پیشرفت در دنیای هنر امروز بر مبنای رقابت و همکاری درست است. هر کسی سعی میکند که کارش از دیگران بهتر و موفقتر باشد. در معماری نیز این اصل مسلم است. هنگامی سطح معماری مملکت ما پیش خواهد رفت که برای انجام کارها مهندسهای متعددی وجود داشته باشد و رقابت و همکاری صحیح بهوجود بیاید. بدین نظر ما سعی خواهیم کرد که اولیای امور را وادار کنیم که معماری را از انحصار عدهٔ معدود در بیاورند، یعنی به یک مهندس (هر قدر هم که مسن و با تجربه باشد) بیشتر از حدی که در توان اوست سفارش داده نشود و در عوض به جوانان هم به اندازهٔ استعداد خودشان کار داده شود تا بتوانند با تجربهداران و بزرگان روی اصول درست رقابت کنند. برای عملی ساختن این فکر باید مرجعی ایجاد کرد که محصل را پس از اتمام دورهٔ دانشکده همراهی کند و کار برایش تهیه کند. چنین روشی پس از ده یا پانزده سال نتیجهٔ مطلوبی خواهد بخشید. (در گفتگو با فرخ غفاری، منتشر شده در مجلهٔ آرش، ش ۵، سال ۱۳۴۱)
برچسب: تخصصهای ساختمانی
تخصصهای ساختمانی: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع تخصصهای ساختمانی قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
معمار در جامعهٔ ما وسیلهای شده است که بایستی امیال کارفرما را پیاده کند. این اساسیترین مشکل این حرفه شده است. صرف نظر از بخش خصوصی که سرشار از مشکلات اینچنینی است، در بخش دولتی نیز تمام ارزشهای تخصصی کار متأثر از جنبههای اقتصادی است که وقتی این مشکل با بیصلاحیتی مدیریتها توأم گردد طرح از زمان طراحی تا زمان اجرای آن به درازا کشیده میشود.
من به عنوان نمایندهای از شرکت مهندسان مشاور، از اول انقلاب تا کنون حدود هشتاد طرح مصوب عمرانی بزرگ کشور را تهیه کردهام. از این تعداد شاید ده طرح آن به مناقصه رفته در حالی که تنها سه مورد آن به مرحلهٔ اجرا رسیده است و تازه هیچیک به مرحلهٔ کامل بهرهبرداری نرسیده است. توجه کنید چقدر این پروسه طولانی و کند است. طبیعتاً هیچگاه معمار در جامعه جایگاه پیدا نمیکند و جامعه حضور او را که با نمود عینی همین طرحها توأم است، احساس نمیکند. (در میزگردی با حضور بهنام ذکایی و احمد گشایشی، منتشر شده در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش ۲۸ و ۲۹، سال ۱۳۷۳)
معماری معاصر ایران متأثر از تلاش دو گروه به حرکت خود ادامه میدهد: نخست گروهی که صرف نظر از اختلاف دیدگاهها دغدغهٔ معماری دارد و تلاش میکند افقهای جدید را پیدا کند. {…} گروه دوم که دغدغهاش تولید است، گروهی است که شاید ادعایی هم برای معماری نداشته باشد ولی به سرعت تشخیص میدهد کجا به ساخت و ساز نیاز دارد و به سرعت دست به کار میشود گروهی که آنچنان از اکثریت برخوردار است که حجم تولیداتش ما را متقاعد میکند که بپذیریم شهرها و ساختمانهای ما را گروه دوم ساختهاند و خواهند ساخت. {…}
یکی از مواردی که در سالهای اخیر دربارهٔ آن بسیار صحبت شده بحران هویت است. حال مسئلهٔ اصلی اینجاست که مسئلهٔ هویت در معماری ایران خود بحران جدیدی ایجاد کرده است که شاید بتوان آن را بحران «بحران هویت» نامید. هرچند گروه اقلیت بخشی از تلاش خود را معطوف به مسئله هویت کرده است {…} اما حل این بحران همان طور که از به وجود آمدنش پیداست به تمرکز و توجه زیادی نیاز دارد.
