دسته‌ها
ماریو بوتا

ماریو بوتا: کار معمار ساختن در بستر نیست، کار او ساختن بستر است

در معماری رابطه با زمینه حیاتی است. خانه یک واقعیت مشتق از جهان ما نیست. زمینه یا سیاق، چشم‌انداز، قلمرو، آسمان، همه بخشی از یک طرح هستند. در واقع اینها خود طرح هستند. کار معمار ساختن {بنا} در بستر نیست، کار او ساختن بستر است. خانه باید بخشی از جغرافی و خاک بسترش باشد. اگر نتوانیم زمینهٔ یک طرح را به سخن آوریم، یعنی حتی نتوانسته‌ایم طراحی را شروع کنیم. (در گفتگوی منتشر شده در نشریهٔ Lobby دانشکدهٔ معماری بارتلت، سال ۲۰۱۵)

دسته‌ها
زاها حدید

زها حدید: من زن، عرب و معمار هستم، دو مورد اول را طبیعت و جغرافی تعیین کرده اما سومی حاصل چهل‌سال کار سخت است

من زن، عرب و معمار هستم. بیولوژی و جغرافی دو مورد اول را تعیین کرده، سومی حاصل چهل‌سال کار سخت است. {معماری} همه‌اش کار کردن است؛ معماری در نهایت دربارهٔ خوش‌بختی و آفرینش محیطی خوشایند برای همهٔ ابعاد زندگی است. اما آفرینش محیطی برای تعالی، اشتیاق و الهام نیز اهمیت دارد. ما از طریق پژوهش، آزمایش و همکاری به آنچه فکر می‌کردیم غیر ممکن است دست می‌یابیم. (در گفت‌وگو با Darren Falls در سال ۲۰۱۶، منتشر شده در وب‌سایت YLighing)

دسته‌ها
مهدی حجت

مهدی حجت: تخریب بافت تاریخی مثل این است که پدربزرگمان را به دلیل پیری در خانهٔ سالمندان بگذاریم

در بافت‌های کهن ما نوعی از مودت اجتماعی و روابط انسانی مطرح است که باعث شده این خانه‌ها به این ترتیب شکل بگیرند. اگر در جای دیگری از دنیا می‌بینید لته های زمین را از هم جدا می‌کنند و در وسطش یک ساختمان می‌سازند، اینها نوع روابطهٔ انسانی‌شان همین‌طوری است. جدا از هم زندگی می‌کنند. بافت تاریخی ما نشان می‌دهد انسان‌هایی که در این سرزمین زندگی می‌کردند در پیوند با یکدیگر زندگی می‌کردند. بنا بر این وقتی ما اینها را از بین می‌بریم و تبدیلشان می‌کنیم به خیابان‌هایی که به صورت چهارراه با هم اتصال پیدا می‌کنند و خانه‌های جدید در آنها می‌سازیم، فقط کالبد معماری آنجا را عوض نکردیم، بلکه تمام روابط شیرین و پیچیده و متعلق به سالیان سال را از بین برده‌ایم. {…} خانه‌ها فقط محصول روابط انسان‌ها باهم نیست. جغرافیایی که آن خانه‌ها در آن قرار می‌گیرند هم در شکل‌گیری‌شان موثر بوده است. بنا بر این اگر به آبادان و اهواز بروید، جایی که باید وزش باد باشد و کوران شود تا داخل خانه‌ها خنک شود یا اگر به شمال بروید که احتیاج به باد وجود دارد، در آنجا هم می‌بینید که خانه‌ها از هم جدا هستند و شکل متفاوتی از دیگر شهرها دارند. البته روابط اجتماعی آنجا هم متفاوت است. مثلا در شمال درست است که به خاطر اقلیم خانه‌ها از هم جدا هستند، اما به طور عجیبی می‌بینید که همهٔ اعضای خانواده‌ها از داخل حیاط خانه‌های دیگر رفت و آمد می‌کنند. یعنی جغرافیا خانه‌ها را از هم جدا کرده، اما روابط انسانی‌شان اجازه می‌دهد که با هم خیلی نزدیک باشند. یا مثلا در ماسوله می‌بینید که به قدری مردم با هم ارتباط دارند که از سقف خانهٔ یکدیگر به عنوان حیاط استفاده می‌کنند. از طرف دیگر در جایی مثل یزد به خاطر نوع آب و هوا، خانه‌ها و در حقیقت باید گفت آدم‌ها کاملا نزدیک و بی‌فاصله از هم هستند برای این که حرارت را از خودشان دور نگه‌دارند.

بنا بر این مشخص می‌شود که مردمان هر منطقه‌ای طی سال‌های طولانی بر اساس تجربه فهمیده‌اند که چطور باید زندگی کنند. حال امروز وقتی یکباره اینها را بافت فرسوده می‌دانیم و از بین می‌بریم، مثل این است که پدربزرگمان را با همهٔ تجربیاتش به دلیل پیر شدن و از کارافتادگی در خانهٔ سالمندان بگذاریم. در حالی که همان پدربزرگ گرچه فرسودگی فیزیکی دارد اما چیزهایی هم به همراه خودش دارد که می‌تواند آنها را به ما منتقل کند، همهٔ آن تجربه و دانش و دستاوردهای زندگی، گنجینه‌ای از او فراهم کرده است. حالا او اگرچه نمی‌تواند راه برود اما ما از او راه رفتن را نمی‌خواهیم، ما از او انتقال تجربه می‌خواهیم. (در گفتگو با هاجر صدرهاشمی نویسندهٔ مجلهٔ اقتصاد شهر، ش ۲۲، تابستان سال 1393)

دسته‌ها
دیوید اجی

دیوید اجی: من و معماران هم‌نسل من ایدهٔ ایجاد امضا در طراحی را رها کرده‌ایم

من جزو نسلی از معماران هستم که ایدهٔ ایجاد امضا در طراحی را رها کرده‌اند. کارهای من بیشتر حول ویژگی‌های خاص فرهنگی، مکان، جغرافیا و غیره است. عنصر واحد آثارم، شاید رویکردم در مورد نور و به کار بستن آن به مثابه مصالح اصلی باشد. اما سیاق کارها متفاوت است و هر کدام سناریوی خاص خود را می‌طلبد. به جای جستجوی یک زبان کلی و قابل تکرار به دنبال خاص بودن هر اثر هستم. این چیزی است که پروژه‌هایم با آن تعریف می‌شود و آن‌ها را به سیاقشان، مکانشان و زمان خاص خودشان و یا مردمی که ممکن است آن پروژه را پرورش داده باشند پیوند می‌زند. به همین دلیل به این نتیجه رسیده‌ام حتی اگر من هم بخواهم تقریباً غیرممکن است که بتوانم یک پروژه را بارها و بارها تکرار کنم. (در گفتگو با Uta Abendroth منتشر شده در وبسایت World Architects، در سال 2014)