دسته‌ها
خسرو خورشیدی

خسرو خورشیدی: تئاتر شهر دارای معماری زیبایی است ولی تئاتری نیست

یک چیزی در ایران به مرور بدتر شد این بود که محاسن یک چیز را نگویند و فقط معایب را بگویند. من فکر می‌کنم که تئاتر شهر دارای معماری زیبایی است ولی تئاتری نیست. آن زمانی که داشتند تئاتر شهر را می‌ساختند که البته ساخت آن از سال چهل و هفت شروع شد، با باغ آلبالو در سال پنجاه و یک افتتاح شد، هرگز از یک طراح صحنه جهت این صحنه‌ها استفاده نشد. شما باور بفرمایید که تئاتر شهر انگشت کوچک تئاتر سعدی نمی‌شد، منظورم از نظر تکنیک صحنه، ابعاد و جایی خاص برای دکور ساختن است. در آن زمان چرا از این آدم کمک نگرفتند؟ اگر این آدم نبود چرا از کسانی که سال ها در اپرا و تئاتر دنیا رفتند و دیدند استفاده نشد؟ معمار آن چرا یک در برای ورود و خروج نگذاشته است؟ در کوچک ترین سالن‌های تئاتر اروپا و امریکا اگر در خروجی با علامت اگزیت وجود نداشته باشد اصلاً اجازهٔ افتتاح آن را نمی‌دهند. شما از یک در وارد می‌شوید و از یک در هم باید خارج شوید.

معمار این بنا آن را مانند پانتئون گرد ساخته است. این گرد بودن تا کی می‌خواهد کاربرد داشته باشد. شاید شما که طراح هستید وقتی کار من را می‌بینید متوجه شوید که من چقدر زحمت کشیده‌ام که تماشاگر بتواند دو طرف صحنه را ببینید. (در گفت‌وگو با پیام فروتن، منتشر شده در نشریهٔ نمایش، ش ۱۰۱ و ۱۰۲، سال ۱۳۸۶)

دسته‌ها
فریدا اسکوبدو

فریدا اسکوبدو: معماری آنقدر پیچیده است که فقط می‌توان آن را به منزلهٔ تسلسلی از لحظه‌ها فهمید

برای بیشتر ما معماران مکزیکی {لوییس} باراگان مرجع و منبع الهامی قدرتمند است. نه فقط به این خاطر که آثار او را در مدرسهٔ معماری مطالعه کرده‌ایم، بلکه چون او قادر بود بسیاری از جنبه‌های معماری مکزیک را {در آثارش} متراکم کند.

باراگان معمارِ تجربهٔ فضایی است. اگر به خانه و دفتر کارش در مکزیکوسیتی نگاه کنید -که هر دو برای بازدید عموم در دسترس است- خواهید دید که چگونه او همواره در کار جرح و تعدیل فضاها بوده، {از طریق} تلاش برای تغییر عمق یک پنجره یا ارتفاع یک دیوار. او به خلق خیالات جذاب برای تقویت برخی از اداراکات همچون ضخامت یک دیوار یا چگونگی ادغام فضای داخلی با باغچه مشغول بود.

او استاد خلق فضاهای تئاتری به واسطهٔ سلسله‌ای از تجربه‌ها بود. این نوع نگاه به معماری بسیار متفاوت است با رویکرد بسیاری از معماران به معماری؛ {یعنی رویکردِ معماری} به منزلهٔ یک ابژه. به نظر من معماری آنقدر پیچیده است که فقط می‌توان آن را به منزلهٔ تسلسلی از لحظه‌ها فهمید. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky ، منتشر شده در وب‌سایت مجلهٔ AZURE، سال ۲۰۲۲)

دسته‌ها
کامران دیبا

کامران دیبا: ساختار فیزیکی و مسائل کالبدی یک کشور را می‌توان در مدت کوتاهی عوض کرد، اما تغییر اندیشهٔ مردم در زمان کوتاه ممکن نیست

دوره‌ای که داریم حرفشو می‌زنيم {دورهٔ جمع‌آوری آثار هنری موزهٔ هنرهای معاصر تهران}، دوره‌ایه که به حق معروف شده به دورهٔ پترودلار {=دلار نفتی}، دورهٔ مهمیه، سرنوشت‌سازه. توی این دوره، مملکت از نظر فیزیکی و از نظر مادی خیلی ترقی کرد، ولی مسأله اینه که این‌ها با ترقی نهادهایی که در اون جامعه هست هماهنگ نبود. روی این اصل، ایجاد یک شکاف‌ها و نارسایی‌هایی کرد که مثال بارزش فسادهایی بود که به وجود آورد، حیف و میل‌هایی که شد، چون نهادی که بتونه به طور صحیح اینو کنترل کنه نبود.

