دسته‌ها
چتیل تورسن

چتیل تورسن: مردم عنصر پویای معماری هستند؛ اثر معماری یک‌سره وابسته به این است که آدم‌ها در کجای آن قرار دارند

فکر می‌کنم وقتی که موفق شویم مالکیت عمومی ایجاد کنیم، {نتیجه} بهترین کار خواهد بود. {علاوه بر کتابخانهٔ اسکندریه} بنای اپرای ملی نروژ و خانهٔ باله در اسلو نیز مثال‌های درخوری هستند. {مالکیت عمومی} آستانه را برای حرکت مردم به درون یک چیز پایین می‌آورد و آن چیز را متعلق به آنها می‌کند. {در بنای خانهٔ اپرا} موضوع فقط اپرا نیست؛ موضوع این بنا خلق انتخاب‌هایی برای تجربه‌های فردی و جمعی است. هرچه بیشتر به یک چیز نزدیک شوی، بیشتر می‌توانی آن را متعلق به خود کنی. از طریق گشودگی و سخاوتمندی در معماری، می‌توانی چیزی را پس بگیری.

موضوع معماری همین است، هنر حروف اضافه: زیر، درون، از میان، در برابر. اثر {معماری} یک‌سره وابسته به این است که آدم‌های مختلف در کجا{ی آن} قرار دارند. در بیشتر موارد، مردم عنصر پویای معماری هستند. در حالی که معماری بی‌حرکت باقی مانده ما از میان یک فضا حرکت می‌کنیم. پس هنگامی که حرکت می‌کنید از طریق جنبش خود معماری را خلق می‌کنید. (در گفت‌وگو با Katia Pase، منتشر شده در وب‌سایت Australian Design Review، سال ۲۰۱۵)

دسته‌ها
حسام‌الدین سراج

حسام‌الدین سراج: آثار هنری بر مبنای حرکت از عینیت و مادیت به ذهنيت و تجرد به سوی كمال سیر می‌کنند

اندیشمند معاصر، شهید دکتر علی شریعتی، {…} انسان و خصلت‌های روحی وی را توصیف می‌کند و فرار انسان از جهان تعلقات را منشأ زایش هنری می‌داند. انسان به دنبال گمشدهٔ خویش این سو و آن سو می‌رود، اما مظاهر جهان مادی، هیچ یک قادر به پاسخ‌گویی نیاز معنوی وی نیستند. از این رو در پی گم گشته‌اش از جهان مادی فاصله می‌گیرد و تنها می‌شود. در این فاصله گرفتن و پر برکشیدن، به تدریج به تجرید می‌گراید و در این تنهایی و تجرید، شور و شوق خود را در جستجوی آن محبوب محجوب، با زبان هنر توصیف می‌کند و این جوشش درونی سبب زایش هنری می‌شود.

{…} هنر نیز، همچون انسان، هر چه رنگ تعلق از خود بزداید و مجردتر شود، ارزشمندتر و ممتازتر می‌گردد و آثار هنری هم بر اساس رفتن از عینیت و مادیت به تجرد و ذهنیت، سیر رو به کمال خود را طی می‌کنند. مجسمه‌سازی و معماری در قالب‌های سه‌بعدی مادی شکل می‌گیرند و به نسبت دیگر هنرها عینی‌تر و مادی‌ترند. به عبارت دیگر، تعلقشان به جهان مادی، بیش از دیگر هنرهاست و در سابقهٔ تاریخی‌شان هم جزء اولین شیوه‌های بیان هنری هستند که بشر بدان دست یافته است. انسان نخستین از کنار هم گذاردن سنگ‌ها برای خود پناهگاه می‌ساخت و ساخته‌هایش در سه بعد طول و عرض و ارتفاع شکل می‌گرفت.

به تدریج انسان نگارگری آموخت و بر دیوارهٔ غارها نقش‌های ابتدایی تصویر کرد. یعنی زمینه و بستر اثرش از سه بعد طول و عرض و ارتفاع به دو بعد طول و عرض، تغییر یافت. یک بعد حذف شد، یک درجه به تجرید نزدیک‌تر شد و یک رتبه از هنر قبلی خود ممتازتر گردید.

اگر با دقت بیشتری روند مذکور را بررسی کنیم، می‌بینیم مجسمه‌سازی، معماری و نقاشی، دارای بسترهای مکانی هستند؛ یعنی هر سه بخشی از مکان را اشغال می‌کنند، با این تفاوت که مجسمه سازی و معماری سه‌بعدی هستند و نقاشی دو بعدی. و اصولاً کمتر از دو بعد در واحد مکان برای هنر قابل دسترسی نیست. {…} هنری که تنها در یک بعد قابلیت شکل‌گیری دارد هنر موسیقی است. بستر هنر موسیقی زمان است و از قیود مکانی رسته است. {…} پس از این مرحله شعر مطرح می‌شود که هیچ قیدی اعم از زمان و مکان نمی‌پذیرد. (در مقالهٔ «موسیقی و سیر تجریدی هنرها»، منتشر شده در مجلهٔ سوره، ش ۳، سال ۱۳۶۸)

دسته‌ها
فرانک لوید رایت

فرانک لوید رایت: همانطور که بناها به آدم‌ها تعلق دارند آدم‌ها نیز باید به بناها تعلق داشته باشند

در مورد مقیاس باید گفت که انسان هنجار منطقی برای تعیین مقیاس است، چون قرار است که در این ساختمان‌ها ساکن باشد. این ساختمان‌ها باید به گونه‌ای راحت و نیز خوشایند با اندازه‌های انسانی تناسب داشته باشد. آدم‌ها باید همچون گل در طبیعت در درون این ساختمان‌ها جای گیرند و به این ساختمان‌ها تعلق داشته باشند. آدم‌ها باید همان‌گونه که ساختمان‌ها بدان‌ها تعلق دارند، به ساختمان‌ها تعلق داشته باشند. این مقیاس یا واحد اندازهٔ قسمت‌های مختلف به تبع مقصود خاص هر ساختمان و مصالح به کار رفته در ساختن آن تغییر می‌کند. {…}

بهتر است معمار همیشه در تعیین مقیاس خود قامت انسان معمولی را در نظر داشته باشد. اگر چنین کند، هرگز به اندازهٔ میکل آنژ در کلیسای سن‌پیتر در رم به خطا نخواهد رفت. کلیسای سن‌پیتر که قرار است بنایی عظیم باشد قطعا آدمی را مأیوس می‌کند، چون اگر بخواهد به دقت مقایسه کند، تا چشمش به قامت یک انسان نیفتد نمی‌تواند بفهمد که چه بنای عظیمی است. همهٔ جزئیات هم به همین ترتیب بزرگ‌اند. اگر جزئیات حجم‌های بزرگ منطبق بر مقیاس انسانی بود آن‌وقت احساس شکوه نیز به انسان دست می‌داد، اما در وضع فعلی جلوهٔ شکوه و جلالش به سبب خوار کردن قامت انسان از میان رفته است. خطایی که سرزدنش از پیکرتراشی چون او بسیار عجیب است. (در مقالهٔ منطق پلان، سال ۱۹۲۸، ترجمهٔ فرزانه طاهری، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش ۳، سال ۱۳۷۰)