زنها اصولاً نویسندهاند، مردها ژورنالیستاند. زنها قصهگو هستند. یک زن و یک مرد را بفرست سر کوچه ماست بگیرند. وقتی برمیگردند، میپرسی چی شد؟ مرد میگوید رفتم سر کوچه ماست گرفتم. اما زن میگوید: «آقا رفتم تو بقالی، این آقای همسایه آنجا بود، اختر خانم آمد داشت یک چیزی را نسیه میخرید. من بهاش گفتم به این نسیه ندی، نمیده پولت را ها…» یعنی همینطور که دارد ماست خریدن را توضیح میدهد، قصه میسازد.
{…} توجه به جزئیات را که از اصلیترین ابزارهای ادبیات است، زنها به طور طبیعی توی خودشان دارند. یک مقدار از به همریختنِ دنیا از وقتی بود که همهی کارها با هم قاطی شد. زنها از خلاقیتهای شخصیشان که خیلی بهشان کمک میکرد، دست برداشتند و رفتند توی بازار کار. لباس بچهشان را ندوختند، غذا درست نکردند، مربا درست نکردند، دکوراسیون خانهشان را خودشان انجام ندادند. حالا بیمار روانی شدهاند.
کار زنها و مردها قاطی شده. مرد دارد رخت میشوید، زن دارد ماشین میراند. خب این خیلی اشتباه است. مثل این که پیچها را پشتورو بسته باشند. به قول شیرین عبادی، مردسالاری را زنها دارند حمل میکنند. همهجای دنیا این اتفاق میافتد. (در گفتوگو با مجید اسلامی و مانی حقیقی، منتشر شده در مجلهی هفت، ش ۹، فروردین ۱۳۸۳)