در ضمن فکر می‌کنم ترقی مادی باید توأم با ترقی معنوی باشه، به عنوان مثال خود آدم رو بگیریم: آدم همین طور که بدنش رشد می‌کنه، پنجاه سانت می‌شه یک متر و هفتاد، مغزشم با همین هیکل در حال رشده. اگه یک دفعه مغز بچه بره در هیکل یک آدم صد و هشتاد سانتی، می‌تونه موجود خطرناکی بشه. ایران هم این طوری شد که یک عدم هماهنگی پیش اومد بین اون نهادها و اون فرهنگ ترقی، برای این که همراه ترقی، یک فرهنگ اجتماعی ترقی هم هست که مردم جای خودشونو می‌شناسن، یک مقدار آگاهی‌های دمکراتیک دارن، یک مقدار احترام به حقوق همدیگه و حقوق بشر و موقعیت زن در جامعه مطرح می‌شه، چیزی که در اروپا بعد از صنعتی شدن اتفاق افتاد و توی ایران فرصت پیدا نکرد. برای این که شما می‌تونید مسایل کالبدی و ساختار فیزیکی رو در مدت کوتاهی عوض کنید ولی فکر مردم رو نمی‌شه در این فاصلهٔ کوتاه عوض کرد، زمان می‌خواد.

تو می تونی یک تئاتر بنا کنی، یک ساختمان خیلی گنده، نهایت در عرض سه سال، ولی تا این ساختمان تئاتر بشه، باید فرهنگی باشه که بازیگر تربیت بکنی، صحنه‌ساز تربیت بکنی، نمایشنامه‌هایی در دسترس داشته باشی که وزین باشن، کارگردان لازم داری و بعد هم تماشاچی لازم داری که بفهمه، وجودش به مجموعه مفهوم بده. (در گفت‌وگو با رضا دانشور، منتشر شده در کتاب «باغی میان دو خیابان» در سال ۲۰۱۰)

دسته‌ها
سرگی چوبان

سرگی چوبان: شهر همچون نمایشی در تئاتر است که بناها در آن نقش بازی می‌کنند. نباید همهٔ بناها بازیگر نقش اصلی باشند

من بسیار سفر می‌روم و وقت فراوانی را صرف ترسیم {کروکی} می‌کنم. من به وضعیت‌های میزانسن سنتی در شهرهای تاریخی، جزئیات ساختمان‌های منفرد، و تضادی که موقع هم‌پوشانی لایه‌های تاریخی و معاصر شهر رخ می‌دهد علاقه‌مندم. این ترسیم‌ها به شکلی طبیعی به طرح‌های من وارد می‌شود.

برای من شهر همچون یک نمایش در تئاتر است و بناهای من نقش‌های مختلفی در آن بازی می‌کنند. {در این نمایشنامه} بناهای معمولی‌ای هست و همچنین بناهای خیلی خاصی که نقش اصلی را ایفا می‌کنند. معماران باید به خوبی بلد باشند که چگونه بناهای معمولی طراحی کنند. {در شهر} باید سلسله‌مراتبی از نقش‌ها وجود داشته باشد. نباید نقش همهٔ بناها نقش اصلی باشد. (در گفت‌وگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت archdaily، سال ۲۰۱۶)

دسته‌ها
مرتضی ممیز

مرتضی ممیز: من طرف‌دار آن گروه از هنرمندانی هستم که مانند بولدوزر عمل می‌کنند

من طرف‌دار آن گروه از هنرمندانی هستم که مانند بولدوزر عمل می‌کنند. همه‌چیز را با کار و فشار زیاد از پیش پای خود بر می‌دارند و سلیقه‌ساز می‌شوند. می‌دانید که این عده از هنرمندان چقدر در تاریخ هنر حضور مؤثری دارند. انسان‌ها به دو شکل عمل می‌کنند؛ یک عمل طبیعی و روزمره. در نتیجه وقتی از آنها می‌پرسید که چطور عمل می‌کنید و چطور زندگی می‌کنید، آن‌ها کمی جا می‌خورند و نمی‌دانند چه بگویند. چون به نظر آنها کار مهمی انجام نشده که مستحق چنین سؤالی باشند. آنها به طور طبیعی زندگی کرده‌اند، کار کرده‌اند، تولید کرده‌اند، تولید مثل کرده‌اند، بعد همه‌چیز هم سر جای خودش بوده است. چون در آن‌ها یک خط مستقیم بدون گره و پیچ و خم وجود داشته که درونشان را با بیرون پیوند داده است. در واقع همۀ مردم دنیا می‌خواهند چنین حساب و کتاب روشنی با خودشان و با همه داشته باشند و اگر ندارند جزو آن دستهٔ دوم به حساب می‌آیند که ذهن و انرژی گران‌بهای خودشان را به جای عمل کردن و بولدوزر شدن، صرف محاسبات و نازک‌بینی‌های فراوان می‌کنند که مستقیم‌ترین راه را پیدا کنند و بالاخره عمرشان را تلف می‌کنند و راه هم به جایی نمی‌برند.

