آنچه در طول رژیم پینوشه {رئیس جمهور و دیکتاتور سابق شیلی} بیش از هر چیز بر من تأثیر گذاشت نه خودِ وضعیت سیاسی، بلکه این حقیقت بود که {وضعیت سیاسی حاکم} به معنای فقدان کامل اطلاعات بود. در سرتاسر دورهٔ تحصیل من هیچ مجلهای نبود، هیچ اطلاعاتی راجع به موسیقی نبود؛ دسترس ما به هر آنچه که در خارج از شیلی جریان داشت قطع شده بود. طبیعتاً اینترنتی هم در کار نبود و بنابراین نمیتوانستی هیچ منفذی که به اطلاعات برسد پیدا کنی.
این وضعیت زیانبار در حقیقت وجه مثبت خودش را داشت. در سال هشتاد و پنج میلادی پستمدرنیسم، که شاید بدترین جریان در تاریخ معماری باشد، رواج داشت. دیکتاتوری پینوشه ما را از شستوشوی مغزی با آخرین جنبش مهم تاریخ معماری نجات داد. از طریق بهره بردن از کتابها به منزلهٔ منابعمان، و نه مجلات، ما به جای مایکل گریوز و پیتر آیزنمن به آثار آلوارو سیزا نگاه کردیم، چون ما تحت فرمان رژیمی بودیم که اطلاعات در آن کنترل میشد. عجیب این که احتمالاً این تنها وجه مثبت رژیم توتالیتر حاکم در شیلی باشد.
{…} این وضعیت، به جای آن که نظارهگر اتفاقاتی باشیم که در نقاط دیگر دنیا در حال رخدادن بود، ما را به سمت تفکر راجع به خودمان و فرهنگمان هدایت کرد. در کشورهای جهان سوم همیشه این خطر بزرگ وجود دارد که به آنچه در جاهای دیگر اتفاق میافتد نگاه کنی و فکر کنی آنچه در جاهای دیگر میبینی بهتر است از آنچه به فرهنگ خودت تعلق دارد. ما مجبور شدیم که آنچه دم دستمان است را تحلیل کنیم که ثابت شد یک مزیت است: یک وضعیت زیانبار مبدل به یک نقطهٔ قوت شد. (در گفتوگو با Alessandra Orlandoni، منتشر شده در وبسایت The Plan، سال ۲۰۱۰)