من دوست دارم معماری خوب بیشتری ببینم. معماری بد زیاد است، اما این وضعیتی نیست که یک نفر بتواند آن را تغییر دهد؛ تغییر از طریق آموزش، فهم و آگاهی اتفاق میافتد. مثلاً، فکر میکنم نیویورک در حال تغییر است. بناهای مسکونی بهتر میشوند، زیرا مردم متوجه میشوند اگر ساختمان خوبی بسازند، میتوانند پول بیشتری به دست آورند نسبت به زمانی که یک بنای متوسط بسازند. گاهی اوقات، چیزها به علت ضرورت تغییر میکنند، و گاهی اوقات به علت اقتصاد یا منافع سیاسی. شهرهایی مانند شانگهای به این دلیل تغییر میکنند که اقتصاد کشور تغییر کرده و نیاز به فضای کاری و مسکونی بیشتری ایجاد شده است. اکثر شهرهای زیستپذیر و فعال، دستخوش تغییرات مداوم میشوند. این یکی از چیزهایی است که نیویورک را بسیار جذاب میکند. (در گفتوگو با Bernard Friedman در کتاب The American Idea of Home، منتشر شده در سال ۲۰۱۷)
برچسب: تغییر
زمانی که من دانشکدهٔ معماری {اس ای پی تی} را تأسیس کردم، دانشجویان معماری را به محل {ساخت} بناها بردم و به آنها گفتم که هر آن چه شما انجام دهید در معرض تغییر و اصلاح {توسط مردم} است، بنابراین معماری تبدیل میشود به توسعهای برای زندگی و زیست {مردم}. در هند، وقتی خانهای میسازید، این بنا در طول زمان تغییر میکند. پس این سوالی بزرگ برای معمارانی است که میخواهند بناهای آنها تغییر نکند.
پس این فلسفهٔ من بوده است، پرسش از این مسئله که جوهرهٔ معماری چیست؟ یک بنا موجودی جاندار است. یک بنا زنده است. {اثر معماری} یک فراورده {یا محصول} نیست، فرایندی است که چیزها در آن رخ میدهد. {یک بنا} انعکاسی است از زندگی و معماری پسزمینهای برای زندگی است. (در گفتوگوی منتشر شده در وبسایت RIBA در سال ۲۰۲۲)
من از واژهٔ «سبک» متنفرم و هیچگاه از آن استفاده نمیکنم. و هیچگاه از واژهٔ «تأثیر» نیز استفاده نمیکنم. آنچه فرانک گری قطعاً دارد یک زبان خلاق است. واژگان و نحو او در حال تغییر است اما عناصر ثابتی وجود دارند که {بدون تغییر} باقی میمانند. او زبانی را پرورانده است که که قابل درک و تحلیل است، اما بازتولید آن بسیار سخت است، حتی برای خودش. آثار او واقعاً مربوط به وضعیت معماری خودش است.
البته، تأثیر او را میتوان بر برخی از معماران لسآنجلس که ده پانزده سال از او جوانترند شناسایی کرد. اما نه به شکل مستقیم. او {در حوزهٔ معماری} نقشی رهاییبخش دارد. او به معماران کمک کرد تا از تردیدهای خویش خلاص شوند و شهود خویش را دنبال کنند. و همهٔ این معماران محلی مسیر خودشان را دنبال کردند. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت مجلهٔ AZURE، سال ۲۰۲۱)
برای من شهر ژرفترین {یا اساسیترین} آفریدهٔ بشریت است؛ پیوسته تغییر میکند و تکامل مییابد؛ اسرارآمیز است و از این رو از جنبههایی مهم غیر قابل شناختن؛ از جنبهٔ عدم ثبات آن؛ از جنبهٔ شمار خارج از تصور تعاملات، مبادلات، برخوردهای تصادفی {در آن}… از جنبهٔ وسعت بسیار زیاد گوناگونی هوشمندیها {در آن}. در اینجا استعداد یک آفرینندگی حقیقی وجود دارد که در آن خوشبختی و اشتعال خودبهخودی رخ میدهد. به باور من به همین علت است که شهرها سنگر سنتهای آزادیخواهانهٔ این کشور هستند.