آدم در زندگی دو چیز دارد: یکی زاویهٔ دید یعنی شیوهٔ فکر کردن و دیگری هدف، که آن را بر اساس آن اولی انتخاب می‌کند. حرفهٔ آدم یکی از وسایل کوشش در میان این دو چیز است. تاکنون هم با چنگ و دندان و مبارزهٔ فراوان کوشیده‌ام حرفه‌ام را که مهجور و گمنام بوده، مطرح و معرفی کنم. در واقع دارم دربارهٔ این حرفه که همیشه لگدمال شده است، احقاق حق می‌کنم. امروز شما متوجه شده‌اید که کار گرافیک چیزی در مقابل نویسندگی، چاپ، نقاشی، معماری، سینما، تئاتر و غیره کم ندارد. مطلقاً چیزی کم ندارد. بلکه به خاطر ماهیت دسته جمعی کار کردنش و مسئولیتی که در مقابل فرهنگ روزمرهٔ جامعه به عهده دارد کاری است بسیار خطير و مؤثر. (در گفت‌وگو با ساعد مشکی، منتشر شده در نشریهٔ نشان، ش ۱۰، سال ۱۳۸۵، به نقل از وب‌سایت شخصی ساعد مشکی)

دسته‌ها
کریستیان دپورتزآمپارک

کریستیان دوپورتزامپارک: هیچ‌کس جز یک معمار می‌تواند مشکلات شهر معاصر را حل کند

در سال ۱۹۶۶ یک سال را در نیویورک به سر بردم. آنجا درگیر زندگی هنرمندانه، از جمله اشتغال به نقاشی، موسیقی، تئاتر، مطالعه بودم و به این می‌اندیشیدم که نقاش یا نویسنده شوم. آن موقع می‌خواستم بسیاری از امکانات و احتمالات را بسنجم و تجربه کنم. قرار بود در یک دفتر معماری کار کنم، پل رودولف و ادوارد لارابی بارنز را ببینم، اما در عوض کار کردن در مقام متصدی یک میخانه در خیابان پنجاه و هفتم را انتخاب کردم، چرا که می‌توانستم پول بیشتری نسبت به یک نقشه‌کش در دفتر معماری دربیاورم و از دیدن افراد و بودن در شهر لذت ببرم. دیگر از این که بخواهم معمار شوم دست کشیده بودم، اما علاقه به معماری در من به‌خاطر علاقه به سیاست و جامعه‌شناسی، و دلواپسی‌ام برای مردمی که در محله‌های شلوغ و آپارتمان‌های ترسناکشان زندگی شادی نداشتند دوباره شعله‌ور شد و {از آن زمان تا امروز} هیچ‌گاه از درک فضا به مثابه یک واسطهٔ هنری دست نکشیدم. من فهمیدم که هیچ‌کس جز یک معمار نمی‌تواند مشکلات شهر معاصر را حل کند. (در گفتگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وب‌سایت ArchDaily، سال 2017)

دسته‌ها
ایرج کلانتری

ایرج کلانتری: در جامعهٔ امروز سطح سلیقهٔ عمومی پایین است و مردم ترجیحات زیبایی‌شناسانه ندارند

جمعیت کثیری در متن و حاشیه شهر تهران زندگی می‌کند و این جمعیت حتی خبری از ارتباط و اتصال خودش با فضای موجودی که در آن زندگی می‌کند، هم ندارد. یعنی نمی‌داند از کانال ترافیک و یا پیاده‌رو چطوری گذر کند. رفتار و آداب شهرنشینی را نمی‌داند. من طی سال‌ها به تدریج متوجه شدم که آداب فضای شهری چیست. متوجه شدم که در شهر پا برهنه نمی‌توانم بدوم یا نمی‌توانم در پیاده‌رو، توپ فوتبال شوت کنم ولی الان این اتفاق به طور ناگهانی رخ می‌دهد. بنابراین یک طرف قضیه این است که به میزان فارغ‌التحصیلانی که وجود دارد، موقعیت شغلی و کاری نیست و طرف دیگر قضیه هم به کار نظری و تجربی معمارها برمی‌گردد که الان به نسبت گذشته کمتر شده است. من در جوانی متقاضی و سفارش‌دهنده بالقوه برای کار داشتم که این دلایل مختلفی داشت؛ از جمله این‌که من توأمان هم کار حرفه‌ای و تجربی انجام می‌دادم و هم به کلاس تاریخ و هنر می‌رفتم و به دانشم اضافه می‌کردم. الان کارگاه معماری وجود ندارد که فارغ‌التحصیلان معماری در آن تجربه کسب کنند و با مهارت‌های فنی معماران باتجربه آشنا شوند. به همه بحث‌ها این را هم اضافه کنید که ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که سلیقه و ذائقه عمومی پایین است و مردم ترجیحات زیبایی‌شناسانه و کیفی ندارند. الان در تهران به یک‌باره موضوع تئاتر، سینما، کنسرت، سمینار و نمایشگاه داغ شده و تعداد مراکز فرهنگی، افزایش پیدا می‌کند که امیدوارم این کار خودش را بکند و روی سطح سلیقه و ترجیحات زیباشناسانه جامعه تأثیر بگذارد. (در گفتگو با سمیه باقری نویسندهٔ وب‌گاه هنرآنلاین، سال 1397)