از عکاسی بهرهکشی فراوانی شده و به قدر کافی توسط مردم با بصیرت و پختگی به کار برده نمیشود. {…} و عکاسان جوان به سمت موضوع حقوق شهروندی هجوم آوردهاند، سوژهای که به تازگی مد شده. و همچنین فقر. این موضوعی است که همه الان دارند از آن عکاسی میکنند و تا حد زیادی شبیه یک سبک جدید شده چون ریشهکن کردن فقر در دستور کار رئیس جمهوری قرار گرفته است. همه عکاسان جوان سراغ من میآیند و میپرسند شما الان چطور فقر را عکاسی میکنید؟ این رقتانگیز است.
این روزها تلاش خاصی لازم است که یک عکس توجه کامل را دریافت کند چون ما در هر ساعت بیداریمان با عکسها – چه خوب چه بد – بمباران شدهایم. {…} و در حال عبور به طور ناخودآگاه چشمانمان به عکسهایی گذرا میخورد که یک لحظه ظاهر میشود. من نمیدانم چرا چشم مثل زانو یا انگشتها پینه نمیبندد. ما داریم زبان تصویر را بد به کار میبریم و من به شما میگویم که {عکاسی} یک ابزار استثمار شده است. یک رسانه در حال توسعه نیست بلکه به کلی نابود شده است. (در گفتگو با Richard K. Doud در سال ۱۹۶۴منتشر شده توسط بنیاد هنر Smithsonian )
برچسب: بمباران
فکر کنم یکی از علتهایی که درس میدهم و ارتباطم را با دانشگاه حفظ میکنم این است که از خوشبینی جوانانه بهرهمند شوم. مردم میگویند چرا باید درس بدهی؟ چرا باید با این بچهها سر و کله بزنی؟ چرا نروی دنبال کار و کاسبی خودت را داشته باشی؟ موضوع این است که آدم پیر میشود و به مرور بدبین. خسته میشود. دست خود آدم نیست. گویا این عاقبت همهٔ یهودیهای لیبرال است. اما وقتی سر کلاسی در دانشگاه ییل میروید و مثلا یک مشت جوان بیستساله را میبینید، آنها پرانرژی و باهوش و با استعدادند و درباره آینده حرف میزنند. و میتوانید بگویید خب من آنجا بودم و حالا به من نگاه کنید. اگر من توانستهام به اینجا برسم پس آنها هم میتوانند. و حتی شاید آنها بهتر از من بتوانند. این را در ذهنتان ضربدر صدها و هزاران و میلیونها جوان مانند اینها بکنید. [میخندد]
شما باید حس کنید که جهان دارد رو به جلو میرود. این یک روش مقابله با بدبینی است. جلوی شما را میگیرد. خدای من، وقتی ما به سن آنها بودیم، با بمب، هیتلر و بیماری فلج اطفال سر و کله میزدیم. تحولات سیاسی وحشتناک و ضدیهود ما را تهدید میکرد. این کوتهفکری است که فکر کنیم آنها با مشکلات مشابه دست و پنجه نرم نخواهند کرد، چرا که آنها هم مشکل خواهند داشت. بنا بر این تدریس شما را به این نوع خوشبینی متصل میکند. همچنین من کاری کردم که بسیاری از آدمهای همسن من دارند این روزها انجام میدهند: زندگی دیگری تشکیل دادم، همسر جدید و بچههای کوچک. من نمیتوانم آنها را ببینم و حس نکنم که آیندهای آن بیرون در انتظار آنهاست. شما باید خوشبین باشید. من هنوز هم دچار این شکها و تناقضات هستم اما حداقل به آینده باور دارم. (در گفتگو با Ross Miller منتشر شده در مجله Interview در سال 2012)
من در شهری بمبارانشده متولد شدم که کاملا نابود شده بود و هفت سال نخست حیاتم را آنجا بودم، و میتوانم بگویم که احساسات متفاوتی راجع به آن دارم. بله، من فکر میکنم که شما از {زندگی در شهر مملو از} زیبایی و تناسب سود خواهید برد، اما همچنین فکر میکنم که زیبایی و تناسب ممکن است به شما نوعی حس کاذب امنیت وجودی القا کند. بنا بر این شاید لازم است در هر زندگی مخلوطی از تشویش، بیاعتقادی، عدم امنیت و خلاقیت وجود داشته باشد. فکر میکنم این حوزهها کاملا به یکدیگر نزدیک هستند و به نظرم خاطرجمع بودن راجع به محیط خود و داشتن محیطی که موقعیت را کاملا امن نشان دهد احتمالا در آخر نعمت بزرگی نخواهد بود. (در گفتگو با Vladimir Pozner منتشر شده در وبگاه STRELKA، سال 2018)