شهرهای ما محل بازسازی مستمر و امکانات نامتناهی است که از ما نگرشی گسترده طلب میکند. با این حال ظاهراً در دههٔ اول قرن بیست و یکم خود را وحشتزده مییابیم و درجامانده {و مبهوت} از پیچیدگی واقعیتهایی که از زندگی در حال… در اکنون… نشئت میگیرد؛ به جایش اصرار داریم که جامعهٔ متنوع خود را از طریق عینکی سادهانگارانه، مقاوم در برابر واقعیت ببینیم و در مواجهه با تنوع خواستار یکنواختی هستیم. (در سخنرانی دریافت جایزهٔ پریتزکر در سال ۲۰۰۵)
مباحث مرتبط با پایداری، منابع و انرژی امروزه ورد زبان هر کسی است. ما نیز با پرسشهایی دربارهٔ شهر بدون کربندیاکسید درگیریم و از خود میپرسیم که معماری قادر است چه کاری برای کمک {به این وضعیت} انجام دهد. به جای بازسازی ریشهای شهرها، محتمل است که شاهد ابداعاتی خواهیم بود همچون سلولهای خورشیدی که میتوانید آنها را منطبق با موقعیت خورشید تنظیم کنید تا انرژی بیشتری جمعآوری کنید. اما شاید به موازات اینها پیشرفتهای بنیادینتری رخ دهد، جایی که بخشهایی از شهر ما چشماندازهایی از قرن بیست و یکم را تحقق بخشند. اگر نظر مرا بخواهید، این امر تنها از طریق زیرساختها ممکن است.
تغییرات بنیادین فقط از طریق اموری که باید به شیوهٔ سخت بیاموزیم سر میرسد. ما همین امر را در بحث راجع به نیروگاههای هستهای میبینیم: ما پیش از این نیز میدانستیم که امکان ندارد {انرژی مورد نیاز} دنیا را از طریق انرژی هستهای تأمین کنیم، حتی پیش از فاجعهٔ رخ داده در ژاپن، چرا که دفع دائمی {زبالههای} آن برای هزاران سال قابل تضمین نیست.
اما تغییری در اندیشه فقط زمانی رخ میدهد که چاقویی روی گلوی شما باشد و نیمی از گلویتان بریده شده باشد. آنگاه است که شما واکنشی از سر ترس خواهید داشت. رسم دنیا و سرشت انسان همین است: بیشتر واکنشگر است تا کنشگر. و به همین خاطر است که شهرهای ما به این شکل هستند؛ چون فشار به اندازهٔ کافی زیاد نیست تا چیزی را تغییر دهد.
اما این بر عهدهٔ ما معماران است که بکوشیم و تغییری ایجاد کنیم، چون ممکن است آنچه را که دیگران هنوز ندیدهاند -یعنی عناصر لازم برای تغییرات ممکن را- کمی زودتر بازشناسیم. با این حال ما دستورالعملی هم که بتوان آن را بیدرنگ تشخیص داد در دست نداریم. (در گفتگو با Hubertus Adam و J. Christoph Bürkle، منتشر شده در وبسایت ژورنال Places، در سال ۲۰۱۲)
معماری دارای نوعی از حضور است که بر حرکت جامعه و فعالیتهای سیاسی پیرامون خویش اثر میگذارد و شما نمیتوانید آن را نادیده بگیرید.
{…} معماری ظرفِ حرکت جامعه است، نه کاتالیزوری {برای آن}. برخی معماران به جمود معماری معتقدند، اما نظر من این است که معماری، مخصوصاً در ژاپن که همهچیز به سرعت در حال تغییر است، باید بتواند همراه با تغییرات جامعه حرکت کند. معماری باید آن نوع از انعطاف و توانایی را برای حرکت همراه با جامعه داشته باشد. (در گفتوگو با Hans Ulrich Obrist، منتشر شده در وبسایت Thing، سال ۱۹۹۸)
تاریخ مصرف این ایده که معماری میتواند جامعه را تغییر دهد گذشته است، اما من همچنان باور دارم که معماری میتواند محرکهای مادی ملموسی تولید کند که بتواند {جامعه را} به سوی تغییراتی از این نوع سوق دهد. معماری میتواند اوضاع را تحریک کند، میتواند جوی ایجاد کند که متعادل یا حتی نامتعادل باشد.
