دسته‌ها
اسکندر مختاری

اسکندر مختاری: خانهٔ تاریخی را خراب می‌کنیم تا ساختمان جدید بسازیم چون حالمان خوب نیست و گرسنه‌ایم

در شهرهایی مانند پاریس، رم و لندن که زمین بسیار گران‌تر و دایرهٔ مردم‌مداری خیلی قوی‌تر از ایران است، مدیران شهری توانسته‌اند آثار تاریخی خود را حفظ کنند، چرا که در آنجا حفظ آثار تاریخی از حقوق عمومی است که بر عهدهٔ مدیریت شهری است و مدیریت شهری متولی برآوردن حقوق عمومی ساکنان شهری است، چون ابزارهای لازم را دارد. در ایران نیز شهرداری می‌تواند کاربری بناها را تغییر دهد و از این طریق منافع بناهای تاریخی را تأمین کند. همچنین شهرداری می‌تواند تراکم و معافیت بدهد. فراتر از این مسائل، در یک طرح مدیریتی به جایگاهی می‌توانیم برسیم که اثر و پلاک تاریخی نسبت به یک مجموعهٔ مسکونی ارزش بیشتری داشته باشد.

{…} در چند سال آینده ما به این سمت {حفظ و نگهداری میراث معماری} می‌رویم و مردم ترجیح خواهند داد که یک خانهٔ تاریخی را نگه دارند تا آن را خراب کنند. این اتفاق که ما خانهٔ تاریخی را خراب می‌کنیم تا ساختمان بسازیم به این دلیل رخ می‌دهد که حال ما خوب نیست و گشنه‌ایم؛ ولی وقتی دنبال کیفیت برویم گوهرهایی مانند خانه‌های تاریخی پاسخگو هستند. هرچند ممکن است آن زمان خیلی دیر باشد. (در گفتگو با سعید برآبادی، منتشر شده در ضمیمهٔ روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۰)

دسته‌ها
هوشنگ سیحون

هوشنگ سیحون: معماری زبان گویای حالات روحی و فکری یک جامعه است

هر تحول و هر انقلاب و هر حرکتی، چه سیاسی، چه اجتماعی، چه اقتصادی بی‌شک در امر معماری تاثیرگذار است. به لحاظ اقتصادی باید گفت اقتصادیات مهم‌ترین نقش را در معماری بازی می‌کنند. باید بودجه کار ساختمانی مهیا باشد تا بتوان آن را اجرا کرد وگرنه بدون تامین کافی مالی، کار معماری لنگ خواهد شد. در فرانسه یک اصطلاح عامیانه وجود دارد که می‌گویند: «وقتی ساختمان‌سازی از دست برود، همه چیز از دست می‌رود.» یعنی شاخص پویایی اقتصاد کشورها در میزان ساختمان‌سازی است که در آن مملکت جریان دارد.

سیاست، البته با این دید و این امید که سیاست کشورها در جهت رفاه جامعه قدم بردارد، بی‌شک روی مقوله معماری تاثیرگذار است. سیاست دولت‌ها با اقتصاد ارتباط پیدا می‌کند. با چه سیاستی چه مسیر اقتصادی‌ای در یک جامعه پیش گرفته شود که ساختمان‌سازی رونق پیدا کند. پس هر نوع تحول سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یک خط مشی خاصی را به معماری دیکته می‌کند. فرض کنید یک وقت جامعه یک جامعه کارگری است و دولت متعهد است که برای گروه‌ها و طبقات وسیع کارگران و زحمتکشان ساختمان‌سازی کند، مثل شوروی سابق. در این حالت نوع ساختمان‌سازی و معماری شکل خاصی به‌خودش می‌گیرد. یک موقع سیاستی هست بر مبنای سیستم سرمایه‌داری که در نتیجه یک سبک معماری دیگری را ایجاب می‌کند که به کلی با آن قبلی فرق دارد، مثل آمریکا و اروپا. یک موقع یک سیاستی براساس دید و سلیقه یک دیکتاتوری خاصی عمل می‌کند که آن نیز شکل به‌خصوصی به‌خودش می‌گیرد؛ نمونه بسیار گویای آن در زمان هیتلر و موسولینی در آلمان و ایتالیا بود که بر پایه ایدئولوژی فاشیسم با زور می‌خواستند یک سبک خاصی از معماری را که اصطلاحا به معماری فاشسیم معروف شد را تجویز کنند که البته به دلیل اینکه این سبک معماری خودجوش نبوده و از بطن جامعه برنخاسته بود، بنابراین پایدار نبود و با سقوط فاشیسم از بین رفت. آنها می‌خواستند معمار طوری طراحی و اجرا کند که مکتب نازیسم و فاشیسم را منعکس کند. پس می‌بینیم که معماری با تمام مسایل و تحولات یک جامعه ارتباط پیدا می‌کند و به عبارت دیگر، زبان گویای حالات روحی و فکری یک جامعه است. (در گفتگو با علی فراستی در سال ۱۳۷۲، منتشر شده در روزنامهٔ شرق، سال ۱۳۹۱)