در گذشته، قوم ما، بر خلاف قوم آشور که با تسلط یافتن بر هر شهری، آن را با خاک یکسان میکرد، کلیهٔ لوازم و امکانات متصرفاتش را بدون تخریب و ویرانی، متناسب با نیاز خود میپیراست و مورد استفاده قرار میداد، و بههرحال، همیشه تقلید خوب را بهتر از ابتکار بد میدانست. این جریان تا اوایل سلطنت ناصرالدینشاه ادامه داشت. در این زمان که خودباختگی و احساس کمبود و عقبماندگی مردم را فراگرفت، تقلید صرف جایگزین تقلید منطقی و اصیل ایرانی شد. ابتدا فرهنگ خوراک و پوشش ما را دگرگون کرد و سپس، بیش از همه چیز، موجب از هم گسستن پیوند و استمرار هنر چندهزارساله این مرز و بوم شد. میتوان گفت که پیوندهای تمام رشتههای هنری اعم از شعر، ادبیات، نقاشی و معماری از هم گسست و تمام تلاشی هم که از آن پس خبرگان و علاقهمندان برای جبران این گسستگی به کار بردند بدون نتیجه مطلوب ماند، به خصوص معماری و شهرسازی که محور بحث ما است، با تقلید صرف از بیگانگان دچار ابداعات عجیب و غریب شد، به طوری که اکنون وقتی صحبت از معماری قدیم و اسلامی به میان میآید بیدرنگ بناهای جناغیشکل و کاشیکاری در اذهان مجسم میشود، بیآنکه به دلائل وجودی آنها توجه شود. (در مقالهای با عنوان «دربارهٔ شهرسازی و معماری سنتی ایران» در مجلهٔ آبادی، ش ۱، سال ۱۳۷۰)
برچسب: تقلید ظاهری
تقلید ظاهری: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع تقلید ظاهری قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
مسلم است من که معماری را آموختم و با دیدن آثار معماری متوجه شدم معماری چیست، چه زبانی دارد، دستور زبانش چگونه است، با چه زوایای دیدی در طول تاریخ چه نوع ساختمانها و بناهایی ساخته شده است، این دستور زبان را یاد گرفتم و دنبال کردم و متوجه شدم که چطور تغییر کرده است. دستور زبان تغییر کرده و نگاه معمار نسبت به مسئله تغییر کرده. فرضیاتش را بر مبنای دیگری گذاشته با توجه به تکنولوژیهایی که به دست آمده و توانسته آثار دیگری را پدید آورد.
پس این که یک اثری بخواهد ایجاد بشود بدون این که ارتباطی با قبل داشته باشد به نظر من اصلاً غیر ممکن است. بنابراین ارتباطی میان تمام آثار وجود دارد. حالا باید فهمید ارتباط به چه شکل است. فکر میکنم که این ارتباط باید یک ارتباط درونی باشد، یک ارتباط مفهومی، نه یک ارتباط شکلی. چون ارتباطی که از طریق مفهوم برقرار شود خیلی عمیقتر و پایدارتر است تا ارتباطی که صرفاً با فرم باشد. وقتی که آن ارتباط برقرار شد تجسمهای متنوعی به وجود میآید که با نیازهای زمان متناسب است.