در خارج از این حصارهای تئوریک، شهرهای ما ظرف مدت کوتاهی تغییر شکل میدهد و سیمای آن دگرگون میشود، چراکه گروه اکثریت علاقهای به بحث های تئوریک ندارد بلکه علاقهمند تولید است و این نیاز جامعه است و اینجاست که به نظر میرسد بحران نظام معماری ما در ناتوانی هدایت گروه تولیدکننده است.
گروهی که انتظار دستیابی به هویت از آنان حداقل در شرایط کنونی منطقی نیست اما میتوان از آنها انتظار داشت که ساختمانهای بهتری بسازند و اینجاست که متوجه غفلتی میشویم که در وضع قوانین ساخت و ساز شده است، قوانینی که امروزه به سکویی برای پرش خلافکاران تبدیل شده است و هیچ نظارتی بر نتیجهٔ کار ندارد. قوانینی که نه بضاعت تولیدکنندگان را در نظر میگیرد و نه محصول آنها را. این معماری از نداشتن برنامه و الگو برای پیشرفت رنج میبرد. از نداشتن منظر پیادهرو، از نداشتن ضوابط سازنده و از نداشتن یک سیمانکار خوب و معماری معاصر ایران اگر بتواند خوب ساختمان بسازد بخشی از هویت خود را بازیافته است. (در مقالهای با عنوان «گسستهای پیدرپی»، منتشر شده در مجلهٔ معماری و شهرسازی، ش ۸۴، سال ۱۳۸۵)
{نقش} معمار بسیار جذاب است، زیرا معمار فرمانده است، یعنی معمار کسی است که همهٔ دستاندرکاران {ساخت یک بنا} را فرماندهی میکند. همچنین معمار {همچون} آهنگساز و رهبر ارکستر است. او نمیتواند تکتک آلات موسیقی را بنوازد، اما باید احساس هر بخش از ارکستر را فهم و مجسم کند. معمار دانش زیادی دارد، اما متخصص نیست. مخصوصا با وجود رایانه و فنآوری، دانشی که یک معمار باید حفظ کند مدام بیشتر میشود. اما زیباترین جنبهٔ معماری این است که نهتنها معمار رهبر ارکستر است، که او آهنگساز آن نیز هست. در مقام آهنگساز، معمار حسی از خلاقیت به هر بنا میبخشد. (در گفتگوی منتشر شده در وبگاه Archdaily در سال 2012)
حق نداریم وقتی دربارهٔ باغ ایرانی صحبت میکنیم نسبت به مباحث فنی دیگری که در زیرردهٔ باغ وجود دارند بیتفاوت بمانیم. اینها را به عنوان یک بخش باید جدی بگیریم. زیرا که اگر اینها نباشند باغی وجود نخواهد داشت. شرط عقل است که از تخصصهای میانی که در مجموع باغ را شکل میدهند نیز باید یاد کرد مثل باغدار، باغبان، مقنی و… . امروزه قلمرو باغ در گیاهشناسی و زیستشناسی قابل مطالعه هستند. {…} زیبایی قضیه در این است که ایرانیهایی که باغ را شکل دادهاند تفاهم معنوی داشتهاند که زیباترین وجه شکلدهنده به باغ است. در میان آنها، آخر سر کسی که مسئولیت طراحی باغ را به عهده داشته ـ حالا میخواهید اسمش را معمار بگذارید ـ او رنگ درختها، دیگرپذیری آنها، حمایت آنها از یکدیگر را به اندازههای متفاوت حساب کرده است. برای این کار بالاخره یک نفر لازم است، او میتواند معمار نباشد. {…}
همه میدانند که از لحظهای که آن گروه از آدمها که بر اساس تفاهمی بین حرفهها و رشتههایشان وجود داشت باغ را شکل دادند، آن باغ متعلق به خود آنها نبوده است. باغ متعلق به همه است، نه به شخص. ظاهرا باغ را یک نسل به وجود میآورده ولی همان باغ متعلق به نسل بعد است. حالا اگر بخواهیم از این نگاه به اسطوره برویم میتوانیم. ایرانیان شاید اولین قومی بودند که دانستند که فقط بخش اندکی از عمر زندگی روی زمین از آن آنهاست. (در گفتگو با فرامرز طالبی نویسندهٔ مجلهٔ موزهها، ش 41، زمستان سال 1383)
