عشق مولود زیبایی است و چشم بصیرتی که از عشق نشئت گیرد ، به هر کجا نظر افکند زیبایی میبیند. ریشههای آشکار و نهان و باطن و ظاهر و مفاهیمِ واژهای زیبایی در فلسفه و هنر و ادبیات سرزمین کهنسال و دیرپای ایران چنان غنی و عمیق و گسترده است که به آسانی نمیتوان به گمانهزنی آن پرداخت؛ مگر به حسب شوق، و آن هم به مثابه کوزهای از بحر.
در اغلب مباحث فلسفی و معنوی، عشق -که خود رابطهٔ تنگاتنگی با زیبایی دارد- ثمرهٔ غایی است؛ اما در فرهنگ معاصر ما، پیوند میان زیبایی و خرد گسسته شده و همراه با آن خلاقیت نیز رنگ باخته است. حال دیگر خرد و زیبایی قرابتی با هم ندارند. هریک راه خود را میرود که سخت خشک و ابزاری است و خالی از جاذبهای ماندگار و در نتیجه جایی هم برای ادغام و همراهی آنها با یکدیگر و تجلی زیبای خلاقیت باقی نمانده است. با نگاهی ساده اما موشكافانه به علوم، فنون و صنایع و هنرها، میتوان دریافت {…} که ماحصل کمالیافته و غایی آنها به زیبایی ختم می شود.
حال این زیبایی گاه فقط در ظاهری زیبا جلوهگر میشود، و گاه در جوهر اندیشه و عملکردی به غایت مفید و درست و اصیل تجلی مییابد، و گاه نیز هردو را در خود دارد، که معماری میتواند چنین باشد. (در مقدمهٔ مقالهٔ «زیباییشناسی و خاستگاه آن در نقد معماری»، منتشر شده در مجلهٔ هنرهای زیبا، ش ۱۲، سال ۱۳۸۱)