شما میتوانید از معماری برای تولید حالتی در کل جامعه یا آن بخش از جامعه که برایش کار میکنید یا آن بخشی که میخواهید برایش کار کنید بهره ببرید؛ همچنین میتوانید فضا را به گونهای سامان دهید که تعادل و کشمکش هر دو در آن تصریح شود. این همان چالش فکری حرفهٔ ماست. البته که شما هیچگاه نمیتوانید این کار را به طور مستقیم و صریح -آنچنان که یک نفر از طریق نوشتن میتواند- انجام دهید. {تأثیر معماری از این حیث} همواره غیر مستقیم است.
فرمها آسودگی یا فقدان آسودگی ایجاد میکنند و همین است که فرصت نقد را فراهم میکند. باز هم میگویم که تغییر با نقد آغاز میشود. از نظر من کارکرد هنر و معماری همچنان این است که مخاطب را به اندیشیدن منتقدانه و بنابراین پذیرای تغییر بودن ترغیب کند. معماری به خودی خود نمیتواند چیزی را تغییر دهد، آنچه معماری انجام میدهد آماده کردن مسیر تغییر است.
ما باید هر کاری از دستمان برمیآید انجام دهیم تا از استفادهٔ از فرم برای نهان کردن واقعیت دوری کنیم. این همان چیزی است که همیشه رخ میدهد و مرا عصبانی میکند. حرفهٔ من از این حیث و علیرغم همهٔ قدرت نظریاش اصلاً با وضعیت موجود -آنچنان که هست- ارتباط برقرار نمیکند. این وضعیت شرمآور است. اگر کشمکشهایی وجود دارد، وظیفهٔ ماست که آنها را افشا کنیم. (در گفتوگو با Ole Bouman و Roemer van Toorn، منتشر شده در کتاب The Invisible in Architecture در سال ۱۹۹۴)
آیا کووید-۱۹ شهرهای ما را تغییر خواهد داد؟ فکر میکنم که اکنون اینطور به نظر میرسد، اما در یک بازهٔ وسیع تاریخی پاسخ این پرسش منفی است. کرونا به جای این که شهرهای ما را تغییر دهد، صرفاً روند تغییری را که پیش از همهگیری آشکار شده بود تعجیل و تسریع کرده است.
تنها چیز پایدار {در شهرهای ما} تغییر است و شهرها همواره در حال تکامل و آموختن از یکدیگر هستند، از این قاره به آن قاره. شهرها را فنآوریهای زمانشان تغییر داده و رهبرانی که بصیرت پذیرفتن آن فنآوریها را دارند.
لندن را مثال میزنم. آتشسوزی مهیب سال ۱۶۶۶م باعث خلق مقررات ساختمانیای شد که به ساختوسازهای آجری مقاوم در برابر حریق منتهی شد. همهگیری وبا در میانهٔ قرن نوزدهم رودخانهٔ تیمز را از حالت مسیر فاضلاب روباز درآورد و این ماجرا روز تولد بهداشت مدرن بود. در پی آن وجه سلامت بوستانهای عمومی روشن شد. سپس مرض سل سررسید و به تولد جنبش مدرن در معماری کمک کرد؛ {بناهایی با} پنجرههای بزرگ، نور خورشید، تراس، سفید و پاکیزه.
اما تکتک این پیامدها -ساختوساز مقاوم در برابر حریق، فاضلابها، بوستانهای سبز، مدرنیسم- به هر حال رخ میداد، نه فقط در لندن که در شهرهای دورتادور دنیا، چرا که شهرها از یکدیگر یادمیگیرند؛ هر بحران تغییرات اجتنابناپذیر را سرعت میبخشد و بزرگ میکند. (در سخنرانی در نشست شهرداران ملل متحد در ژنو، سال ۲۰۲۰)
خب، {من به زمان میاندیشم} از این حیث که همهچیز تغییر میکند و این تجربهای است که من با بناهای خود نیز داشتهام. بنای اداری سنترال بهیر در آپلدورن دیگر یک بنای اداری نیست. مالکانش دیگر آن را به منزلهٔ یک اداره نمیخواستند. ما در حال حاضر مشغول تبدیل آن به بنایی مسکونی هستیم، و این کاملاً با این ایدهٔ ما در آن بنا تناسب دارد، این ایده که فضایی مخصوص اداره خلق نکردیم و در عوض واحدهایی فضایی را که میتوانست برای کارکردهای مختلف استفاده شود درست کردیم. من حالا این فرصت را دارم تا نشان دهم که این واحدهای فضایی میتواند با کارکرد مسکونی اشغال شود.