به نظر من معماری یکی از مفیدترین حرفهها برای جامعه است. چند حرفه سراغ دارید که بتواند سازه و ترکیبی از فضاها را به یکدیگر پیوند بزند و در حالی که با متخصصانی از حوزههای مختلف کار میکند یک اثر معماری خلق کند؟ این مهارتها معماران را به ساختمانسازی محدود نکرده است، ما معماران آموختهایم که چگونه با افراد مختلف همکاری و آنها را هماهنگ کنیم تا چیزهایی عالی خلق شوند. غیر از معماری اندک صنایعی وجود دارد که مسئولیت کار بر دوش یک فرد است تا پروژههای مهم اجتماعی را به منزل مقصود برساند. مهارتهای معماران برای جامعه از جنبههای مختلفی مفید است، و این باعث شده تا ما معماران به این فکر بیفتیم که چگونه میتوانیم مهارتهایمان همچون خلاقیت، مدیریت و هماهنگی را در حوزههای دیگر نیز به کار ببریم. (در گفتگو با Orhan Ayyüce منتشر شده در وبگاه Archinect، سال 2012)
این از سادهلوحی دانشجویان معماری است که ایمان دارند از طریق طراحی میتوان بحرانهای جهانی را –از جمله بحرانهای زیستمحیطی و اقتصادی- حل کرد. طراحی نمیتواند هیچ بحرانی را حل کند. اگرچه شخصاً دربارهٔ متمایل شدن معماری به سوی سایر رشتهها بدبینم، در عین حال فکر نمیکنم که ما معماران بتوانیم دور خودمان دیوار بکشیم و در لاکمان فرو رویم. ما معماران باید به قدر کافی خردمند باشیم که همزمان با بحثهای بین رشتهای راجع به تاثیرات و عواقب معماری در جهان، از مباحثات خصوصی در میان خودمان راجع به مشکلات معماری غافل نشویم. ما نباید این دو نوع تعامل را با یکدیگر اشتباه بگیریم. فهمیدنش چندان سخت نیست. اولویت این است که حرفهٔ خودمان را بهخوبی بیاموزیم و نباید در توجیه ضعفمان در طراحی و خلاقیت، محیط زیست و سیاست و تکنولوژی را بهانه کنیم. {…} به نظر من با توجه به خواهش عمومی و گستردهای که وجود دارد، و در جایی که معماری با دیگر حوزهها متصل میشود ما معماران به تعامل گسترده با دیگران نیازمندیم. اما همزمان باید به یاد داشته باشیم اگر قرار است در مورد یکچیز با دیگران همکاری کنیم، باید در مقام معمار وارد شویم، نه در مقام یک جامعهشناس یا اقتصاددان یا کنشگر. (در گفتگو با نادر تهرانی، منتشر شده در مجلهٔ BOMB، سال 2013)
به نظر من در طراحی بیشتر از اینکه ظاهر و شکل طرح مهم باشد، خود فرآیند مهم است. ظاهر ساختمان {در برابر فرایند طراحی} چندان مهم نیست. من خودم را مقید به یک روششناسی خاص در طراحی نمیبینم، در عوض همیشه سعی میکنم چندین مسیر یا امکان را بیابم. البته گاهی نیز به آنچه در ابتدا پیشبینی کرده بودم نمیرسم. وقتی یک مسیر طراحی را انتخاب میکنم، طرح ساختمان با آنچه در مسیر دیگر میتوانست باشد متفاوت میشود. هیچکس مطمئن نیست که قرار است چه پیش آید. گاهی وقتها اوضاع ترسناک و در عین حال هیجانانگیز میشود. فرآیند طراحی بستگی به موقعیت و شرایط هر پروژه دارد. ترسناکترین چیز برای من در حین طراحی این است که نتایجی را بدون طی کردن فرایند مرتبط با آن ببینم. اگر در طراحی فقط از یک روش خاص استفاده کنم، حوصلهام سر میرود. تازگیها ایدههای طراحیام