به نظر من پروژهها به این شکل با هم در ارتباط هستند. معماری کلاسیک هست، معماری قبل از کلاسیک هم هست، مثلاً «شینکل» ارتباط دارد با معماری کلاسیک ولی به نوع دیگری «میس وان دررو» ارتباط دارد با «شینکل» و باز «پیتر بهرنس» ارتباط دارد با «شینکل» به یک نوع یک کسی مثل «آیزنمن» ارتباط دارد با «میس وان دررو» ولی به یک نوع دیگر. و «کولهاس» ارتباط دارد با «میس وان دررو» و جریان به این شکل ادامه دارد. (در گفتگوی منتشر شده در مجلهٔ سوره، ش ۷۲، سال ۱۳۷۶)
زمانی که ما به مدرنیته پرتاب شدیم، بسیار ذوقزده و شتابزده حرکتمان را به هر سو آغاز کردیم، مدرنیتهایی را که در حقیقت از اروپا کشف و وارد کرده بودیم بی آنکه بنیانهای اصلیاش درون فرهنگمان باشد. ظواهر را کسب میکنیم و این ظواهر هم آثار و نتایج خودش را مدام به دنبال میآورد. مثلاً اگر دارای روزنامهای با حروف سربی، چاپخانه و… میشویم، ظاهر و قالب قضیه را داریم اما از تمام ظرفیتهای آزاداندیشی و آزادمنشی که مطبوعات باید با خودش بیاورند، بیبهرهایم. ابتدا باید آزاداندیش و آزادمنش باشیم که بتوانیم مطبوعات آزاد داشته باشیم. چقدر در دوران رضاشاه روزنامه توقیف شده. چاپخانه آماده بود یعنی ابزار آماده است اما تفکر آماده نیست. {…} به نقاشی بر میگردم، مثلاً تحصیلکردههای نقاشی که دانش نقاشی را دارند نقاشی مدرن را میفهمند و لذت میبرند اما همین امروز که پنجاه سال از نقاشیهای مدرن ایرانی گذشته است، عموم مردم به طور کلی هنوز مفهوم درست این نقاشیها را متوجه نشدهاند و به عنوان نقاشیهای اجقوجق نام میبرند. پس هنوز فرهنگش جا نیفتاده، هنوز هم پرفروشترین آثار نقاشی تابلوهای مناظر و گل و بلبل و میوه و پیرمرد چپق به دست و… است. (در گفتگو با فرزاد ادیبی، منتشر شده در ویژهنامهٔ روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۰)
آنچه هویت را ایجاد میکند اقلیم و باور است. شما به عنوان یک ایرانی، رفتارتان ایرانی بودنتان را نشان میدهد نه لباس یا کفشی که پوشیدهاید. اگر لباس یا کفشی ایتالیایی بپوشید، آن کفش و لباس شما را ایتالیایی نمیکند. رفتار، باورها و سلایقتان هویت شما را میسازد. در وضعیت جهانی که در حال بمباران اطلاعات هستیم، باید سر اینکه چه چیزی را وارد سیستممان کنیم یا نه، اطلاعات را انتخاب کنیم.
اگر شما به همین پروژه سینمایی پارک ملت از زاویهٔ هویت ایرانی نگاه کنید، باغ ایرانی، نسیم، عبور باد از میان درختها، همه و همه معنا و مفهومی ایرانی دارند. شما در این فضا حرکت میکنید. داخل باغ قدم می زنید، اگر خواستید وارد فضاهای فرهنگی پردیس سینمایی میشوید، اگر نخواستید از زیر آن عبور میکنید. شبیه یک کوشک است، هیچ چیز را به شما تحمیل نمیکند. از طرف دیگر، ما از لحاظ تکنولوژیکی این روزها امکانات بسیاری داریم.
محدودیتهای تکنولوژیک قدیم وجود ندارد، بنابراین چسبیدن به برچسبهای ظاهری تحت عنوان هویت، کار غلطی است. مهم معنا، مفهوم و روح اثر است. سازه باید روح و زندگی داشته باشد. ما در زمانهای زندگی میکنیم که تکنولوژی سخت، راحتتر شده، اما روح و مفهوم اثر همان است که بود. (در گفتگو با پرویز براتی پیرامون پردیس سینمایی پارک ملت، منتشر شده در ضمیمهٔ روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۰)
در تحت فشار نیروهای سنتی و نیز فشار نیروهای غرب ایران هم همچون بسیاری کشورهای دیگر که در برابر دوگانگی و برخورد فرهنگی قرار گرفتهاند در تلاش حل معمایی است دردناک و نیز در جستجوی بیان حقیقی خویش. بیانی که بتواند ارزشهای واقعی سنتی و قالبهای نوین معاصر را حفظ کند. بیانی که صرفاً برگردان قالبهای غربی نباشد و نه فقط برگردان تاریخ و گذشته.
