در مورد ما ایرانیها متاسفانه این مشکل وجود دارد که همهٔ ما خودمان را در دو رشتهٔ پزشکی و معماری صاحبنظر میدانیم. با چنین زمینهای کار کردن با مصالح جدید برای من بسیار دشوار بود چون میخواستم کاری کنم که در سنت و عرف جامعهٔ ما نبود. مخالفتهای زیادی بر سر راه این پروژه {بانک سپه} وجود داشت. عشق و ایمانی در وجود من بود که یک دفعه مواجه با موانعی میشد که میخواست جلوی آن را بگیرد. اما من با مرارتهای بسیار توانستم موفق شوم. انسان در حال پیشرفت است و ما نمیتوانیم این پیشرفت را نادیده بگیریم. (در گفتگو با محمد قاریپور، منتشر شده در مجلهٔ آبادی، ش 48، پاییز سال 1384)
برچسب: جامعهٔ سنتی
جامعهٔ سنتی: در این صفحه سخن معماران و هنرمندان با موضوع جامعهٔ سنتی قرار گرفته است. برای مشاهدهٔ دستهبندیهای بیشتر به صفحهٔ اصلی وبسایت گفتار معمار سر بزنید.
هیچکس در دنیای مدرن به داشتههایش بسنده نمیکند و همواره در فکر به دست آوردن چیزهای دیگری است که جواب بهتری بدهند. اگر خاصیت تمدن قدیم کشف حقیقت و ایستادن و در کنارش ماندن بود، خاصیت جهان مدرن این است که هر حقیقتی میتواند ارتقا پیدا کند و یا دگرگون شود. حقیقت ثابتی وجود ندارد که یکبار شکار شود و برای همیشه در قفسی که برایش گذاشتهایم محدود شود. پس طبعاً نوآوری استخوانبندی اصلی فکر مدرن است. امروزه جامعهٔ ایران بهشدت در حال جلو رفتن و تغییر کردن است. تغییراتی که چه مطابق میل ما باشد چه نباشد، چه ما برای آن دستور صادر کنیم یا نکنیم، چه هشدار بدهیم یا ندهیم، چه به حالش بابت اینکه هرآنچه روزی داشته و از دست دادهایم تاسف بخوریم یا نخوریم، با سرعت روزافزون در حال به وقوع پیوستن است. به نظر من تحول از اساس اتفاق خوبی است، چرا که از پس هر تحولی آوردهای خواهیم داشت. آوردهای که منجر به تحول در سطوح دیگر و آوردهای مضاعف در آن سطوح میشود. وقتی ما تغییر میکنیم تقاضاهایمان و ترجیحاتمان هم تغییر میکند، وقتی ترجیحاتمان هم عوض شد، ابزارهای برآوردن نیازمان نیز عوض میشود. (در گفتگو با کوروش آصفوزیری، منتشر شده در مجلهٔ روایت، ش 7، فروردین سال 1395)
خوشبختانه انسان همیشه تشنهٔ زیبایی و دانایی است. اما مسئله آن است که با چه ظرفیتی نیازمندیهایش را پیجویی میکند. ظرفیت معنوی ما گنج بادآوردهٔ سنت گذشتهٔ ما نیست. به امید سنتها نشستن نتیجهٔ دلخواه را به وجود نمیآورد. درک درست امروز نگاه آگاهانهای را میسازد تا بتوانیم دقیقتر به تجربیات و سنن گذشتهمان بنگریم و براشتهای دقیقی را انجام دهیم.