از طریق تبادل نظر با مهندسان سازه و کارمندان دفترم به وجود میآید. من دوست دارم به کلنجارهای خلاقانه در طراحی ادامه دهم. این برای من مهم نیست که برای انتخاب بهترین طرح استدلال و مشاجره کنم، به نظرم این کار بیمعنی است. تفاوت کار من با کار میسوندرروهه همینجاست. میس یک چیز را بارها و بارها ساخت و بعد به نوعی شبکهٔ پالوده در پلان رسید. اما من دوست دارم مثل درختان در حال رشد در هر پروژه مسیر متفاوتی را طی کنم.(در گفتگو با Peter Macapia در سال 2006، منتشر شده در وبسایت شخصی نویسنده)
معماری مطابق با تعریف آن یک عمل جمعی است. برخلاف یک مجسمهساز که صبحها بیدار میشود و تصمیم میگیرد مجسمهای بسازد و آن را میسازد، من نمیتوانم یک روز صبح بیدار شوم و تمایل داشته باشم که ساختمانی اداری طراحی کنم. در مورد معماری، لازم است که کسی به آنچه شما طراحی میکنید و میسازید نیاز داشته باشد. معماری تجلی نیازها و خواستها و نیروهایی است که بیرون از شما قرار دارد؛ یعنی در دولت، یک شخص خاص یا در یک جامعه.
در مقام یک معمار، شما هیچ بخشی از اثر خود را با دست خود نمیسازید. شما ملزم هستید که برای تک تک اجزای فیزیکی هر بنا با دیگران ارتباط برقرار کنید، به این صورت که شما دستورالعملهایی را به شخص دیگری میدهید که قرار است با دانش و تفسیر متفاوتش در کار ساختن با شما همکاری کند. منِ معمار همهچیز را نمیدانم و ساختمانی که طراحی میکنم بنای متعلق به خودم نیست. بهترین اتفاقی که میتواند برای یک بنا بیفتد این است که آن بنا زندگی مخصوص به خودش را ایجاد کند. شما به مثابه معمار آغاز داستان را خلق میکنید و معلوم نیست این داستان تا انتها به شکل پیش برود. (در گفتگو با Anna Winston نویسندهٔ وبسایت Dezeen، سال 2016)
این ایده که معماران از قدرتهای ماورایی برخوردارند در جامعهٔ حرفهای نهادینه شده است. این کاملاً به ضرر ماست چرا که هر نوع گفتمان واقعی میان معمار و جامعه را از بین می برد. وقتی خودمان را بالا ببریم باعث میشود هرگونه برخورد با دیگر جنبههای حرفه تقریبا ناممکن شود. چون من به ارتباطات علاقمندم و به نوشتن نیز، دوست دارم بفهمم که مشکلات واقعی و شرایط متغیر چه هستند. شرایط برای معماری در سی سال گذشته بیشتر از دو قرن گذشته تغییر کرده است اما ما همچنان طوری رفتار میکنیم که انگار همان حرفهٔ سابق است. خیلی از چیزها تغییرات بنیادینی کرده مثل قدرت کامپیوتر و مهندسی و ارتباط بین معمار و کارفرما، اما هنوز هم وانمود میکنیم که همان نجیبزادگان پیپبهدست سابق هستیم. در دهه 60 و دهه 70 بخش عمومی اقتصاد بسیار قدرتمند بود اما در دهههای اخیر جای خودش را به شکلهای مختلف اقتصاد بازار داده است. این مساله به شدت بازار معماری را نیز تحت تاثیر قرار داده است. در وهلهٔ اول، از معمار انتظار میرفت به نفع عموم جامعه کار انجام بدهد. اما حالا انتظار میرود منافع افراد خاص و شرکتها را در نظر بگیریم. برای همین هم اگرچه هنوز ارزشهای اساسی و بلندپروازیهای معمارانه را حفظ کردهایم اما این تغییرات، کار معمار را از بیخ و بن دگرگون کرده است. (در گفتگو با اندرو مکنزی نویسندهٔ مجلهٔ Architectural Review، سال 2014)