دسته‌ها
دنیل لیبسکیند

دنیل لیبسکیند: هر کس در معماری خود به دنبال معنا باشد برای من یک معمار دیکانستراکتیویست است

هر بنایی را که پس از {ساختن} نخستین بنایم، یعنی موزهٔ یهود در برلین، پیش بردم -چه موزه‌های سان‌فرانسیسکو و دنور و درسدن، چه خانه‌ای در کنتیکت، یا مرکز هنرهای نمایشی در دوبلین، و یا مگی‌سنتر جدید در لندن- همین نوع گرایش را داشته که اجازه ندهم معماری خودش را منجمد کند و در خواب فرو رود، نگذارم که معماری صرفاً تبدیل به گونه‌ای از کار تجاری شود، این که فقط چیزی بسازم. چرا که من واقعاً علاقهٔ بسیار اندکی به صرفاً ساختن چیزها دارم.

ساختن چیزی که معنا دارد {مورد علاقهٔ من است} و شاید دیکانستراکتیویسم همین باشد؛ واقعاً همین است. دیکانستراکتیویسم معماری‌ای است که به دنبال معناست. این همان چیزی است که من فکر می‌کنم ما را به معنای فلسفی دیکانستراکشن در فلسفه یا ادبیات نزدیک می‌کند؛ همان دیکانستراکشنی که به دنبال آشکار کردن چیزی است که در جایی وجود دارد اما در هیچ‌کجا با چراغ‌های چشمک‌زن در پیش چشمان ما به آسانی قابل دست‌یابی نیست.

بنابراین، بله، من آن حرف آخر را خواهم گفت، برای من، در حالی که دارم در اینجا صحبت می‌کنم، {سخن آخر} این است که معماری در تکاپو برای معناست. و البته معنا می‌تواند گم شود، می‌تواند مبهم شود، می‌تواند فراموش شود، درست مثل حقیقت، زیبایی یا خیر. اما به نظر من جست‌وجو برای معنا آن چیزی است که مهارت معماری را به هنر تبدیل می‌کند. و فکر می‌کنم هر کس که {در معماری خود} به دنبال آن معنا باشد، برای من یک معمار دیکانستراکتیویست است. (در گفت‌وگو با Lizzie Crook، منتشر شده در وب‌سایت dezeen، سال ۲۰۲۲)

دسته‌ها
پیتر آیزنمن

پیتر آیزنمن: مدعی نیستم که معماری من بومی است، اما همیشه کارم را از زمینه آغاز می‌کنم

مشکلی که منِ پیتر آیزنمن دارم این است که مثل باقی معماران یک ایدهٔ مشخص و خاص ندارم. مثلاً ریچارد میر بناهایش را، فارغ از این که کجا دارد کار می‌کند، همیشه یکجور می‌سازد. اما کار من وابسته به زمینه است. مدعی نیستم که معماری من بومی است، اما همیشه کارم را زمینه آغاز می‌کنم. بنا بر این نمی‌توانم در سانتیاگو، برلین یا فینیکسِ آریزونا یکجور بنا طراحی کنم. من یک سبک مشخص ندارم. طرح‌های فرانک گری و مایکل گریوز همه یک‌شکل هستند، اما بناهای من یک‌شکل نیستند. {…}

وقتی در محل کار به وب‌سایتم نگاه می‌کنم با خودم فکر می‌کنم که آیا کسی می‌تواند {از آثارم} پیتر آیزنمن را شناسایی کند؟ مطمئن نیستم که بتواند. نمی‌خواهم ریاکاری کنم. متقاعد نشده‌ام که یک سبک خاص دارم. بگذارید اینطور بگویم: سبکی دارم که سبک نیست. {یا: سبک من سبک نداشتن است.} (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌گاه ArchDaily، سال ۲۰۱۶)

دسته‌ها
ایرج اعتصام

ایرج اعتصام: یکی از معضلات مهم ما توقف طرح‌های هر مسئول توسط مسئول بعدی است

معضل خیلی مهم {در ایران} این است که بسیاری از تصمیمات در بدنهٔ دولت با عوض‌شدن یک مدیر به‌راحتی عوض می‌شود. در حالی که در دیگر کشورها اگر طرحی تصویب شود، آن طرح با تغییر شهردار و مدیریت شهری، ملغی نمی‌شود. اما در ایران مثل آب‌خوردن این کار را می‌کنند؛ یعنی طرحی را که یک مسئول تا نقطه مشخصی ادامه می‌دهد، در صورت برکناری از مدیریت، مسئول بعدی آن را متوقف و طرح جدید جایگزین می‌کند و ضرورت اجرای یک طرح نیمه‌کاره را احساس نمی‌کند. این سیکل معیوب و ناقص است؛ در حالی که مدیریت‌های ما باید به قدری سازمان‌یافته باشد که طرح‌ها با تغییر یک معاونت یا مدیر کل عوض نشود. نمونهٔ بارز این رویه را در شهر برلین، پایتخت آلمان می‌توانیم ببینم که در آن حاشیه یک دیوار آن را به دو قسمت غربی و شرقی تقسیم می‌کرد و به یک محله فساد از لحاظ زندگی اجتماعی تبدیل شده بود. یکی از اساتید دانشگاه فنی برلین، اجرای طرح احیای این منطقه را بر عهده گرفت و درنهایت، با سیستمی هماهنگ، آن منطقه را به یکی از مناطق بسیار گران شهر تبدیل کرد که امروز بسیاری از شهروندان خواهان سکونت در آن هستند. اجرای این طرح 12 سال طول کشید و هر چهار سال شهردار و انجمن شهر عوض شد؛ اما خود طرح تغییر نکرد و در این مدت نحوهٔ‌ اجرای آن عوض نشد. (در گفتگو با نویسندهٔ وب‌گاه صما (صدای مهندسی ایران) در سال 1394)