معماری یک شیء تجاری نیست. اگر ما قبول کنیم که با معماری تجارت نکنیم و معماری را به خاطر رفاه جامعه انجام دهیم آنوقت میتوانیم معماری خوب به جامعه عرضه کنیم. ولی تا زمانی که به خاطر ثروت هنگفتی که برخی دارند و نمیدانند آن را چهکار کنند {و} تفکر ما این باشد که معماری بساز و بفروشی انجام دهیم وضعیت همین خواهد ماند.
بزرگترین خرج خانواده یا یک شخص ثروتمند در زندگی خریدن یک اتومبیل گرانقیمت نیست، بلکه ساختن یک بناست و اگر بخواهد از ساختن این بنا استفادهٔ اقتصادی کند، یعنی از ثروت خود در ساختمانسازی استفاده ببرد، آنوقت معماری از بین میرود. امروز برجسازی مد روز شده و تمام ثروتمندان میخواهند برج بسازند چرا که ساخت مدرسه یا بیمارستان بازده اقتصادی ندارد. ولی وقتی یک زمین کوچک را در بیست یا سی طبقه بالا میبرند، یعنی آن را بیست یا سیبرابر در ارتفاع تقسیم میکنند طبعاً استفادهٔ اقتصادی و بازده مالی بالایی دارد.
به این ترتیب مثلاً قیمت یک زمین یک هکتاری ده برابر شده و از هر هکتار زمین به اندازهٔ ده برابر استفاده میشود و اگر بیست طبقه باشد بیستبرابر استفاده دارد. خب تا وقتی تفکر این باشد معماری از بین میرود. معماری وقتی میتواند معماری یا فضای زندگی جامعه باشد که مسئلهٔ مالاندوزی را در آن در نظر نگیریم. (در گفتگو با اسماعیل آزادی، منتشر شده در کتاب «اندیشهٔ معماران معاصر ایران»، جلد اول، سال ۱۳۸۹)