وقتی من و لیجیا در اروپا بودیم هدفمان این بود که بعضی از معروفترین شاهکارهای لوکوربوزیه، میس فن درروهه و دیگر مدرنیستهای مشهور را ببینیم. اما آنچه مرا بیشتر تحت تأثیر قرار داد نه بناهای منفرد که ویژگی بافت شهری بود. من فهمیدم که ساختن یک شهر خوشطرح معنادارتر از ساختن یک یا حتی چندین بنای منفرد است. این که بنایی خوب در جایی باشد که فقط میتوان به آن نگاه کرد کمک چندانی به بیشتر مردم نمیکند. شهری که به همهٔ جوانب آن فکر نشده باشد، مکانی قابل سکونت نخواهد بود.
اگر شما به شهرهای سنتی چین نگاه کنید، {میبینید} که در مقیاسی انسانی طراحی میشدند. میشد در آنها قدم زد. اما دیگر اینطور نیست. زادگاه من، پکن، شهری زمخت برای زندگی است. بلوکهای شهری مرسوم در آن بسیار عظیم است؛ تقریباً پانصد متر در پانصد متر. خیابانها بیش از اندازه عریض است؛ عبور کردن از آنها سخت و خطرناک است. تعداد بیش از اندازهای خودرو وجود دارد، خرید کردن آسان نیست. پس برای شهری که طراحی شده، مهمتر این است که خود شهر درست طراحی شده باشد تا ساختمانهای منفرد آن. اما این کاری بسیار پیچیده است و هیچ فردی به تنهایی از پس آن برنمیآید. برای همین است که سیاستهای شهری از طراحی آن مهمتر است.
و به همین خاطر است که وقتی برای طراحی نه فقط یک ساختمان بلکه یک پردیس صنعتی به من مراجعه شد یکراست بر این تمرکز کردیم که چگونه فضاهای میان ساختمانها را سازماندهی کنیم. معروف است که میس گفته: «آنگاه که دو آجر را با دقت کنار هم قرار دهید معماری آغاز میشود». من فکر میکنم آنگاه که دو بنا را با دقت کنار هم قرار دهید شهر آغاز میشود. من حقیقتاً به این اعتقاد دارم. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت مجلهٔ AZURE، سال ۲۰۲۲)