ولی من در اینجا از سبک صحبت نمیکنم، چون تصور نمیکنم که باید معماری و هنر را در افکار و اعتقادات محیطی خاص محدود کرد، زیرا هر نوع محدودیت مانعی است در برابر پیبردن به حقایق جهانی. معهذا ما نمیتوانیم تأثیر محیط بر شخص را انکار کنیم، یعنی برخورد عناصر طبیعی و روانی در فرد. به این معنی ما قادر هستیم که ارزشهای اساسی میراث فرهنگی خود را به دست بیاوریم، زیرا بدون شک به دور انداختن تمام سنن نادرست خواهد بود.
باید خوب و بد را بسنجیم و از لابلای غربال هوش و روشنفکری زائد را از مفید جدا کنیم. ظاهراً گنبد و طاقهای قوسی نمایندهٔ معماری اسلامی است و به بهانه این معماری است که این اشتباه رخ میدهد که در روی سقفهای صاف، گنبد میسازیم، بر دهانههای مربعی شکل قوس میزنیم و نمای ساختمانها را گچبری میکنیم و دلایل تاریخی که این فرمها را به وجود آورده است و نیز محدودیتهای فنی آن زمان و ناشناخته بودن مصالحی چون بتون، پلاستیک و فلز را در نظر نمیگیریم.
این معماری که باید آن را معماری ملالآوری خواند تنها انسان متوسطی را که صرفاً در جستجوی ظواهر فرهنگ است به خود جذب میکند. هر معماریای که صادق، صمیمی و متعقل باشد بیش از معماری تقلیدی و خالی از روح کنونی، اسلامی و متناسب با احتياجات ماست. (در مقالهای با عنوان «ابهام و پیچیدگی هنر»، منتشر شده در مجلهٔ هنر و معماری، ش ۲۷ و ۲۸، سال ۱۳۵۴)
تضعیف هویت معماری ایرانی در دورهٔ معاصر را میتوان زاییدهٔ دو دسته از عوامل بهشمار آورد؛ من گمان میکنم یک دسته از عوامل، عوامل درونی بودند؛ یعنی به خصوصیات معماری ایرانی و فضای آموزش معماری ایرانی تا دوران قاجار مربوط میشدند و دستهٔ دوم عوامل بیرونی یا خارجی بودند. در مورد عوامل درونی باید به این نکته اشاره کرد که متأسفانه تجربیات و دانش معماری در جامعهٔ سنتی ایران به صورت سینهبهسینه و شفاهی منتقل میشد و نتوانست تا اواخر دوره قاجار به صورت آکادمیک تبدیل شود، {…}
از دورهٔ قاجار تقلید از معماریهای دیگر آغاز میشود. کمتر دیدهام افرادی به موضوع تقلید از معماری هند و عثمانی در دورهٔ قاجار اشاره کرده باشند؛ درحالیکه قبل از اینکه ما به تقلید از اروپا بپردازیم، تقلید از هند و عثمانی در معماری ایران راه پیدا کرده بود و این موضوع، نشاندهندهٔ آن است که چون معماران ایرانی در دوران قاجار توانایی کافی برای ابداع به صورت گسترده در هنر معماری و توسعه دانش معماری نداشتند، به ناچار در برخی از حوزهها به تقلید روی آوردند. {…}
پیشرفت معماری در یک جامعه با پیشرفت سایر هنرها و دانشها مرتبط است؛ یعنی ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که در یک جامعه فلسفه، جامعهشناسی، روانشناسی و هنرهای دیگر پیشرفت نکنند؛ ولی معماری پیشرفت کند. چنین امری امکانپذیر نیست، بنابراین وقتی ما به معماری نگاه میکنیم، میبینیم سایر رشتههایی که با معماری میتوانستند ارتباط داشته باشند و اگر پیشرفت میکردند در معماری تأثیر میگذاشتند، نیز پیشرفت نکردهاند. بدیهی است که معماری نیز به طور مستقل نمیتوانست از دانشهای دیگر تغذیه شود؛ بنابراین هم خود دانش معماری و هم رشتههای وابسته به آن، هر دو در دوران قاجار دچار یک ضعف اساسی بودند. (در گفتگو با افسانه شفیعی، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۴)