در جامعهٔ کنونی ما متأسفانه از سنتها به عنوان تزئینات سطحی زندگی استفاده میشود که این امر به عمق کم ذهنیات ما برمیگردد. بزرگترین مشکل فعلی جامعهٔ ما جهلی است که هنوز برای مبارزه با آن برنامهریزی مطلوب و سنجیدهای نداریم و تنها دلخوشی، اشارات علاقهمندانهای است که برای بحث و گفتوگو دیده و شنیده میشود و همین امر جرقههای امید به زنده ماندن ما است. (در گفتگو با محمد خزایی، منتشر شده در کتاب ماه هنر، شماره ۸۹ و ۹۰، سال 1384)
در جوامع سنتی اصولاً ما مرتب به پیشینهمان تکیه میکنیم و به آن اتکا داریم. در حوزهٔ هنر هم مرتب گذشته و تاریخ هنر در اندیشهٔ ما هست، همه شعر میدانند و حافظ و مولانا را از بر دارند. این پیوند زنجیروار و نسل به نسل منتقل میشود. اما بعد از جریانات جهانی شدن هنر، ایرانیها تا حدودی جایگاه خود را گم کردهاند و فکر میکنند اگر لزوماً یک کار دکانستراکتیویستی بسازند بهتر از آن است که به اندیشه و تجربهٔ کهن خود رجوع کنند. اما رجوع به گذشتهٔ ایرانی میتواند اتفاقاً حرف جهانی هم داشته باشد. اگر قرار است ما صاحب هنر یا اندیشهای شویم، اول باید فلاسفه و متفکران خود را بشناسیم. علت شکوفایی هنر دوران صفوی وجود سه متفکر بزرگ بود: ملاصدرا، میرفندرسکی و میرداماد. هنر همیشه در دورههایی شکوهمند است که تفکر در کنارش باشد. در مورد هنرمندان ما، ناگهان فلاسفه تبدیل به فلاسفهٔ پستمدرن شدهاند و این به ناگهان ارتباط آنها را با پیشینهشان قطع کرده است. تفکر پستمدرن البته خوب است، ولی مناسبت آن با جامعه باید حفظ شود. (در گفتگو با نویسندهٔ مجلهٔ تندیس، ش ۳۳، سال ۱۳۸۳)
ژاپنیها مشهورند به ظرافت در کارهای دستی اما با نگاهی ساختمانهای تاریخیشان میتوان فهمید که آنها علاوه بر ظرافت از تخیلات جسور و متهورانهای نیز برخوردارند. مهم است که بتوانیم فراتر از چنین استریوتایپهایی را ببینیم. هر فرد در جامعه باید در مورد باورهایی که پیروی میکند دچار شبهه شود و آگاهانه آن ها را بشکند. من باور دارم اگر همه میتوانستند زندگیشان را وقف کنجکاوی برای یافتن اندیشههای جدید کنند با جامعهٔ مهیجتر و جالبتری روبرو بودیم. من امیدوارم در طی فرایند خلق یک اثر معماری برای مردم فرصتهایی فراهم کنم که این موضوع را درک کنند. (در گفتگو با وبسایت Ground، سال 2012)
سنت نوروز پا بر زمين و سري در آسمان دارد؛ البته اين اختصاص به نوروز ندارد و تقريباً در همه ديگر مظاهر فرهنگ ايراني بروز دارد؛ از معماري و هنر تا روزمرهترين امور مثل آشپزي. قدما اگر حمامي ميساختند فقط به نازلترين مرتبه مادي آن كه جايي است براي شستوشوي تن اكتفا نميكردند. براي همين نيز حمام در ساحت بشري محملي براي تعامل و ملاقات بود؛ بالاتر از آن بيشمار روايت و آيين و قصه حول رفتن به حمام شكل گرفته بود و در مجردترين مرتبه، حمام جايي بود براي تصفيه و شستشوي روح. امروز حمام به عملكرديترين شأن تقليل يافته و براي همين هم ديگر برايمان دشوار است كه حول حمامخانههاي امروزينمان قصهپردازي كنيم! (در مقالهٔ «نوروز: وقت گرهگشایی، اسفند 1395)
