دسته‌ها
سید محمد بهشتی

سید محمد بهشتی: مشکلات امروز ایران ناشی از این است که ما احساس نیاز نمی‌کنیم به آنکه اهل ایران باشیم

یکی از مفروضات اساسی باستان‌شناسان این است که هرچه از زیر خاک بیرون می‌آید حتما بنا به منطقی در آن لایه جای گرفته؛ یعنی تصادف یا حیله در کار نبوده و عده‌ای در هزاره‌های کهن ماموریت نداشته‌اند برای انحراف باستان‌شناسان آن قطعه را جاساز کنند. اما رفتار معاصر ما با سرزمینمان به ترتیبی است که حتما باستان‌شناسان آینده را نسبت به این فرض بنیادین مشکوک می‌کند. چنانکه اگر هزار سال دیگر در دشت کویر و لوت حفاری کنند، با مشاهده کارخانه‌های متعدد فولادسازی در این منطقه بسیار خشک یا حدس می‌زنند که افرادی مرموز آنها را دست انداخته‌اند و یا یقین می‌آورند که احتمالا شایعه وجود دریا در مرکز ایران حقیقت داشته؛ والا کدام جاهلی بدون وجود منابع عظیم آب اقدام به تاسیس فولادسازی در صحرا می‌کند؟

اما این تنها مشکل امروز ما و باستان‌شناسان آینده نیست: فرونشست زمین، مدیریت آب‌های شیرین، آلودگی هوا، خانواده، سیاست، اخلاق، سلامت، صادرات، مصرف، تولید و غیره امواج پی در پی بحران ظهور کرده است و آتیه هراسناک و وخیمی را پیش‌روی ما می‌نهد. آیا این بحران‌ها فارغ از اراده و فعل ما حاصل شده یا حاصل رفتار و کردار ماست؟ چگونه است که طی صد سال گذشته همه با نیت خیر کوشیده‌اند ایران را توسعه دهند اما در عمل خلاف طبع آن رفتار کرده‌اند؟

مسئله با سئوال هم ریشه است و نباید آنرا با مشکل یکی پنداشت. ممکن است در جامعه هزاران مشکل وجود داشته باشد اما معمولا منشا اکثر آنها یک مسئله است. وقتی از مسئله صحبت می‌کنیم از اصلی‌ترین پرسشمان سخن می‌گوییم؛ پرسشی که چون پاسخ فراخور بدان داده نشده، هزاران مشکل پدید آورده است. {…}

وقتی شناخت نسبت به سرزمین و اهل آن را بی‌اهمیت بیانگاریم، گویی از عقل خود در تاریکی استفاده می‌کنیم. معمولا حتی اقدامات بسیار معقول و مدبرانه وقتی در تاریکی انجام می‌شود، عواقب غیرقابل پیش‌بینی و در نتیجه بسیار وخیم برجای می‌گذارند. اما ماهیت ایران اصولا طوری است که امکان ارتکاب خطا در آن بسیار کم است؛ چه رسد به آزمون و خطاهای بزرگ که بسیار خطرناک و مهلکند. هزاران مشکل ایران ناشی از این مسئله ساده اما بغرنج است که ما اصلا احساس نیاز نمی‌کنیم به آنکه اهل ایران باشیم. (در مقالهٔ «ایران امروز یک مسئله دارد نه هزاران مشکل» در روزنامهٔ اعتماد، سال ۱۳۹۸)

دسته‌ها
مایکل گریوز

مایکل گریوز: ما امریکایی‌ها فقط جنبهٔ زیبایی‌شناسانهٔ مدرنیسم را از اروپا اخذ کردیم