در مقام یک هنرمند، شما باید آن چیزی را کشف کنید که عمیقاً به وجدتان بیاورد. این که هنری را دربارهٔ هنر خلق کنید یا به آثار ماتیس و پیکاسو نگاه کنید و با خود بگویید که چطور میتوانم همانند آنها نقاشی کنم کافی نیست. شما باید در آن چیزی که نمیتواند از راه دیگری خلق شود غرق شده باشید، آنگاه است که چیزهای دیگر، یعنی مهارت و تکنیک، نیز به دنبال آن خواهد آمد. (در گفتگو با Mark Hudson منتشر شده در وبگاه The Telegraph در سال ۲۰۱۴)
برخی اوقات افراد از من میپرسند: «اگر کسی از آثار شما تقلید کند چه احساسی خواهید داشت؟» پاسخ من این است که این موضوع برایم مشکلی نخواهد بود. به نظر من این دلیلی است که به واسطهٔ آن با هم کار میکنیم و چیزی را پیدا میکنیم که همه بتوانند از آن استفاده کنند. تنها امیدواری ما این است که کسی که تقلید میکند، درست این کار را انجام دهد. (در گفتگو با Moises Puente در سال ۱۹۵۵، منتشر شده در کتاب «گفتگو با میس وندر روهه» ترجمهٔ مرتضی نیکفطرت و فتانه اتباعی)
هر هنرمندی باید روح هنر را درک کند و سپس بر اساس مکنونات خودش آن را بیان کند. معماری هم دقیقا همینطور است. اگر قدر معماری کهن ایرانی را دانستیم و آن را کپی نکردیم و به آن احترام گذاشتیم، همچنین آن را عمیقاً بررسی و روحش را درک کردیم در عین حال اگر با مدرنترین تکنیکهای دنیا هم آشنا باشیم، آنگاه میتوانیم نوعی معماری به وجود بیاوریم که هم جهانشمولی دارد و در دنیا مورد قبول واقع میشود و هم روحیهٔ ایرانی را یقیناً در خود خواهد داشت. (در گفتگو با اسماعیل آزادی، منتشر شده در کتاب «اندیشهٔ معماران معاصر ایران»، جلد اول، سال ۱۳۸۹)
من معتقدم که آدم معماری را طبق زمان آن باید بشناسد. من در آمریکا برای خودم خانه میساختم که یک خبرنگار از شبکهٔ چهار با من مصاحبه کرد و گفت: «شما فکر نمیکنید ساختن یک ساختمان مدرن در یک محلهٔ قدیمی مناسب نیست؟» من دیدم ایشان لباسی بسیار مدرن و زیبا پوشیده است. بنابراین در پاسخ به او گفتم شما عکس مادربزرگتان را تماشا کردهاید؟ گفت بله. گفتم چرا لباسهای ایشان را نپوشیدهاید؟ خبرنگار، خندید و کوتاه آمد. من معتقدم که معمار باید معماری عصر خود را ارائه دهد و حتی یک مقدار جلوتر و آیندهنگر هم باشد. البته استفاده از شیوهها و متریالهای معماری قدیم ممکن است، در برخی نقاط به خصوص برای مرمت و نگهداری از بناهای قدیمی کار کند و جواب بدهد. من به مرمت آثار تاریخی بسیار بیشتر از این ارزش میگذارم که امروز بخواهیم یک اثر جدید بسازیم و در آن از المانها و متریالهای قدیمی استفاده کنیم. ما اگر تقلید هم کنیم، تقلید ظاهری است و تقلید باطنی نیست زیرا سبک و نوع ساختن معماری گذشته و نوع مصالحی که در آن به کار برده میشد، به کل با معماری امروز فرق دارد. بنابراین تکرار معماری گذشته هیچ لطفی ندارد و عموماً هم چیز قشنگی از آب در نمیآید اما مرمت مرکز شهر تهران یک رویکرد اساسی است. این مرکز، نقطه بسیار قشنگی است و میشود بخشهای مختلف آن را مرمت کرد و به شکل روز اول درآورد. (در گفتگو با سمیه باقری، منتشر شده در وبگاه هنر آنلاین در سال ۱۳۹۷)