ایدهٔ اصلی برای من این است که ما نباید کارکردگرا باشیم و چیزهایی را مخصوص یک مقصود خاص خلق کنیم، بلکه ما چیزها و ساختمانهایی را میسازیم که میتواند به روشهای مختلف به کار رود، و این که ما بر روی این که ملزوماتِ این ساختمان چه چیزهایی است تمرکز میکنیم. کدام ملزومات همواره ضروری هستند؟ کدام ملزومات است که همواره کار میکنند؟ شما همیشه به مستراح نیاز دارید، همیشه به پلکان نیاز دارید، به چیزهایی که مستقل از زمان هستند.
بسیاری از بناهای من، تا آنجایی که به کارکرد مربوط میشود، کاملاً تغییر کردهاند. این موضوع برای من بسیار مهم است. من میبینم که همهٔ معماران معروف در حال ساختن کتابخانههای زیبا و موزههای زیبا هستند. خب موزهها به نسبت بناهایی بیخطر هستند چرا که شما میتوانید هر فضایی را داخل آنها ایجاد کنید، اما وقتی دیگر به موزه احتیاجی نداشته باشید چه کار میکنید؟ چگونه میتوانید موزهٔ گوگنهایم فرانک گری در بیلبائو را استفاده کنید؟ ناچار هستید آن را دور بیندازید. من دوست دارم چیزهای بادوامتر و پایدارتری بسازم. (در گفتوگوی منتشر شده در وبسایت Architecture and Education، سال ۲۰۱۷)
همین حالا ما در حال تکمیل یک بیمارستان کوچک جراحی اطفال در اوگاندا هستیم و معتقدم این بنا حتی انقلابیتر از مرکز پمپیدو خواهد بود، چرا که داریم دیوارهای خیلی ضخیم را از خاک میسازیم که انرژی خورشید را جذب میکند و این بنا بسیار زیبا نیز خواهد بود، موضوعی که برای یک بیمارستان بسیار مهم است. {همچنین} طرح ما برای آکادمی علوم کالیفرنیا در سانفرانسیسکو بخاطر استفاده از فنآوریهای پایدارْ انقلابی بود؛ این بنا نخستین بنای عمومی با گواهی پلاتینیوم استاندارد لید در کل کشور بود.
میدانید، من به پمپیدو فکر نمیکنم. آن چه مرا رو به جلو میراند آنچه انجام دادهام نیست، بلکه آن چیزی است که هنوز انجام میدهم. ما خوششانس بودیم که در زمان درست با یک طرح درست به چالش کشیده شدیم. پمپیدو آن زمان را، زمان تغییر بزرگ را، نمادپردازی کرد. فراموش نکنید که آن بنا فقط چند سال بعد از جنبش دانشجویی ماه مه سال شصت و هشت ساخته شد. و در واقع، کسی گفت که طرح ما برای مرکز پمپیدو تنها شاهد بصری از ماه مه سال شصت و هشت میلادی است.
{…} شما راست میگویید {که دیگر نمیشود چنین بنایی ساخت}، آن هم در پاریس! مطمئناً نمیشود. و صادقانه بگویم که فکر نمیکنم فرانسویها واقعاً درک میکردند که چه چیزی نصیبشان خواهد شد. هر زمان که از ما سوالی پرسیده میشد ما به فرانسوی میگفتیم: «حرفتان را نمیفهمیم». [میخندد.]
من مطمئنم که چیزهای جدید همچنان میتواند رخ دهد. فقط نیازمند یک لحظهٔ خاص هستید. با مقداری شانس و کنجکاوی میتواند رخ دهد. همچنین شما باید خطر کنید. اگر فقط ترسیم کنید میدانید که به هیچ جا نخواهید رسید. در معماری تغییر یک اصل است. ما مرکز پمپیدو را طراحی نکردیم که صرفاً یک چیز متفاوت خلق کرده باشیم. این بنا از حیث بصری یک گواه گویای زمانهٔ درحال تغییرش بود. (در گفتوگو با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در وبسایت archdaily، سال ۲۰۱۹)