمانی که ابزار را میسازید، افراد با آن کار میکنند و آن را یاد میگیرند و بعد با کمک آن، تصاویر و چیزهایی تولید میکنند. اگر ابزار نباشد، مجبورید اول آن {ابزار} را تولید کنید. خیلی از چیزهایی که ما اینجا در دفتر میسازیم، مثل شیشهٔ خم شده یا سقف فایبرگلس و چیزهای دیگر، بر اساس ایدههایی شکل گرفتهاند که ابزار تولید آنها موجود نبوده. بنابراین باید راهی پیدا کنیم تا بتوانیم طراحی کنیم، چیز بسازیم، یک ساختمان را مهندسی کنیم تا ادراک جدیدی از فرم، فضا و مواد ارائه کنیم.
ایدههای اولیهای که ما را به سوی خم کردن شیشه هدایت کردند، باعث شدند بتوانیم شیشه را خم کنیم. بنابراین برای نفر بعدی مسئله فرق میکند. به خاطر اینکه میداند این کار شدنی است. او یک نرمافزار برای کشیدن دارد. این خطرناک است؛ خطر اینکه چیزی که به عنوان یک ابتکار یا کشف شروع میشود، به یک سیستم قانونی تبدیل میشود. {پاتریک} شوماخر چنین آدمی است. به عبارت دیگر چیزی که در یک زمان ابداع شد، دائماً تکرار شد. چیزی که میدانیم چطور انجام میشود، به کپی تبدیل شد. به جای آنکه تلاش کنیم و عرصهٔ متفاوتی کشف کنیم. ایدهای که من دوست دارم، ایدهای است که قبل از ابزار موجود است. اما این کار همیشه ممکن نیست. بنابراین دستکم باید نسبت به ابزار و کار با آن کمی بدبین باشید. (در گفتگو با پویان روحی در کتاب «روایتهای آوانگارد»، منتشر شده در سال ۱۳۹۴)