به نظر من معماری قدرت تأثیر گذاشتن بر زندگی دیگران را دارد. من این را بسیار جدی میگیرم. پس اگر معماری این قدرت را دارد، چرا از آن استفاده نکنیم؟ من همیشه دربارهٔ این که چرا {در حال حاضر} معماران به جامعه مربوط نیستند فکر میکنم، حداقل در جامعهٔ ما معماران حقیقتاً ارتباطی با جامعه ندارند. اگر از یک نفر در خیابان بپرسید که کار معمار چیست، ممکن است بگوید درست کردن مشکل لولهکشی در دستشویی ما یا انتخاب رنگ خانهها. من این پاسخها را قبلاً شنیدهام.
به طور کلی نقش ما معماران در جامعه مطرح است، چون این گونه است که جامعه قادر است خودش را به روشی عمومی نمایش بدهد، به وسیلهٔ بازنمایی تاریخ یک دوره از طریق معماری. اما اگر با افراد جامعه صحبت کنید، نمیدانند که چرا معماران مستقیماً به زندگیشان ربط دارند. فکر میکنم این ناآگاهی به این خاطر است که ما معماران در درک این که قادریم دومین نیاز حیاتی بشر را تأمین کنیم -که فضایی برای زیستن است- شکست خوردهایم.
اولین نیاز حیاتیای که ما داریم سلامتیمان است. اما دومین نیاز حیاتی ما این است که سرپناهی داشته باشیم. ما حیوان نیستیم که بتوانیم در محیط وحشی زندگی کنیم، در آن دوام نخواهیم آورد. ما، در مقام نوع بشر، اثبات کردهایم که غارها برای ما کافی نیستند. ما به فضایی احتیاج داریم که نه تنها سرپناه ماست، بلکه رخصت {زیستن} میدهد و زندگی ما را ملهم میکند. این همان چیزی است که معماری باید باشد، اما من فکر میکنم آن را فراموش کردهایم. (در گفتوگو با Amy Frearson، منتشر شده در وبسایت dezeen، سال ۲۰۱۹)