فرهنگ شهرنشینی امری است که یک روزه به دست نمیآید، بلکه به زمان نیاز دارد تا به تدریج هضم و جذب شود تا بتوانیم خود را با آن تطبیق دهیم. وقتی این تغییر ایجاد شد دیگر فرقی نمیکند که در کدام محله باشید بلکه این تدریج خیلی اهمیت دارد. در دنیای امروز ما شاهد تحولات و جابجاییهای اجتماعی و اوج آن «انقلاب» هستیم و در حالی که تعداد کثیری از مردم از حاشیه به متن شهر یا از متن شهر به بخش شمالی شهر آمدهاند اما هنوز با فرهنگ شهرنشینی آشنایی کامل ندارند. (مصاحبهٔ منتشر شده در کتاب اندیشهٔ معماران معاصر ایران، سال ۱۳۸۹)
معماری گذشتهٔ ما هارمونی داشت، چون معماری تجلی جامعه است. معماری انعکاسی از فرهنگ جامعه و تجلی اجتماعی هر دوره است. در آن زمان یک جامعه همگن داشتیم که با یکدیگر نوعی مشارکت داشتند. در واقع جامعه همگن ما از چند عنصر متشکل بود؛ گروهی کشاورزی، گروهی آبیاری و گروهی برداشت میکردند و گروهی دیگر برداشت آنها را به بازار میرساندند. این همگن بودن و مشارکت مردم با همدیگر معماریای را به وجود میآورد که آن هم همگن بود. یکی از دلایل دیگری که معماری گذشتهٔ ما حالت یکنواخت داشت نوع مصالحی بود که به کار میرفت. یعنی تکنولوژیای که معماری را به وجود میآورد و این تکنولوژی عبارت بود از خشت، گل، تیرهای چوبی و بوریا که روی سقفها پهن میکردند. طبیعی است که وقتی رنگ و جنس مصالح یکسان شد مجموعهٔ اینها هماهنگی شکلی و هماهنگی مصالح ایجاد میکند و نتیجتا یک انتگراسیونی به وجود میآید که معماریها و مجتمعهای ما در گذشته یکشکل، نظامیافته و متشکل بود که انعکاس همان جامعهٔ متشکل است که با یکدیگر همکار و همشکل و همفکر بود. (مصاحبهٔ منتشر شده در کتاب اندیشهٔ معماران معاصر ایران، سال ۱۳۸۹)
در زمینهٔ معماری تصور نمادی فضا در داخل یک جامعهٔ سنتی دارای موقعیتی مهم و مسلم است. تصور بیزمانی در اینجا از طریق زمان و شکل به منزلهٔ مداومهای همزمان به وجود میآید. فضا نیز تمام خلقت امکانات فعال و منفعل هر دو را شامل میشود. این در ارتباط با جنبهٔ فعال فضاست که تصور زمان به منزلهٔ حرکت پدید میآید. به موازات این تصور امکان منفعل در ماده یا شکل که مستقیما محصولی است در این حرکت نمایان میگردد. نظریهٔ خاص فلسفی علیت این حرکت را مانند حرکت روح به سوی خدا از طریق فضا تبیین میکند. بدین گونه جایگاه زمان و شکل فضاست که جنبههای فعال و منفعل خود را در یک زمان از طریق حرکت مینمایاند. این تلفیق در معماری و محیط شهری صورت خارجی مییابد و سیستمهای حرکت همزمان را مانند بازار، که یک جریان مداوم از تجربههای فضایی همساز بر پایهٔ عدد و هندسه بوجود میآورند، ارائه میکند. معماری از نمودسازی مجزا و جامد اجتناب میکند و در عوض سیلان فضاسازی به هم پیوسته را میجوید که در آن اساسا معماری خارجی وجود ندارد و مجموع آنچه که بدست میآید تمامیتی است مبنی بر محتوای غیر قابل لمس و مقدس. (در مقالهٔ «آفریدن نو»، مجلهٔ هنر و معماری، سال 1353)