من از ماریو بوتا که یک هنرمند تمام عیار است پرسیدم در دانشکدهٔ معماری مدریزیو (در تسن سوئیس) چه کار میکنی. او در جواب من گفت ما یک سال به بچهها شناخت محیط یاد میدهیم، شناخت جامعهشناسی، نقد معماری، روانشناسی و تحلیل محیط. آقای کنت فرامپتون را دعوت میکنیم برای نقد معماری. دربارهٔ فلسفه و رسالت جهان با دانشجویان صحبت میکنیم و یک چهارچوب ذهنی آماده میکنیم، برای شغلی که در آینده دارند بستری مهیا میکنیم. ولی اینها یک سال و نیم اول پروژهٔ ویژهٔ عملکردی نمیکشند و در شناخت محیط انسانی گام برمیدارند.
من یک ماه پیش در بوزار پاریس میزگرد و ورکشاپ داشتم. هنوز هم برخی رسوبات قدیم وجود دارد ولی پویایی جدید فوقالعاده است. کلاسها همه به شکل میزگرد است و با بحثهای تعاملی، اجتماعی و محیطی شروع میشود. همه متوجه گرم شدن زمین و بیعدالتیهایی که در تمام جهان است شدهاند، و موضوع از جایی فراتر از فرم باید شروع شود. میخواهم بگویم شما نمیتوانید به فرم توجه نداشته باشید زمانی که آرشیتکت هستید ولی فکر و اندیشه از جای دیگری برمیخیزد. معماری از جای دیگر شروع میشود، ولی برای تبدیل آن به کالبد ذوق، هنر و احساس فراوان لازم است. این خط مشی با یک اثر خوب و زیبا مغایرت ندارد. هر کاری را نباید قبول کرد با یک چهارچوب اخلاقی باید این کار را انجام داد، مسکن مهر درست نکردن، زندان درست نکردن، محیط اجتماعی را شناسایی نمودن و برای مردم دلسوزی کردن، خودخواه نبودن، دنبال پول نبودن و… و کلیهٔ ارزشهایی که در جامعهٔ مدنی و سالم باید وجود داشته باشد. در معماری چیزی فراتر از فرم وجود دارد.
زمان ما بچههای قوی فرمهای پیچیده تولید میکردند اما الان زمان آن گذشته است. نمیشود کار فرمال جالب انجام داد بدون اینکه به بعد محیطی توجه کرد. البته کار فرمال هم لازم است ولی در جای خودش باید انجام شود. من از سوئیسیها خیلی یاد گرفتم. آنها معتقدند تا جایی که میشود نباید ساخت. تا جایی که میشود پارک و فضای سبز باید درست کرد، چراغها هم جای درختها را نگیرند. زمانی که شما یک فضای تفریحی-پذیرایی درست میکنید و مردم میآیند و روی پلهها مینشینند گفتوگو و صحبت و تبادل نظر صورت میگیرد یک کار معماری قشنگ حاصل میگردد. (در میزگردی با موضوع ایده، منتشر شده در مجلهٔ شارستان، ش ۳۴ و ۳۵، سال ۱۳۹۰)