در دهه‌های بیست و سی قرن بیستم، مدرنیسم اروپایی به امریکا راه پیدا کرد و در آن زمان نمایش بزرگی در موزهٔ هنر مدرن برقرار بود که {ما امریکایی‌ها} به نوعی آن را جذب کردیم و معماری مدرن در امریکا نیز از همان موقع به بعد شروع شد. اما مدرنیسم ما نوع خاصی از مدرنیسم بود. وقتی معماری مدرن در اروپا متولد شد، ریشه در خانه‌های پیش‌ساخته، هفته‌های کاری کوتاه‌تر و مشارکت اجتماعی داشت، در چیزهایی که اصلاً ربطی به زیبایی‌شناسی نداشتند. اما ما در امریکا فقط جنبهٔ زیبایی‌شناسانهٔ مدرنیسم را اخذ کردیم. ما شروع کردیم به خلق فضاها به جای اتاق‌ها. و در این کار زیاده‌روی کردیم، مثلاُ سراغ درهای شیشه‌ای رفتیم، و نهایتاً نتیجه این شد که حریم خصوصی از بین رفت.

راه حل این است که هر دو را داشته باشیم. این که اتاق‌هایی خلق کنیم که به اندازهٔ کافی بزرگ باشند تا احساس گشودگی و مشارکت، بسته به این که چگونه دلتان بخواهد با فضای بیرون مشارکت کنید، ایجاد کند. و این که اتاق‌هایی بسازیم که بتوانید در آنها بخوابید و پرده یا کرکره را ببندید تا اتاقی تاریک در اختیار داشته باشید و {و با داشتن چنین اتاقی} در فضایی که آتریومی به ارتفاع دوطبقه و اتاقی شیشه‌ای دارد به خواب نخواهید رفت. این همان زبانی است که من از آن صحبت می‌کنیم. اجزایی تکراری در بناها و خانه‌ها وجود دارد که اندیشیدن به آنها همیشه جذاب است. (در گفتگو با Amy Rose Dobson، منتشر شده در وب‌گاه Curbed، سال ۲۰۱۲)

دسته‌ها
بریت اندرسن

بریت اندرسن: ایجاد همزیستی میان وضعیت‌های متضاد نوعی تکاپوی معمارانه است

به نظر می‌رسد در معماری امکاناتی واقعی برای بیان همزیستی وضعیت‌های متضاد وجود داشته باشد. ما می‌دانیم انسان در مواجهه با افراط و تفریط به دنبال تعادل است. مثلاً وقتی تلخی زیادی را چشیده‌ایم دلمان شیرینی می‌خواهد و برعکس. این مقایسه می‌تواند به تجربه ما در محیط هم تعمیم داده شود، اینکه وقتی زیادی در تاریکی مانده‌ایم به دنبال نور می‌گردیم و یا وقتی هوا خیلی گرم است دنبال سایه خنک هستیم. به طور مشابه در معماری هم در مواجهه با اتاق‌های بسیار وسیع و باز در مقایسه با فضاهای داخلی محدود به دنبال فضای محصور دنج می‌گردیم. مدرنیسم برای پیوستگی فضای داخل و خارج جنگید تا از سنت‌های رایج گذشته رهایی یابد. در افراطی‌ترین حالت، می‌توان گفت مدرنیسم فضای داخل را به دور انداخت و هنر ساختن «دنیای داخلی» را از دست داد زیرا که معماری مدرن دیگر به فضای تعریف‌شده داخل هیچ احتیاجی نداشت. و در عین حال، پدید آوردن یک فضای داخلی تعریف شده، «دنیای داخلی»، ما را با پرسش‌های مهمی در مورد سرپناه روبرو می‌کند. همچنین راه‌های جدیدی را برای درک روابط با نسخه بدل و متضاد آن، اتاق، که به جهان بیرون گشوده می‌شود، به وجود می‌آورد. ایجاد چنین رابطه‌ای – همزیستی میان وضعیت‌های متضاد – نوعی تکاپوی معمارانه است. (در گفتگو با Einar Bjarki Malmquist منتشر شده در وبگاه Architecture Norway در سال2011)